دانلود و خرید کتاب شال گردن ماری کوری دبورا لوی برترا ترجمه بهمن یغمایی
تصویر جلد کتاب شال گردن ماری کوری

کتاب شال گردن ماری کوری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شال گردن ماری کوری

کتاب الکترونیکی «شال گردن ماری کوری» نوشتهٔ دبورا لوی برترا با ترجمهٔ بهمن یغمایی در نشر روشنگران و مطالعات زنان چاپ شده است. دو زن شبی از زندگی خود را در بیمارستان انستیتو ماری کوری در پاریس می‌گذرانند. یکی «کاهینا» اهل «کابیلی» الجزایر است و مسلمان، دیگری «السا» فرانسوی است و یهودی. آن‌ها هیچ وجه مشترکی با هم ندارند به‌جز تحمل درد و رنج از بیماری سرطان. این دو چنان در این بیماری که آن‌ها را تحلیل برده فرورفته‌اند که تمام نقاب‌ها را کنار گذاشته و به مرکزیتی از انسانیت دست می‌یابند. سرطان سینه که تنها وجه مشترک این دو زن است باعث پیوند روحی روانی آنها شده و رمانی شاعرانه را پدید می‌آورد.

درباره کتاب شال گردن ماری کوری

«کاهینا» و «السا» که هر دو سرطان سینه دارند، در بیمارستان منتظر عمل هستند. کاهینا به بیماری و بهبود خود بدبین است و نمی‌داند چه برسرش خواهد آمد و السا تمام جزئیات سرطان خود را می‌داند. آن‌ها در این مدت کوتاه ماجراهای زندگی خود را برای یکدیگر تعریف می‌کنند، از آداب و رسوم خود، از واکنش‌های متفاوتی که نسبت به زندگی دارند می‌گویند. هنگامی که پسران کاهینا برای دیدن مادرشان می‌آیند السا به آرامی خود را کنار می‌کشد تا مانع شور و شعف مادر و فرزندانش نشود. السا خود، زندگیِ تجردی دارد و دخترک خواهرش مونس و همدم اوست. قلم نویسنده در این رمان کوتاه بسیار شاعرانه و شیرین است. با ظرافتی موشکافانه از تنهائی، بیماری، خانواده، مذهب، سخن می‌گوید.

 رمان، در ماوراء ایدئولوژی قرار می‌گیرد، گویی مفهوم بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند تنها ایدئولوژی مطرح بین آن‌ها است. زیرا دیگر ملیت، رنگ، نژاد، مذهب در اینجا معنایی ندارد و آنچه که در بین است جدال با مرگ است. مرگی که هیچ ویژگی‌ای را بر‌نمی‌تابد. در این رمان تبلور انسانیت با بهترین خصلت‌های انسانی در این دو زن که در یک قدمی مرگ قرار گرفته‌اند با زیباترین و شاعرانه‌ترین وجهی به تصویر کشیده شده است.

کتاب شال گردن ماری کوری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به مطالعهٔ ادبیات فرانسه پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب شال گردن ماری کوری

پرستار، مچ دستش را با دست‌بند پلاستیکیِ سفیدی بست که روی آن اسمش و شماره‌ای نوشته شده بود، کاری شبیه آنچه که برای‌نوزادان‌در زایشگاه‌هامی‌کنند. مادرپرسید؛ این‌چه کاری است که می‌کنید، من اسم خودم را می‌دانم ـ برای اتاق عملِ فردا صبح خانم. شما باید بخوابید. «کاهینا» گفت وای خدایا، و با خودش فکر کرد موقع عمل چقدر نزدیک است. به نظرش آمد که با این اتیکت دیگر آن آدم مستقل و آزادی نیست که قبلاً تا اندازه‌ای بوده است.

خوشامدگفتند و سؤالات شروع شد، اسم، اسم کوچک، تاریخ و محل تولد، ۲۵ فوریه ۱۹۵۴ در تیلیست، الجزایر، به این کلمه که رسیدند کاهینا توضیح داد منطقه‌ای است قبیله‌ای، و با این کلمه، به‌طور طبیعی سرش‌را بلند کرد. تیلیست، صخره وجودش.

پرستار جلویش یک ترازوی توزین گذاشت، عقربه چرخید، نوسان کرد، ایستاد. شما هشتاد و پنج کیلو هستید. کاهینا ناله‌ای کرد؛ هشتاد و هشت کیلو بودم، سه کیلو وزن کم کرده‌ام. فکر می‌کنم این علامت بدی است ـ نه خانم این هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند. پرستار رفت، کاهینا باید قبل از اینکه اقوامش بیایند لباسش را عوض و خودش را مرتب کند. در حمام، پیژامه‌اش را پوشید. او هرگز این لباسِ قرمزِرنگ پریده و بچگانه را خودش انتخاب نکرده بود. این‌ها را نوه‌های دختری‌اش درالجزایر برایش خریده بودند، با خودش می‌گفت، یک کیف داشتم، یک کیف توالت که نوه‌هایم اصرار می‌کردند؛ بهترینش را انتخاب کن به قیمتش توجه نکن. و الان، در این اتاق ناشناس، در میان این چیزهای تازه، کاهینا دنبال آینهٔ کوچکش می‌گشت. به نظرش می‌آمد که حتی چهره‌اش در آینه تغییر کرده است. کبودیِ دور چشمانش حالتی محزون به او داده بود، این کبودی از نور نئون نبود. ظاهراً از پیژامه‌اش بوی ناخوشایندی از نفت به مشامش می‌رسید و تماس با پوستش را نامطبوع کرده بود. فکر می‌کرد زیر پاشنه‌های دم پائی‌های کهنه‌اش مس صیقل شده‌ای را، نصب کرده‌اند تا آن را صاف کنند. کفش قبلی‌اش کفش راحتی و مخملی بود، گلدوزی شده بود و در هر قدمی که برمی‌داشت احساس راحتی می‌کرد، کاهینا در آن کفش‌ها کمتر خسته می‌شد.

کاربر ۳۰۲۵۰۷۴
۱۴۰۲/۰۵/۲۲

کاملا شعارزده

AS4438
۱۴۰۲/۰۵/۲۵

ترجمه عالی بود مخصوصن توضیحاتی که درمورد وقایع واتفاقات آن سالها وشخص مادام کوری واصطلاحات رادیو اکتیو، توسط مترجم داده شده بود، داستان نبود اصلن هیچی نبود جز؛ توضیحات جالب مترجم، تشکرازناشر وطاقچه عزیز برای رایگان کردن کتاب.

ماری کوری در دوران تحقیق و پس از ابتلاء به بیماری، درک عمیق خود را از زندگی بشری با جملاتی کوتاه بیان می‌کند: زندگی برای هیچیک از ما آسان‌نیست، امّا چه بایدکرد؟ باید در درجه اوّل اتکاء به نفس داشته باشیم. باور کنیم که در چیزهایی استعداد داریم. این استعدادها را کشف و آن را به کار بریم.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸

حجم

۸۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۸۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۲۰,۵۰۰
تومان