
کتاب من خوبم نگران نباش
معرفی کتاب من خوبم نگران نباش
کتاب «من خوبم نگران نباش» نوشتهٔ «اولیویه آدام» و با ترجمهٔ «راحله فاضلی» توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این رمان فرانسوی داستان زندگی کلر، زنی جوان را روایت میکند که با غیبت ناگهانی برادرش لوایک، دچار بحران هویت و احساسات پیچیدهای میشود. کتاب با نگاهی موشکافانه به روابط خانوادگی، تنهایی، اضطرابهای جوانی و جستوجوی معنا در زندگی روزمره میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب من خوبم نگران نباش
«من خوبم نگران نباش» از «اولیویه آدام» رمانی معاصر است که در قالب داستانی واقعگرایانه، زندگی طبقهٔ متوسط شهری فرانسه را در دهههای پایانی قرن بیستم به تصویر میکشد. روایت کتاب حول محور کلر، شخصیت اصلی، و خانوادهاش میچرخد؛ خانوادهای که پس از ناپدیدشدن پسرشان، لوایک، با خلأ و سکوتی سنگین روبهرو میشوند. این رمان با زبانی موجز و توصیفهای دقیق، فضای شهری و حومهٔ پاریس را بهخوبی بازتاب میدهد و دغدغههای نسل جوان، بحرانهای هویتی، روابط سرد خانوادگی و تلاش برای یافتن معنا در زندگی روزمره را برجسته میکند. ساختار کتاب خطی است و با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، مخاطب را به درون ذهن و احساسات کلر میبرد. «من خوبم نگران نباش» اثری است که با روایت آرام و گاه تلخ خود، تصویری ملموس از تنهایی، امید و جستوجوی رهایی ارائه میدهد.
خلاصه داستان من خوبم نگران نباش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با کلر، زن جوانی که در پاریس زندگی میکند، آغاز میشود. او صندوقدار یک سوپرمارکت است و زندگیاش میان کار یکنواخت، روابط سطحی با همکاران و تنهایی در خانه میگذرد. غیبت ناگهانی برادرش لوایک، که همیشه رابطهای نزدیک با او داشته، کلر را دچار خلأ و سردرگمی میکند. خانوادهٔ کلر، بهویژه پدر و مادرش، هرکدام به شیوهای با این غیبت کنار میآیند؛ مادرش در سکوت و اندوه فرو میرود و پدرش با بیقراری و تلاش برای حفظ ظاهر آرامش، سعی میکند خانواده را کنار هم نگه دارد. کلر در جستوجوی نشانههایی از لوایک، به خاطرات کودکی و نوجوانی خود بازمیگردد و با هر کارتپستال یا نامهای که از برادرش میرسد، امیدی تازه پیدا میکند. او برای یافتن لوایک، سفری به شهرهای مختلف فرانسه و حومهها آغاز میکند؛ سفری که بیشتر از آنکه به مقصدی بیرونی ختم شود، به سفری درونی بدل میشود. کلر در این مسیر با آدمهای مختلفی روبهرو میشود، تجربههای تازهای کسب میکند و به تدریج با واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی و خانوادهاش روبهرو میشود. روایت کتاب، با تمرکز بر جزئیات روزمره و احساسات کلر، تصویری از اضطراب، امید، ناامیدی و تلاش برای بازسازی پیوندهای ازهمگسیخته ارائه میدهد.
چرا باید کتاب من خوبم نگران نباش را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون تنهایی، بحران هویت، روابط خانوادگی و جستوجوی معنا در زندگی، تجربهای صمیمی و ملموس از زیستن در جهان معاصر را پیش روی مخاطب میگذارد. «من خوبم نگران نباش» با روایت جزئینگر و فضاسازی دقیق، خواننده را به درون ذهن و احساسات شخصیتها میبرد و امکان همذاتپنداری با دغدغهها و تردیدهای آنها را فراهم میکند. مواجهه با فقدان، تلاش برای کنارآمدن با غیبت عزیزان و بازسازی امید، از جمله محورهای اصلی این رمان است که آن را به اثری تأملبرانگیز بدل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فرانسوی، دوستداران داستانهایی با محوریت روابط خانوادگی و کسانی که دغدغهٔ بحران هویت، تنهایی و جستوجوی معنا دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به روایتهای واقعگرایانه و شخصیتمحور علاقه دارند، این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب من خوبم نگران نباش
«کلرا» در را بههم میکوبد و کلید را میچرخاند. ساعت ده است. او ساعت يازده کارش را شروع میکند. شاپی ؛ ساعت هشتونيم شب تعطیل میشود کلر در را میبندد. پلهها را چهارتا چهارتا پایین میرود. از دکهی روزنامهفروشی. لیبراسیون میخرد. هوا گرم شده جلیقهاش را درمیآورد. کافهای که همیشه به آنجا میرود تعطیل است. ماه اوت است. وارد کافهای کوچک میشود سه پیرمرد دربارهی فوتبال بحث میکنند و چند لیوان مشروب قرمز جلویشان است. صاحب کافه بهزور به او سلامی میدهد و مجبورش میکند موقع سفارش قهوه و نان کروسان؛ دو بار حرفش را تکرار کند. روزنامه را روی میز باز میکند و یکراست میرود سراغ صفحهی آگهیها. او و «لوایک» همیشه این صفحه را میخواندند. به خودش میگوید شاید به فکر لوایک برسد که برایش پیغامی بگذارد. قهوه خیلی داغ است. دهانش میسوزد. فنجان را دوباره روی میز میگذارد. چند تار موی جلوی چشمش را فوت میکند. موهای تقریباً قرمز و صافش را بهشکلی هنری بالای سرش جمع کرده است. توی آینه خودش را ورانداز میکند. پیرمردها تماشایش میکنند. کلر بیاختیار میخواهد دامنش را صاف کند اما امروز شلوار پوشیده است: پیرمردها یواشکی خبرهای دست اول را با هم رد و بدل میکنند و موارد را توی بولتن پی. ام. او تیک میزنند. کلر روزنامهاش را ورق میزند. خیلی بیدقت. قهوهاش را که تمام میکند. قیافهاش را درهم میکشد. درست موقعی که آن پیرمرد تکه قند باقیماندهی ته فنجان را قورت میدهد. چند سکه بغل فنجانش میگذارد بلند میشود و میرود. خداحافظی میکند. کسی جوابش را نمیدهد.
حجم
۶۴۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۶۴۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه