کتاب تابستان قوها
معرفی کتاب تابستان قوها
کتاب تابستان قوها نوشتهٔ بتسی بایارس و ترجمهٔ پروین علی پور است و نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان سرگشتیهای دوران بلوغ و کشمکش سارا با خود، دوستانش و با شرایط خاص زندگیاش است. از زندگی با عمهٔ سختگیرش ناراضی است، برادری معلول دارد که باید دائما از او مراقبت کند، از قیافه، هیکل و لباسپوشیدنش کلافه است، جوشهای صورتش آزارش میدهد و حوصلهٔ دیگران را ندارد.
درباره کتاب تابستان قوها
کتاب تابستان قوها داستان خواهری دلسوز و برادری دارای معلولیت ذهنی است که در تابستان قوهای جزیره دچار حادثهای بزرگ میشوند. برادر معلول گم میشود و حالا خواهری که مدام از اطرافیان بابت نگهداری از برادر تشر شنیده، دچار انقلاب روحی شده و با اضطرابی پشیمانگونه در پی برادر میگردد تا پیدایش کند. اما برادر با قوها همسایه شده است... .
خواندن کتاب تابستان قوها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره بتسی بایارس
بتسی کرومر بایارس، نویسندهٔ نامآشنای آمریکایی، کارش را با حرفهٔ روزنامهنگاری آغاز کرد و تاکنون کتابهای بسیاری برای سنین مختلف نوشته است. از ویژگیهای آثار او پرداختن به مسائل روانشناختی و درک عمیق عواطف و احساسات این گروه است.
بخشی از کتاب تابستان قوها
«چارلی به دستهٔ خالی آبنباتچوبی نگاه کرد. دستش را به دهانش بُرد، آبنباتش را درآورد و هر دو را با هم در دست گرفت. سارا گفته بود که اگر باز هم دستهٔ آبنباتش دربیاید، آبنباتش را دور میاندازد؛ بنابراین چارلی دستش را سفت و سخت مُشت کرد و رویش را برگرداند.
پس از چند لحظه، بهآرامی شروع کرد به پس و پیش کردن پاهایش روی پله. در طول سالها، بس که این کار را تکرار کرده بود، دو تکه ساییدگی روی پلههای چوبی ایجاد شده بود. پس و پیش کردن پاها عادتی عصبی بود و نشان میداد که او از چیزی نگران است. سارا بیدرنگ متوجه شد.
بیحوصله گفت: «خیلیخب، چارلی. آبنباتت کجاست؟»
چارلی با چشمهای بسته، شروع کرد به جنباندن سرش از اینسو به آنسو.
ـــ نمیخواهم دورش بیندازم. میخواهم باز هم درستش کنم.
چارلی باور نکرد و همچنان سرش را از اینسو به آنسو تکان داد. حرکتش چنان یکنواخت و بیاختیار بود که گویی تمامنشدنی بود. سارا چند لحظه به او خیره شد.
سپس آهی کشید، دست چارلی را بلند کرد و کوشید مُشتش را باز کند.
ـــ چارلی! این آشغال را طوری توی مُشتت گرفتهای که انگار تحفهای، چیزی است! وِلش کن!
چارلی چشمهایش را باز کرد و به سارا که دستهٔ آبنبات را سر جایش میگذاشت، نگاه کرد. دستهٔ آبنبات کاملاً خم و تقریباً دولا شده بود. سارا با احتیاط آبنبات را به چارلی برگرداند.
ـــ بگیر!
چارلی آبنبات را گرفت؛ اما به خاطر نگرانی از لقّی دستهٔ خمشدهٔ آبنبات، آن را در دستش نگه داشت و در دهانش نگذاشت. سارا به پایین، به دستهای خود نگاه کرد و کوشید قسمتِ شکستهٔ یکی از ناخنهایش را جدا کند. احساس کرد که در آن لحظه خیلی شبیه چارلی است؛ با همان صورت بیضی، چشمهای گِردِ میشی، چتر زلف قهوهای، و ککومَکهای روی بینی. آنگاه سرش را بلند کرد و تصویری که در ذهنش بود، محو شد.»
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۸ صفحه
نظرات کاربران
شاید به چشم زیاد جذاب نیاد و درسته داستان کوتاهیه اما واقعا حس خوبی به ادم میده برای کسایی که افسرده ن و از زندگیشون چندان راضی نیستنو خسته ان به شدت پیشنهاد میکنم این کتاب آنچنان زیاد و داستان
تابستان قوها در همون ۱۳۸ صفحه ی کوتاهش قلبم رو تسخیر کرد و به وجد آورد 💛💚 در دو کلمه اگه بخوام بگم : زیبا و تاثیرگذار ...
همونجور که روی جلد کتاب هم نوشته شده کتاب مناسب سن نوجوانهاست ولی گاهی ترجیح میدم که از اون دنیای کتابهای پر از دغدغه به این کتابها پناه ببرم اول اینکه بگم کتاب رایگان هست و تمام فایلها بر خلاف نظرات برخی
خواننده برای بار اول وقتی کتاب رو میخونه خب شاید بگه کتاب زیادی معمولیه اما به نظر من به آدما یاد میده قدر دان باشن ی همیشه به دنبال راه حل باشن در کل کتاب سرگرم کننده ای هست🙃🤍 من به
خیلی قشنگ بود ولی میتونست بهتر باشه