دانلود و خرید کتاب دیوانه در مهتاب حمیدرضا نجفی
تصویر جلد کتاب دیوانه در مهتاب

کتاب دیوانه در مهتاب

معرفی کتاب دیوانه در مهتاب

کتاب دیوانه در مهتاب مجموعه داستان کوتاه از حمیدرضا نجفی است. داستان‌های این مجموعه با لحنی عجیب و غیرعادی از بحران‌ها صحبت می‌کنند و راوی این توانایی را دارد که مخاطب را تا انتهای داستان همراه خود بکشاند. 

درباره کتاب دیوانه در مهتاب

کتاب دیوانه در مهتاب مجموعه داستانی از حمیدرضا نجفی است. داستان‌هایی کوبنده و باورنکردنی که با لحن خاص راوی روایت می‌شوند. هر کدام از داستان‌ها به یک بحران خاص اشاره می‌کند که راوی در کمال بیخیالی آن را تعریف می‌کند. همین موضوع سبب می‌شود تا از خود بپرسیم دلیل عادی نشان داده شدن این فجایع چیست و بعد به زودی جواب پرسشمان را می‌گیریم. داستان‌ها به خوبی می‌توانند حس غم موجود را منتقل کنند و از این جهت به شدت تاثیرگذارند. 

کتاب دیوانه در مهتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران و علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و داستان کوتاه را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره حمیدرضا نجفی

حمیدرضا نجفی در سال ۱۳۴۳ متولد شد. او از شاگردان هوشنگ گلشیری است. او نویسنده و مترجم ایرانی است که مدتی در گروه ادبیات جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس، سر گروه بخش داستان ادبیات کودک و نوجوان بود. از میان آثار او می‌توان به رمان کوچه صمصام (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، مجموعه داستان باغ‌های شنی (نشر نیلوفر) و دیوانه در مهتاب (نشر چشمه) اشاره کرد. 

بخشی از کتاب دیوانه در مهتاب

قربان صورت‌جلسه شدن.

کی صورت برداشت؟ نفهمیدم. بد است. غر زدم: «هول نشو! گفتم بررسی.»

فردا یادم باشد به مؤدب تذکر بدهم حواسش بیشتر جمع پرسنلش باشد. کلی هم به ریشش بخندم و برخورد غیرعلمی کنم.

گفتم: «اصلاً همه رو که صورت برداشتی، رسید کن تحویل خودم بده، مجله، کاغذ، دفترچه و پاکت، همه چی رو، مفهوم؟»

گفت: «چشم الساعه، قربان!»

همه را ریخت توی همان پاکت پلاستیکی خودشان و دو دستی تحویل داد. رسید را همین‌طور ندید امضا کردم. چندتا تکه کاغذ مجله چه‌قدر سنگین بود!‌

جلد خالی قرص‌ها و کارد میوه‌خوری دسته مشکی که با آن مچش را زده بود و طناب آویزان از چارچوب و بقیه خرت و پرت‌ها را جدا صورت‌جلسه کردند. سرباز یگان ویژه زحمت طناب را کشید.

گروهبان و سرباز عکاس و وردستش را کاشتم برای بازجویی از اهالی و صاحب‌خانه و مهر و موم کردن اتاق و خرده‌کاری.

دکتر و سرباز یگان ویژه را با جنازه راهی کردم پزشکی قانونی و تأکید که گزارش کالبدشکافی و این حرف‌ها را بفرستند اتاق مؤدب و سفارش این‌که «اگر این کاغذا رو خواست، بگو خودش بیاد تحویل بگیره.»

سوار ماشین اداره شدم. به سرباز راننده گفتم بیندازد توی خط ویژه، سریع برگردیم اداره. خیابان‌ها غلغله بود.

شاید بشود بروم سراغ زاپاتا، لااقل آن روز به یک دردی خورده باشم. باران کمی سبک شده بود و آفتابکی به‌قول یارو جنازه گاهی «توی هوا برق می‌زد.»

دست کردم توی پاکت دفترچه را دربیاورم، ورقی بزنم، یک مجله با آن آمد بیرون. طرف روی جلد جوری خودش را باز کرده بود که دندان‌های آسیایش هم از آن‌جا پیدا بود. تا سرباز راننده بخواهد ببیند، سُر دادم تو پاکت و دفترچه را باز کردم. نصفش را نوشته بود. صفحه‌های آخر را ورق زدم. روی برگ آخر با خط درشت نوشته بود.

آخر ما هم کاری کردیم. چیزی شدیم.

خنده‌ام گرفت. آره، یک جنازه درب و داغان شدی. از گل و بلبل هم خبری نبود. صفحه‌های آخر نامرتب بود. بعضی جاها از خط خارج شده بود و پر از خط‌خوردگی. معلوم بود تمرین می‌کرده.

sama65
۱۴۰۰/۰۶/۱۹

مجموعع داستان کوتاه شامل سه داستان که به لحاظ فرم و شخصیت‌پردازی و ایده از دیدگاه من بسیار جالب و نو بود‌.

حجم

۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۴ صفحه

حجم

۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۷۴ صفحه

قیمت:
۱۷,۵۰۰
۸,۷۵۰
۵۰%
تومان