دانلود و خرید کتاب اقیانوسی در ذهن کلر وندرپول ترجمه عطیه الحسینی
تصویر جلد کتاب اقیانوسی در ذهن

کتاب اقیانوسی در ذهن

معرفی کتاب اقیانوسی در ذهن

اقیانوسی در ذهن رمانی نوجوانانه نوشته کلر وندرپول است. این کتاب ماجرای پسری را روایت می‌کند که با سفری بیرونی به تحولی درونی می‌رسد و نگاهش به زندگی متحول می‌شود.

 درباره کتاب اقیانوسی در ذهن

 اقیانوسی در ذهن ماجرای جک را روایت می‌کند. پسری که مادرش را به تازگی از دست داده  و پدرش هم تازه از جنگ برگشته است. او نمی‌تواند خیلی با پدرش صمیمی شود. پدر، اسم جک را در یک مدرسه شبانه‌روزی در یک شهر ساحلی می‌نویسد؛ اما جک در مدرسه هم بدبیاری‌های زیادی می‌آورد و حتی یک بار نزدیک است غرق شود چون قایقرانی‌اش اصلا خوب نیست. این ماجراها جک را بیش از پیش حساس می‌کند تا این که با پسری به اسم ارلی آشنا می‌شود که از نظرش عجیب‌ترین دانش‌آموز مدرسه است. به ارلی گفته شده برادرش در جنگ کشته شده است اما ارلی این خبر را باور ندارد. او قصد دارد به جستجوی برادرش برود. جک در این سفر با ارلی همراه می‌شود تا ماجراهای زیاد دیگری را در راه تحول درونی از سر بگذراند. این سفر جک را به فرد دیگری تبدیل می‌کند.

 خواندن کتاب اقیانوسی در ذهن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان علاقه مند به ادبیات داستانی مخاطبان این رمان‌اند.

 بخشی از کتاب اقیانوسی در ذهن

وقتی پایم را گذاشتم توی غذاخوری، نصیحت آقای مدیر دربارهٔ گروهی نشستن یادم آمد.

هرچند که ترجیح می‌دادم با خودم تنها باشم، ولی رفتم توی صف ناهار، سینی غذا را که رولت گوشت و نخودفرنگی و یک ژله با تکه‌های موز بود، برداشتم و بعد هم دلم را زدم به دریا و راه افتادم به طرف میز پسرهایی که سر چندتا از کلاس‌ها دیده بودمشان.

یکی از پسرها ـ یعنی سَم فینی چاق ـ بدون این‌که حرفش را قطع کند، جابه‌جا شد. «هر کی فکر می‌کنه کرجی از بادبانی تندتر می‌ره، احمقه! بذار از این پسر جدیده بپرسیم... بِیکر، کرجی تندتر می‌ره یا بادبانی؟»

اصلاً نمی‌دانستم دارند دربارهٔ چه حرف می‌زنند، به خاطر همین هم اَمن‌ترین راه را انتخاب کردم. شانه‌هایم را بالا انداختم و گفتم: «کله به کلهٔ همدیگه هستن!»

رابی دین پرسید: «پارویی چی؟ تو می‌گی پارویی بهتره یا بادبانی یا کرجی؟»

گفتم: «خب می‌دونی... معمولاً بادبانی یا پارویی، ولی کرجی برای وقتاییه که مجبوری.»

همین‌طور ساکت به من نگاه می‌کردند. مطمئنم از حرف‌هایم سر درنیاورده بودند. وقتی پرستون تاونزِند گفت خب، چی تو رو به ساحل مِین کشونده، از شیوهٔ پرسیدنش حدس زدم احتمالاً پدرش به جای این‌که فرماندار باشد، وکیل است.

حس کردم صورتم گُر گرفته و بعد همچین جواب بی‌مزه‌ای بهش دادم: «فکر کنم برای تغییر منظرهٔ دوروبَرم.»

سَم گفت: «شنیدم کانزاس از بس زمین صاف داره، از هر طرف می‌تونی مسیر ایالتای دیگه رو ببینی. راسته یا دروغ؟»

جواب دادم: «نمی‌دونم. از بس گندمزار مواج و غروب دل‌انگیز برای دیدن هست، ما زیاد به خودمون زحمت نمی‌دیم به دورتر نگاه کنیم.» خوب جلویش درآمده بودم، اما نمی‌توانستم تا اَبَد طفره بروم. اگر یک سؤال دیگر ازم می‌پرسیدند، احتمالاً شیر از توی دهانم می‌پاشید بیرون یا عرق می‌کردم و معلوم می‌شد عصبی هستم. فوری تصمیم گرفتم توجه بچه‌ها را به عجایب یک نفر دیگر جلب کنم، برای همین پرسیدم: «راستی اون پسره چرا خودشو به هیچ‌کس نشون نمی‌ده؟»

پرستون گفت: «اِرلی اودِن؟ چیزِ زیادی برای تعریف‌کردن نیست... پدرش که عضو هیئت‌مدیرهٔ این‌جا بوده، سکتهٔ قلبی کرده و مُرده؛ برای همین مجانی ثبت نامش کردن. فقط کلاسایی رو که دلش بخواد میاد. وقتی هم که میاد، اگه معلم یه‌چیزی بگه که اون دوست نداره، از کلاس می‌زنه بیرون. اون‌قدر عجیب‌وغریبه که کسی کاری بهش نداره.»

سَم با صدای جیغ‌جیغی‌اش ادامه داد: «آره بابا! پارسال از کلاس زیست‌شناسی زد بیرون و دیگه برنگشت؛ فقط چون آقای نِلسون گفته بود توی مِین مار سمّی وجود نداره. اِرلی اصرار کرد هنوز توی بخشای شمالی مار زنگی وجود داره، بعدشم رفت بیرون.»

پرسیدم: «خب از کجا این‌قدر مطمئنه که اون‌جا مار زنگی هست؟»


Mr.horen~
۱۴۰۰/۰۱/۲۸

فضا معرکس و اینکه بازی ریاضیو یه جوری در آورده که حس های عجیب مونو با ریاضی توجیه کنیم ... در کل یکی از دوستانم پیشنهاد کرده بود و عالیع

طاقچه ۱۱۱۱۱۱
۱۴۰۱/۰۱/۲۷

کتاب خوبی بود البته شاید برا بعضیا کسل کننده باشه

maryam342
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

بسیااار زیبا از بهترین کتابامه😍⚘در دهه ۱۹۴۰ و داستان اول شخص یه پسر بچه که مادرشو از دست داده و پدرشم اخلاق نظامی و سردی داره...پس از مرگ مادر به ایالت مین میره در یک مدرسه ی شبانه روزی تا

- بیشتر
B-vafa
۱۴۰۰/۰۷/۰۶

این کتاب رو به افرادی که تازه وارد دنیای کتاب‌ها شدن پیشنهاد می‌کنم. و هیچ محدودیت سنی‌ای هم نداره. شما قراره با یه قصّه‌ی شنیدنی رو به رو بشین... داستانِ یک پسر بچه با یک ذهن خارق العاده! یعنی ارلی. ارلی اودن که

- بیشتر
son son
۱۴۰۱/۰۷/۲۶

ارلی عاشق شخصیت پردازیاشم. و حس اهنگsweater weatherمیده🐚🦋 در کل خیلی کتاب جالبیه و ریتم خسته کننده ای نداره بخونید🏞

asra
۱۴۰۰/۰۹/۲۶

از بهترین کتابایی بود که خوندم آخرش رو اصلا نمیتونستم حدس بزنم و هر دفعه برای خوندنش بیشتر ذوق داشتم😍 یادمه اون زمان که میخوندمش سه روزه تمومش کردم خیلی بینظیر بود و من عاشقشم.. ممکنه بار اول که بخونین نتونین خوب

- بیشتر
nika paater
۱۴۰۲/۰۵/۲۷

خیلی خوب بود من خیلی ارلی رو درک میکردم با اینکه به نظر خیلیا ارلی یه دیوونه بود که واسه خودش داستان می بافت ولی نه ارلی پسری بود که دوست داشتم دوستم بود😅میتونستیم همدیگه رو بفهمیم _تو دوست داشتی کدوم

- بیشتر
A.M
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

فقط در یک کلمه این کتاب رو خلاصه میکنم 🌷عالی

کاربر ۳۴۲۴۶۳۲
۱۴۰۰/۰۵/۰۶

کتاب خوبی بود و واقعا جذاب البته کمی غم انگیز ولی در هر حال عالی بود 😊😊

pouyan hamezadeh
۱۳۹۹/۰۹/۱۹

کتاب بسیار عالیی هست من که تحت تاثیر فضا سازیش قرار گرفتم کتاب واقعا فوق العاده ای هست حتما توصیه میشه

اگه تختت رو دوست نداری، تیکه‌تیکه‌ش کن و دوباره بسازش.
i_ihash
این اشباح در میان قبرها پرسه می‌زدند و چیزهایی می‌گفتند که آرزو می‌کردند ای کاش قبلاً گفته بودند، یا سعی می‌کردند آن حرف‌هایی را که نباید می‌گفتند، پس بگیرند.
B-vafa
کدومش مهم‌تره؟ جست‌وجو یا پیداکردن؟
vania
«بعضی وقتا بهتره تمام مسیر، پیش روت نباشه. بذار زندگی غافلگیرت کنه جکی. اون بالا خیلی ستاره هست، خیلی بیشتر از اونایی که اسم دارن... و همه‌شون هم زیبا هستن.»
i_ihash
اما پی بالأخره آن‌جا را ترک کرد. او به دنبال خانهٔ جدیدی نبود، چون خانهٔ خودش را داشت. او یک مسافر و دریانورد بود؛ کسی که نقشهٔ مسیرها را می‌کشد و راهش را پیدا می‌کند. او همچنان داشت راهش را پیدا می‌کرد.
Mr.horen~
تنهابودن آن‌قدرها هم خوشایند نیست.
i_ihash
یک سؤال نیز برایش به وجود آورد: چرا؟
vania
اِرلی اختیار داستان را نداشت. او فقط می‌توانست آن را تعریف کند؛
Mr.horen~
هِی می‌خواستم بهش بگویم گفته بودم که باکی رو نیار، اما مامان همیشه می‌گفت نمک روی زخم کسی نریز، چون هیچ‌وقت مزه‌ش از دهن آدم بیرون نمی‌ره؛ برای همین دهانم را بستم.
Mr.horen~
راهی سفر شدن آن‌هم در نیمهٔ شب کم چیزی نیست.
Mr.horen~
مامان همیشه می‌گفت: «چیزی به نام تصادف وجود نداره. هر چی هست فقط معجزه‌ست.»
falinezh
اما همین‌طور که روزها می‌گذشتند و با دست‌هایم سنباده می‌کشیدم، می‌تراشیدم، خم می‌کردم، چسب می‌زدم، درزها را می‌گرفتم و هر قطعه از قندِ عسل را محکم می‌بستم، هیجان یک چیز آشنا را حس می‌کردم؛ روحیهٔ رقابت.
Mr.horen~
برده نباش زنجیرهایت را پاره کن دیگر اسیر نیستی و زیبایی‌ات پایدار است.
Dayan
این ذات گُم‌شدن بود؛ این‌که آزاد هستی همه‌جا بروی، اما واقعاً نمی‌دانی همه‌جا کجاست.
falinezh
کلمه‌ها مثل آبشار عظیمی ذهنم را می‌شستند، سر تا پایم را پاک می‌کردند و من را با یک جریان آرام می‌بردند.
falinezh
من ترجیح می‌دم دیوونه باشم، چون می‌تونی دیوونه باشی و بازم خوش‌حال باشی.
vania
«عشق یک مادر خیلی قوی است.
vania
هر چه‌قدر هم که کنارش باشم، او فرسنگ‌ها از من دور است
𝘮𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢3
چیزی به نام تصادف وجود نداره. هر چی هست فقط معجزه‌ست
yuri
آقای بِلِین دستش را دراز کرد و من را از آب کشید بیرون. «اشکالی نداره بِیکر. گمونم زیاد توی قایق‌رانی ماهر نیستی. برای دفعهٔ بعد روش کار می‌کنیم.» دفعهٔ بعد. مربی بِینارد هم بعد از گندی که توی استخر زدم، دقیقاً همین را گفت. مامان هم در مورد اردوی بقا در طبیعت، همین را گفته بود. نمی‌دانم چندتا دفعهٔ بعد دیگر وجود دارد.
Mehraban

حجم

۲۴۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان