بریدههایی از کتاب اقیانوسی در ذهن
۴٫۴
(۷۷)
اگه تختت رو دوست نداری، تیکهتیکهش کن و دوباره بسازش.
i_ihash
این اشباح در میان قبرها پرسه میزدند و چیزهایی میگفتند که آرزو میکردند ای کاش قبلاً گفته بودند، یا سعی میکردند آن حرفهایی را که نباید میگفتند، پس بگیرند.
B-vafa
کدومش مهمتره؟ جستوجو یا پیداکردن؟
vania
«بعضی وقتا بهتره تمام مسیر، پیش روت نباشه. بذار زندگی غافلگیرت کنه جکی. اون بالا خیلی ستاره هست، خیلی بیشتر از اونایی که اسم دارن... و همهشون هم زیبا هستن.»
i_ihash
اما پی بالأخره آنجا را ترک کرد. او به دنبال خانهٔ جدیدی نبود، چون خانهٔ خودش را داشت. او یک مسافر و دریانورد بود؛ کسی که نقشهٔ مسیرها را میکشد و راهش را پیدا میکند. او همچنان داشت راهش را پیدا میکرد.
Mr.horen~
تنهابودن آنقدرها هم خوشایند نیست.
i_ihash
یک سؤال نیز برایش به وجود آورد: چرا؟
vania
اِرلی اختیار داستان را نداشت. او فقط میتوانست آن را تعریف کند؛
Mr.horen~
هِی میخواستم بهش بگویم گفته بودم که باکی رو نیار، اما مامان همیشه میگفت نمک روی زخم کسی نریز، چون هیچوقت مزهش از دهن آدم بیرون نمیره؛ برای همین دهانم را بستم.
Mr.horen~
راهی سفر شدن آنهم در نیمهٔ شب کم چیزی نیست.
Mr.horen~
اما همینطور که روزها میگذشتند و با دستهایم سنباده میکشیدم، میتراشیدم، خم میکردم، چسب میزدم، درزها را میگرفتم و هر قطعه از قندِ عسل را محکم میبستم، هیجان یک چیز آشنا را حس میکردم؛ روحیهٔ رقابت.
Mr.horen~
مامان همیشه میگفت: «چیزی به نام تصادف وجود نداره. هر چی هست فقط معجزهست.»
falinezh
این ذات گُمشدن بود؛ اینکه آزاد هستی همهجا بروی، اما واقعاً نمیدانی همهجا کجاست.
falinezh
برده نباش
زنجیرهایت را پاره کن
دیگر اسیر نیستی
و زیباییات پایدار است.
Dayan
«عشق یک مادر خیلی قوی است.
vania
من ترجیح میدم دیوونه باشم، چون میتونی دیوونه باشی و بازم خوشحال باشی.
vania
کلمهها مثل آبشار عظیمی ذهنم را میشستند، سر تا پایم را پاک میکردند و من را با یک جریان آرام میبردند.
falinezh
چیزی به نام تصادف وجود نداره. هر چی هست فقط معجزهست
yuri
هر چهقدر هم که کنارش باشم، او فرسنگها از من دور است
𝘮𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢3
این ذات گُمشدن بود؛ اینکه آزاد هستی همهجا بروی، اما واقعاً نمیدانی همهجا کجاست.
vania
حس کردم تنهابودن آنقدرها هم خوشایند نیست. فقط آدم حس میکند... بیکس شده. دوباره به خودم فشار آوردم تا صدای مادرم را بشنوم، اما فقط صدای چکچک باران بود و تاریکی آدم را کر میکرد.
falinezh
اون بالا هم درست مثل همین پایینه. دنبال چیزایی بگرد که همهٔ ما رو به هم وصل میکنن. راههایی رو پیدا کن که از مسیرمون میگذرن، زندگی ما رو قطع میکنن و قلبامون رو گره میزنن.
son son
«همینه که هست و همینی که هستی»
کاربر ۶۶۲۶۲۲۵
آقای بِلِین دستش را دراز کرد و من را از آب کشید بیرون. «اشکالی نداره بِیکر. گمونم زیاد توی قایقرانی ماهر نیستی. برای دفعهٔ بعد روش کار میکنیم.»
دفعهٔ بعد. مربی بِینارد هم بعد از گندی که توی استخر زدم، دقیقاً همین را گفت. مامان هم در مورد اردوی بقا در طبیعت، همین را گفته بود. نمیدانم چندتا دفعهٔ بعد دیگر وجود دارد.
Mehraban
من هم یک کاغذ میزنم به دیوار اتاقم؛ نقاشی صُوَر فلکی خودم با ستارههایی به نامهای پدر، گونار، خانمِ بی، فیشر، مارتین، خانم یوهانسون، اِرلی و من، یعنی جکی بِیکر. بعد با یک مداد قرمز، تمام ستارهها را به هم وصل میکنم تا شکل یک فنجان چای گُلقرمز از کار دربیاید که زیاد هم تصادفی نیست.
YAZAIKHRA
«میدونم، اما تو راه برگشت رو پیدا کردی. پیداکردن راه، همیشه به این معنی نیست که بدونی داری کجا میری؛ اینکه راه برگشت به خونه رو پیدا کنی، مهمتره.»
جرئت کردم و به حرفزدن ادامه دادم.
Mr.horen~
پایان
وصلکردن نقطهها؛ چیزی که مامان دربارهٔ ستارهشناسی میگفت. جکی اون بالا هم درست مثل همین پایینه. دنبال چیزایی بگرد که همهٔ ما رو به هم وصل میکنن.
Mr.horen~
ویترین افتخارات به درد این میخورد که ساکنانش را توی زمان و مکان خاصی نگه دارد تا بازدیدکنندهها برای همیشه در روزهای پُرافتخارشان شریک شوند.
falinezh
اما من بیشتر از همهٔ آدمها میتوانستم این نیاز را بفهمم که باور داشته باشی آن کسی که دوستش داری زنده است، روبهرویت میایستد و او هم دوستت دارد.
falinezh
اگر از قبل بدانم چه اتفاقی قرار است بیفتد، شاید خودم را پیدا کنم. همان چیزی که بهشدت بهش نیاز داشتم؛ پیداشدن
فرشاد در سرزمین عجایب
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۹۷,۰۰۰
تومان