کتاب آکاتا؛ جادوگر سفید ۱
معرفی کتاب آکاتا؛ جادوگر سفید ۱
آکاتا؛ جادوگر سفید ۱ داستانی از نویسنده آمریکایی-نیجریهایتبار، ندی اوکورافور است. او هم برای کودکان و هم بزرگسالان داستان های علمی- تخیلی مینویسد. داستان آکاتا هم در نیجریه میگذرد و قهرمانش مانند نویسنده، یک پسر نیجریهای متولد نیویورک است.
درباره کتاب آکاتا؛ جادوگر سفید ۱
سانی در نیویورک به دنیا آمده اما پدر و مادرش اهل نیجریه هستند. خانواده قبل از تولد سانی به آمریکا مهاجرت میکنند اما در ۹ سالگی سانی به نیجریه برمیگردند چون معتقدند کشور خودشان برای تربیت فرزندان مناسبتر است.
سانی پسری معمولی است که تنها خواستهاش فوتبال بازی کردن در مدرسه است بدون اینکه بچهها او را اذیت کنند اما زمانی که با ارلو آشنا و وارد یک انجمن خاص به اسم لئوپارد میشود، پایش به یک ماجرای هیجان انگیز و خطرناک باز میشود. ماموریت انجمن پیدا کردن فردی به نام اتوکوتو است که بچههای بسیاری را دزدیده است. حالا سانی به همراه دوستانش باید او را پیدا کنند و مانع از گمشدن بچههای بیشتری شوند.
خواندن کتاب آکاتا؛ جادوگر سفید ۱ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید داستانهای هیجانانگیز و نفسگیر بخوانید این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آکاتا؛ جادوگر سفید ۱
وقتی به اتاقش برگشت، صفحهٔ اول روزنامه روی تختش بود. دور تیترش خط کشیده شده بود: اوتوکوتوی سیاهکلاه، قتل تازه. درِ اتاقش را قفل کرد و روی تخت نشست تا خبر را بخواند. جسد کودک پنجسالهای را در بوتهزار پیدا کرده بودند که چشمهایش بیرون کشیده شده و دماغش بریده شده بود. قاتل بر روی دست بچه، علامت همیشگیاش را جا گذاشته بود: یک کلاه سیاه. سانی به لرزه افتاد. با خودش فکر کرد تعجبی نداشت که مامان داشت دیوونه میشد.
با خودش فکر کرد پیش مادرش برود و سعی کند برایش توضیح بدهد که دختر نادانی نیست و میداند چطور خودش را از دردسر دور نگه دارد اما این کار اوضاع را بهتر نمیکرد. این تنها چیزی نبود که ارزش نداشت بر سر آن با پدر و مادرش بحث کند.
او هیچوقت نمیتوانست به پدر و مادرش دربارهٔ آدمپلنگ بودنش چیزی بگوید. مادرش کاتولیک متعصبی بود. بر سر سانی فریاد میکشید و او را متهم به دوستی با بیدینها میکرد. هرگز اجازه نمیداد دوباره اورلو و چیچی را ببیند. و چه کسی میدانست که گاو خشمگین درون پدرش ممکن است چه رفتاری کند، مطمئناً وحشتناک رفتار میکرد. حتی نمیخواست به برادرانش چیزی بگوید. بالاتر از تمام اینها، او بخشی از یک گره اعتماد بود و حتی اگر میخواست هم نمیتوانست به کسی چیزی بگوید.
سانی مجبور بود با هرآنچه اتفاق میافتد بهتنهایی روبهرو شود.
وقتی تصمیم گرفت بخوابد، سرش سوت میکشید. دستانش میلرزید و میخارید. زیر ملحفهاش عرق میریخت. وقتی چشمانش را بست، شنی قهوهایرنگ و خشک دید. میتوانست حتی بو و مزهاش را هم احساس کند. حس میکرد دارد توی تختش فرو میرود، بدنش سعی میکرد مقاومت کند. بعد چشمانش را باز کرد.
ساعت سه صبح، سانی دیگر به گریه افتاده بود. نمیدانست باید چه کار کند و چطور میتواند از حالی که گرفتارش بود خلاص شود، کسی هم نبود که به سراغش برود و کمک بگیرد. حوالی ساعت چهار، بدنش شروع به تغییر کرد. صورت روحش جای صورتش مینشست و دوباره به حالت عادی بازمیگشت، بعد دوباره صورت دیگرش ظاهر میشد.
یک بار وقتی صورت روحش بالا آمد، بلند شد و به خودش در آینه نگاه کرد. نزدیک بود جیغ بکشد. بعد فقط خیره ماند. خودش بود اما احساس میکرد انگار آن چهرهاش هویتی مجزا از خودش دارد. صورت درونش مثل خورشید بود، تماماً طلایی درخشان و با شعاعهای تابندهٔ زاویهدار. بهسختی میشد لمسش کرد اما دستش را روی این صورت احساس کرد. روی صورتش کوبید و صدایی مثل یک کوزهٔ خالی داد.
صورت روحش لبخند میزد. بااینحال ته دلش میدانست اگر مجبور بشود، میتواند عصبانی هم باشد. چشمانش انگار دو شکاف کنده شده روی صورتش بودند اما خیلی خوب میدید. شکل بینیاش شبیه بینی خودش بود. همانطور که آنجا ایستاده بود دید همهچیز سر جای خودش برگشت و صورت انسانیاش، صورت دیگرش را پس زد
حجم
۲۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۶۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار جذابیه. موضوعش دربارۀ جادوگری اهل آفریقاس که یه دختر زاله و کمکم متوجه میشه دارای قدرتهای خاصیه. واقعاً داستانش جالبه و میشه خیلی چیزهای مختلفی از آفریقا و فرهنگش یاد گرفت. امیدوارم جلدهای بعدی هرچه زودتر نوشته و ترجمه
متن سخت با اصطلاحات گیج کننده من دوس نداشتم کپی ضعیفی از هری پاتر با اصطلاحات افریقایی جادوگرها و مشنگ ها شده بودن پلنگ ها و بره ها!!
این کتاب خوب نبود بد هم نبود یچیزی بین این دو برای من جذابیت زیادی نداشت متن روانی هم داشت قصه درباره ی دختری به اسم سانیه دختری اهل نیجریه که زال به دنیا آمده که در طی داستان با
سلام کتاب خوبی ،کتاب در مورد دختری به نام سانی که با دوست شدن با ارولو وارد گروه خاصی میشه وهمین باعث شروع ماجراجویی های عجیب و خطرناک میشود.
خیلی دوست دارم بخونم
طاقچه اعلام کرده بود این کتاب شبیه هری پاتره! با خوندنش-که خیلی خیلی طول کشید- هوس کردم یکبار دیگه هری پاتر رو بخونم چون این کتاب تقلید خام و شلخته و بشدت نا مانوس از مجموعه هری پاتره.
بد بودد😡😡-۱
کتاب بسیار جذابی هست 😊
کتاب دوم از چالش کتابخوانی طاقچه این کتاب خیلی جذاب بود داستانی زیبا داشت داستان از اونجایی شروع میشه که سانی تو شمع یه اتفاقو تو شمع میبینه و بعد با اورلو اشنا میشه و دوستای دیگه هم پیدا میکنه و..... #الکترونیکی