کتاب در دل زمستان
معرفی کتاب در دل زمستان
کتاب در دل زمستان اثری از ایزابل آلنده با ترجمهی گلشن محجوب است. در دل زمستان داستان عشقی بین دو نفر است که فکر میکنند در زمستان عمرشان قرار گرفتهاند.
دربارهی کتاب در دل زمستان
ایزابل آلنده در کتاب در دل زمستان داستان سه آدم متفاوت را روایت میکند. آنها به وسیلهی تصادفی ساده با هم همراه میشوند. با خواندن کتاب در دل زمستان با نویسنده سفری پرماجرا را از بروکلین امروز به گواتمالا، برزیل و شیلیِ دهه هفتاد تجربه میکنیم.
ایزابل آلنده در کتاب در دل زمستان به مسائلی مانند حقوق بشر، پناهندگان و تاریخ آمریکای لاتین میپردازد و عشقی نامنتظر را به داستان وارد میکند.
کتاب در دل زمستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای خارجی از خواندن کتاب در دل زمستان لذت میبرند. اگر پیش از این کارهای ایزابل آلنده را خوانده و دوست داشتید، کتاب در دل زمستان را حتما بخوانید.
دربارهی ایزابل آلنده
ایزابل آلنده ۲ اوت ۱۹۴۲ در لیما، پرو به دنیا آمد. او روزنامهنگار و نویسنده آمریکای لاتین است که به دلیل سبک رئالیسم جادویی کارهایش مشهور شده است. پدرش «توماس آلنده» پسر عموی سالوادور آلنده، رئیسجمهور فقید شیلی بود. او بعد از مرگ پدر، مدتی را در سانتیاگو و بعد بولیوی و بیروت گذارند و در سال ۱۹۵۸ به شیلی رفت. با سقوط دولت سالوادور آلنده توسط پینوشه، نام ایزابل آلنده نیز در فهرست تحت تعقیب قرار گرفت؛ بنابراین او مجبور شد به ونزوئلا فرار کند و به مدت ۱۳ سال در این کشور به حالت تبعید به سر برد. از میان مشهورترین آثار ایزابل آلنده میتوان به خانهی ارواح، دختر بخت، زورو، در دل زمستان و اینس روح من اشاره کرد.
بخشی از کتاب در دل زمستان
تا روز شنبه، کولاک، دیوانهوار مسیرش را به سمت آتلانتیک ادامه داد، اما هوا در بروکلین همچنان سرد و برفی بود. لوسیا هنوز جرأت نمیکرد بیرون برود، هرچند از کلهٔ صبح تلاش برای تمیز کردن خیابانها شروع شده بود، خیلی از آنها هنوز بسته بودند. اینطوری وقت زیادی برای مطالعه و آماده کردن کلاسهای هفتهٔ بعد داشت. در خبرها میدید که کولاک هر جا که میرفت به ویرانی ادامه میداد. از آسودگی، یک رمان خوب و استراحت لذت میبرد. بالاخره کسی پیدا میشد و برفهای جلوی درش را جمع میکرد. دردسری نداشت، بچههای محل همین حالا هم حاضر بودند در قبال چند دلار کمک کنند. لوسیا فهمیده بود که در غارش راحت است و بالاخره زندگی در پراسپکت هایتسِ نامهربان آنقدرها هم بد نیست و از این بابت قدردان بخت خوبش بود.
همین که غروب شد، کمکم حوصلهاش از خانهنشینی سر رفت. با مارسلو سگ چیواوا سوپ را سهیم شد و بعد هر دو روی تخت، روی تشکی بدقواره و زیر کوهی از پتو جاگیر شدند تا چند قسمت از سریال جناییای که دوست داشتند را ببینند. آپارتمان بسیار سرد بود، لوسیا کلاه پشمی و دستکش پوشید.
اولین هفتههایی که تصمیمش برای ترک شیلی جدی شده بود، که در آنجا لااقل میتوانست شوخطبعی اسپانیاییاش را بهکار بگیرد، با اطمینان به خودش دلگرمی میداد که همهچیز تغییر خواهد کرد و همهٔ بدبیاریهای امروز، فردا خاطرهای قدیمی خواهد ماند. درواقع همهٔ تردیدهایش زودگذر بودند: از شغلش لذت میبرد، مارسلو را داشت و در دانشگاه و محله دوستانی پیدا کرده بود، همه مهربان بودند و کافی بود سه بار به کافیشاپی برود تا مثل یکی از خودشان با او برخورد کنند. تصوری که شیلیاییها از یانکیهای سرد و بیروح داشتند، افسانهای بیش نبود. تنها کسی که باید با او تا میکرد و تا حدی یخ بود صاحبخانهاش، ریچارد بومستر بود. که خب، برود به درک.
ریچارد بابت این خانهٔ بزرگ با نمای سنگ قهوهای، که شبیه خیلی دیگر از خانهها در آن اطراف بود، بهای کمی پرداخته بود. خانه را از دوست صمیمی آرژانتینیاش خریده بود که یکباره پول خوبی به ارث برده بود و باید برای کارهای انحصار وراثت به کشورش برمیگشت. چند سال بعد همان خانه منتها کهنهتر بیشتر از سه میلیون دلار میارزید. درست وقتی صاحبِ خانه شد که بعد از آن دلالهای حرفهای و جوان گروهگروه از منهتن سررسیدند، این خانههای تماشایی را خریدند و بازسازی کردند و قیمتشان بهطرز احمقانهای بالا رفت. پیشتر، آن محله جای مجرمین و موادفروشها و خلافکارها بود، طوری که کسی جرأت نمیکرد شبها بیرون برود. اما از وقتی که ریچارد به آنجا آمده بود، با وجود سطلهای آشغال، درختهای لاغرمردنی و آشغالهای توی حیاطها، به یکی از پرمتقاضیترین محلههای کل کشور تبدیل شده بود. لوسیا با ریچارد شوخی میکرد و گفته بود که باید این اثر باستانی با پلههای زهواردررفته و درهای دربوداغانش را بفروشد و باقی عمرش را به جزایر کارائیب برود و آنجا مثل شاهزادهها زندگی کند. اما ریچارد آدم غمگینی بود که عیبها و کم و کاستیهای خانه فقط بدبینیاش را تشدید میکرد. خانهای با ۵ اتاق خالی بزرگ، ۳ حمام بلااستفاده، اتاق زیرشیروانی رهاشده و طبقهٔ اول با سقفی چنان بلند که برای عوض کردن لامپ یک نردبان خیلی بلند لازم میشد.
حجم
۲۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۵ صفحه
حجم
۲۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۵ صفحه
نظرات کاربران
کتاب داستان پرکشش و زیبایی داشت و اطلاعات زیادی راجع به زندگی مردم لاتین در اختیار خواننده قرار میداد
داستان از کشش خوبی برخوردار بود متن روان و سلیس و ترجمه ان را تقریبا بدون ایراد بود به جهت داستان پردازی با سه شخصیت پرداخته شده روبرو می باشید کتاب را مثل چند اثر دیگر توصییه می شود
داستان آشنایی اتفاقی سه نفر در شبی زمستانی و ماجراهی پس از آن. مثل اکثر کارهای آلنده، داستانی معمولی از زندگی.