«در دل زمستان، دانستم تابستانی زوالناپذیر در وجودم برپاست.»
«این رو همین الان گفتی؟»
«نه، مال آلبر کاموئه.»
E.H
زندگی همیشه راهش را پیدا میکند، اما اگر بدون مقاومت پذیرایش باشیم به کمال میرسد.
E.H
«در دل زمستان، دانستم تابستانی زوالناپذیر در وجودم برپاست.»
«این
ددد
تنها درمون اینهمه بدبیاری عشقه. این نیروی جاذبه نیست که دنیا رو سر جاش بند کرده، قدرتِ نگهدارندهٔ عشقه.»
ددد
آیا این لذت آشکار و بیچونوچرا عصارهٔ عشقی بالغ
ددد
آیا این لذت آشکار و بیچونوچرا عصارهٔ عشقی بالغ بود؟
ددد
در آن شبِ رازگوییشان، لوسیا به او گفته بود که زندگی همیشه راهش را پیدا میکند، اما اگر بدون مقاومت پذیرایش باشیم به کمال میرسد
ددد
لباسها و غذایی را که کلیساها و کنیسهها اهدا کرده بودند به دست فقیرترین خانوادههای برانکس میرساندند، چه مسیحی و چه یهودی. ژورف به پسرش میگفت: «ریچارد هیچوقت نباید از آدمهای نیازمند بپرسی کی هستن و از کجا اومدن، تو فلاکت همه مثل همیم»
Hanika