دانلود و خرید کتاب فرمانده مسعود ژیلا بنی‌یعقوب
تصویر جلد کتاب فرمانده مسعود

کتاب فرمانده مسعود

معرفی کتاب فرمانده مسعود

در کتاب فرمانده مسعود اثر ژیلا بنی‌یعقوب،خاطراتی از فرمانده احمدشاه مسعود را به روایت به روایت ۳۳ نفر از نزدیکان، دوستان و همرزمانش می‌خوانید.

 درباره کتاب فرمانده مسعود

ژیلا بنی‌یعقوب نگارش این کتاب را در سال ۱۳۸۱ آغاز کرد و پنج سال برای آن وقت گذاشت تا این‌که در سال ۱۳۸۶ به گفته خودش وقفه‌ای در کارش افتاد و پس از آن در سال‌های ۹۵ تا ۹۷ گفتگوهایش را درباره احمد شاه‌مسعود در افغانستان، پی گرفت. 

او در این کتاب با خانواده، دوستان و همرزمان مسعود مصاحبه کرده است. یعنی با آن‌ها که ارتباط جدی و نزدیک با او داشته‌اند و نه با منتقدان و مخالفانش؛ چراکه این کتاب، تحلیلی دربارهٔ عملکرد فرمانده ‌مسعود یا نقد و بررسی کامل روش و منش او نیست، اما در اغلب مصاحبه‌ها  نویسنده سعی کرده‌ سؤالات منتقدان و مخالفان او را به‌طور جدی مطرح و از مصاحبه‌شوندگان درخواست پاسخ کند.

علاقه‌مندان مسعود در افغانستان زیادند اما در همین حال مخالفانش هم کم نیستند، برای اینکه هم نقدهای آن‌ها از نظر دور نماند و هم به جنبه‌های مختلف زندگی مسعود توجه شده باشد، نویسنده بسیاری از نقدها و سؤالات تند مخالفان مسعود را که گاهی حتی طرحش موجب ناراحتی دوستانش است، با آن‌ها در میان گذاشته‌ است. پاسخ‌های متنوع مصاحبه‌شونده‌ها دربرابر سؤالات انتقادی‌ بنی‌یعقوب می‌تواند شناختی از جنبه‌های گوناگون شخصیت مسعود در دوره‌های مختلف زندگی‌اش ارائه دهد.

 چنان که خود نویسنده می‌گوید: 

«برخی از دوستانش از سؤالات انتقادی‌ام بیشتر رنجیدند، برخی کمتر اما تقریباً همه‌شان سعی کردند با صبوری و حوصله پاسخ نقدها را بدهند. برخی از همرزمان دیروز مسعود در این مصاحبه‌ها به راحتی او را به خاطر خطاهایش نقد کرده‌اند و برخی دیگر کوچکترین نقدی را بر او روا نمی‌دانند و از او چهره‌ای قدسی و بی‌نقص ارائه می‌دهند.»

مصاحبه‌شوندگان، همه افغانستانی هستند البته از اقوام مختلف، بجز دو نفر که یکی ایرانی و دیگری ژاپنی است؛ یعنی محمدحسین جعفریان، مستندساز، روزنامه‌نگار و شاعر ایرانی و دیگری هیرومی ناگاکورا عکاس ژاپنی که هر دو خاطرات، تجربه‌های ناب و کم‌نظیری از همراهی با مسعود داشتند.

مصاحبه‌شوندگان به فارسی دری صحبت کرده‌اند نه به فارسی رایج در ایران. نویسنده برای حفظ روح و فضای گویش مصاحبه‌شوندگان افغانستانی که فارسی دری بوده است، در موارد اندکی جملات را با گویش دقیق آن‌ها روی کاغذ آورده‌ و برای اینکه مخاطب ایرانی دچار مشکل نشود؛ معادل واژه‌های دری را در پرانتز بازگو کرده است.

 خواندن کتاب فرمانده مسعود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه علاقه‌مندان به سرگذشت و خاطرات شخصیت‌های تاثیرگذار تاریخی و سیاسی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب فرمانده مسعود

با احمد ضیاء مسعود در خانه‌اش در کابل مصاحبه کردم؛ خانه‌ای پر از گل و گیاه مخصوصاً درختان زیبای انار که میوه داده بودند. احمد ضیاء کمتر از کلمهٔ برادر دربارهٔ برادرش احمدشاه استفاده می‌کند، با احترام زیاد او را آمرصاحب و یا آمر خطاب می‌کند. آمرصاحب در افغانستان کلمه‌ای بسیار محترمانه است که شاید بتوان آن را با حضرت در ایران مقایسه کرد و در کلمات نظامی شاید با واژهٔ سردارِ سرداران.

با احمد ضیاء بیشتر دربارهٔ ویژگی‌های شخصی برادرش مسعود و روابط خانوادگی‌اش صحبت کردم. احمد ضیاء به برادرش می‌گوید آمرصاحب و به پدرش قبله‌گاه. کلمه‌ای که در افغانستان به‌جای پدر نیز به کار می‌رود.

در یک اتاق بزرگ با او مصاحبه کردم که احتمالاً محل پذیرایی از مهمانانش است، دور تا دور اتاق عکس‌های زیادی بر دیوارها نصب شده، چندین عکس تکی از برادرش احمدشاه مسعود، عکس‌هایی که احمدضیا را در جبهه در کنار برادرش نشان می‌دهد، عکسی از پدرشان، عکس‌هایی از پسر ارشدش زبیر که در دانشکدهٔ نظامی درس خوانده، عکسی از برهان‌الدین ربانی رئیس دولت مجاهدین در کابل و... البته همچنان که انتظار داشتم هیچ عکسی از زنان خانواده دیده نمی‌شد زیرا معمولاً از نظر فرهنگی در جامعه افغانستان پذیرفته نیست. می‌گوید چهار دختر دارد که همگی دارای تحصیلات عالی هستند.

آقای احمد ضیاء مسعود شما چقدر فاصله سنی با برادر خود احمدشاه داشتید و رابطهٔ شما با هم چطور بود؟

ما سه سال تفاوت سنی داشتیم، فرزند اول خواهر بزرگ‌ترم است، بعد از او احمدشاه بود و بعد از احمدشاه من بودم، ما در مدرسه استقلال درس می‌خواندیم. او به فوتبال و شطرنج خیلی علاقه داشت. در خانه با هم شطرنج بازی می‌کردیم.

شطرنجش خوب بود؟

بله در شطرنج وارد بود و روزی یک‌بار با هم شطرنج بازی می‌کردیم.

شما برنده می‌شدید یا احمدشاه مسعود؟

گاهی من، گاهی او. وقتی‌که من می‌بردم قهر می‌کرد. هیچ‌وقت باخت را دوست نداشت. آن روزها من تقریباً ۱۵ ساله بودم و ایشان ۱۸ ساله.

از چه کسی شطرنج را یاد گرفته بودید؟

از قبله‌گاه خود ‌(یعنی پدرمان). پدرم شطرنج را با شوهرخاله و شوهرعمه‌ام بازی می‌کردند.

در زندگی روزمرهٔ شما و برادرتان مسعود، چه فعالیت‌هایی وجود داشت؟

هر روز صبح زود پدرم ما را از خواب بیدار می‌کرد و برای نمازخواندن به مسجد می‌رفتیم و بعد از آن پای تفسیر قرآن پاک در مسجد می‌نشستیم، سیدیعقوب امام مسجد کارته پروان بود، ایشان کلاس تفسیر قرآن داشتند و برای ما بسیار زیاد لذت‌بخش بود. رفتن به مسجد و درس‌های قرآن سبب شد که در قرآن جنبه‌های سیاسی را هم پیدا کنیم. زمانی بود که گروه‌های چپ شروع به مبارزه کرده و بسیار هم قوی بودند و ما همیشه از خودمان می‌پرسیدیم چرا ما حزب سیاسی نداریم؟ زمانی که در خانه مناظرات علمی می‌شد من و احمدشاه مسعود به‌شدت گوش می‌دادیم، بعضی از فعالان گروه‌های چپی به خانهٔ ما می‌آمدند، مثل هادی کریم، سید پنجشیری و با پدرم بحث‌های دینی و سیاسی می‌کردند و شخصی به نام قاضی یاسین فلسفه مارکسیسم را مطرح می‌کرد.


Hemmat
۱۴۰۰/۰۶/۱۷

سلام و عرض ادب / . احمد شاه مسعود سرباز بزرگی بود . فرمانده ی بزرگی بود ، دلاور و بی باک ! چابک و جسور . مبارزی بود که برای اهداف خود از هیچ چیز نمی هراسید و با مرگ زندگی

- بیشتر
معین کرمانی
۱۴۰۰/۰۵/۰۵

چون کتاب مصاحبه با افراد مختلف هست حتی اگر هیچ اطلاعاتی از تاریخ معاصر افغانستان نداشته باشید خیلی از اتفاق‌های اون دوران را متوجه می‌شوید در این کتاب به جنگ‌های افشار که بزرگ‌ترین ایرادی هست که به احمدشاه مسعود می‌گیرن به

- بیشتر
صدیقه
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

در مجموع خوبه ،و خاطرات اطرافیان و نزدیکان احمد شاه مسعود از ایشونه، سعی کرده به بعضی ابهامات در مورد ایشون و عملکرد شهید مسعود از طریق نزدیکانش پاسخ بده، زیاد باز نکردن اون ابهامات رو ، ولی تا حدودی

- بیشتر
mohammadfathani
۱۴۰۰/۰۴/۲۲

جواب کسانی که میگوینداحمدشاه مسعودباعث مرگ شیعیان افغان است، خواهش میکنم تاریخ را بخوانید،نه اینکه تحلیل دیگران راباورکنید مردم آزاده ای که باجان و دل پابپای رهبرشان درمقابل روسیه مقاومت کردندشهیدشدند

کاربر ۳۴۲۸۳۰۸
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

کتاب خوبیست چو شیر مردان بمیرند جامه ها باید درید کی نشینیم تا دگر شیری چنین آید پدید روح احمد شاه مسعود شاد

MHD
۱۴۰۰/۰۴/۱۸

دوستش دارم

احسان
۱۴۰۰/۰۷/۰۲

روحت شاد ای مرد بزرگ و غیور!

رهروان مسعود
۱۴۰۱/۰۳/۲۰

نام احمد شاه مسعود برابر است با تمام موفقیت ها شجاعت ، مردانگی ، ایستادگی و رزمندگی توصیفش در یک کتاب و دو کتاب نمیگنجد ابر مرد تاریخ افغانستان شهید احمد شاه مسعود بزرگ

matsinn
۱۴۰۰/۰۶/۲۴

بذارین تو طاقچه بی نهایت لطفا

کاربر ۱۷۹۹۲۰۲
۱۴۰۰/۰۴/۲۶

عاااالی... تووووپ

احمدشاه مسعود دانشجوی مهندسی در دانشگاه کابل بود که به‌خاطر مبارزه تحصیل را رها کرد اما به گفته دوستانش همواره یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای او به پایان رساندن تحصیلاتش بود؛ شاید به همین دلیل هم بارها دانشجویانی را که به عشق مبارزه و پیوستن به جبهه‌های او به پنجشیر می‌رفتند بازمی‌گرداند. مسعود به آن‌ها می‌گفت بروید و هر وقت درس‌تان تمام شد، دوباره بازگردید، افغانستان به جوانان تحصیل‌کرده و متخصص نیاز دارد.
معین کرمانی
اما روزی می‌رسد که همه دنیا خودشان به ما پیشنهاد کمک خواهند داد و آن روز زیاد دور نیست؛ چراکه طالبان نمی‌تواند برای همیشه چهره خود را پنهان کند و دیر یا زود چهرهٔ واقعی آنها افشا می‌شود و دنیا متوجه این خطر خواهد شد
معین کرمانی
پدرم به خانه می‌آمد از همه‌چیز ما سؤال می‌کرد؛ از درس ما، از کار ما، از اینکه چقدر هنر بلد هستیم و چه نوع هنری. همیشه به ما می‌گفت که هنری بلد باشید، نقاشی کنید و موسیقی یاد بگیرید.
معین کرمانی
وقتی که من آنها را دیدم گفتم که هزاره‌گک‌ها آمدند، یک‌دفعه دیدم که پدرم چنان برافروخته شد که گویی قیامت شده است و به من گفت همهٔ ما یکی هستیم، فکر نکنی که تو برتر از دیگران هستی. من خیلی ترسیده بودم. او هیچ وقت قومی فکر نمی‌کرد.
معین کرمانی
می‌گفت ما نجار نیستیم اما می‌فهمیم که تخته کج است.
معین کرمانی
همیشه در دلم با او حرف می‌زنم و می‌گویم زمان خوبی رفتی، با همان عشقی که به وطن و ملت خودت داشتی تمام قدرتت را به کار گرفتی و هر کاری که می‌توانستی کردی و حالا زمان آن رسیده که همه‌جا به دنبالت می‌گردند و نمی‌توانند مثل تو را بیابند.
معین کرمانی
، پدرم می‌خواست تمام فکر و ذکرش مدیریت جنگ و مدیریت افغانستان باشد. او به فکر کاری بسیار کلان (بزرگ) بود که طالبان شکست بخورند و دولت به وجود بیاید. اول دولت موقت به وجود بیاید و بعد از آن انتخابات برگزار شود.
معین کرمانی
پول امارات و عربستان، نقشهٔ آمریکا و انگلیس و اجرای پاکستان، طالبان را به وجود آورده است. این مربع از طالبان حمایت می‌کرد و مثلث تهران و دهلی و مسکو از مسعود حمایت می‌کرد
معین کرمانی
مسعود مجموعه‌ای از عظمت‌های مختلف بود و یک رهبر طبیعی برای ما و افغانستان بود.
معین کرمانی
وقتی که به جبل‌السراج رفت و گفت که اینجا باید یک شهرک درست شود و با انرژی بادی برق آن را تأمین کنیم، با اینکه تازه عملیات تمام شده بود و خسته بود ولی باز هم به فکر برق و آب کابل و برق شمال بود.
معین کرمانی
به‌یادماندنی‌ترین جمله‌ای که از آقای مسعود به یاد دارید، چیست؟ این جمله‌اش: اگر به‌اندازهٔ کلاه من در افغانستان جایی باشد، من همان‌جا می‌ایستم و در مقابل دشمنان افغانستان مبارزه می‌کنم و هرگز از این وطن نمی‌روم.
معین کرمانی
مسعود تنها مردی بود که هیچ علاقه‌ای به جنگ نداشت ولی خوب جنگید
معین کرمانی
وقتی با او حرف می‌زدی، به چند چیز پی می‌بردی: جاذبهٔ شخصیت، صداقت در هدف و بیان، قدرت تصمیم‌گیری. خیلی مؤدب بود و این را دشمنانش نیز می‌گفتند. ما هرگز از زبانش حرف زشت نشنیدیم. او در هنگام غضب گاهی به طرفش احمق می‌گفت.
معین کرمانی
بهترین چیز در وجود مسعود تسلیم‌ناپذیری و وطن‌پرستی او بود و اینکه حاضر نبود به‌هیچ‌وجه حتی یک‌ذره از منافع ملی بگذرد
معین کرمانی
ایشان به کشورش بسیار علاقه‌مند بودند و آرزو داشت که شب و روزبه مردم خدمت کند، افغانستان یک دولت منتخب و مجلس داشته باشد و مردم تصمیم بگیرند. آرزو داشت که به‌عنوان یک مهندس در بازسازی کشور سهم بگیرد و از نژادپرستی متنفر بود و عدم وحدت او را بسیار رنج می‌داد و از افراد تفرقه‌انداز نفرت داشت و از آدم دورو بدش می‌آمد.
معین کرمانی
محمد فهیم دشتی از روزنامه‌نگاران سرشناس افغانستان است، شاید یکی از دلایل شهرتش این باشد که نه‌فقط سال‌ها در کنار احمدشاه مسعود به‌عنوان خبرنگار همراهش حضور داشته که در لحظه حادثهٔ انفجار انتحاری که منجر به کشته شدن مسعود شد نیز حاضر بود و خود به‌شدت مجروح شد.
محمد
خیلی وقت‌ها قرآن می‌خواند، هر روز با خدا صحبت می‌کرد و این‌طور مسلمانی بسیار کم هست و من خیلی تحت‌تأثیرش قرار گرفتم. مسعود درواقع با خودش جهاد می‌کرد؛ یک جهاد بزرگ. جهاد خارجی جهادی کوچک است اما مسعود همیشه با ضعف‌های خودش مبارزه می‌کرد و این به معنای جهاد بزرگ است
زِیْمَدْ جاویدی
همزمان صدای انفجارها هر از گاهی می‌آمد و گفت: «کل این عملیات ‌(بعد کتاب را بالا گرفت و ادامه داد) از خاطر این ادبیات است.» خیلی جا خوردم. برای من عجیب بود که آدمی که در خط مقدم می‌جنگد، چنین نگاه عمیق و شگفتی داشته باشد و چنین جملهٔ قصاری اصلاً در آن واویلا و وسط صحنهٔ جنگ به ذهنش بیاید.
زِیْمَدْ جاویدی
یک‌بار جذاب است که مردم می‌آیند پیش مسعود، باید سوار ماشین شدنش، بازدید از خط، غذا خوردنش، جاهای مختلفی که می‌رود و... هم باشد، من باید همراهش باشم اگرنه این تصاویر همه یک‌جور می‌شود. گفت خودت به او بگو. آن روز بعدازظهر باز همان‌جا جمع شده بودند و درمورد نقشه‌ای دربارهٔ یک عملیات حرف می‌زدند، یکی دو تا از دوستان ایرانی را آنجا دیدم. خب آن موقع راز بود ولی الآن راز نیست و همه می‌دانند که ایرانی‌ها مساعدت زیادی به آمرصاحب کردند. آن موقع مشهور بود که پول امارات و عربستان، نقشهٔ آمریکا و انگلیس و اجرای پاکستان، طالبان را به وجود آورده است. این مربع از طالبان حمایت می‌کرد و مثلث تهران و دهلی و مسکو از مسعود حمایت می‌کرد و اصلاً موضوع پنهانی هم نبود. همهٔ جهان هم می‌دانستند. دو نفر از دوستان ایرانی که کنارش بودند، ازقضا دوست‌های صمیمی‌ام بودند و من را خوب می‌شناختند و در معرفی من سنگ تمام گذاشتند که دنیا را گشته و در کوزوو و بوسنی و چچن بوده. از مجموعه روایت فتح برای آمرصاحب گفتند و دربارهٔ توانایی‌های من و اینکه شاعر هستم و تا حدی ذهنیت مسعود تصحیح شد.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
آقای مسعود مرد بی‌نهایت مؤدب، محجوب و دارای شخصیتی عالی و رفتارهای به‌روز بود. توجه خاصی به اقشار پایین جامعه و همه‌کسانی که به دیدارش می‌رفتند داشت. شطرنج را با مهارت خاصی بلد بود و بسیار خوب بازی می‌کرد.
معین کرمانی

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

قیمت:
۲۳۶,۰۰۰
۱۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان