دانلود و خرید کتاب ربکا دافنه دوموریه ترجمه صدف محسنی
تصویر جلد کتاب ربکا

کتاب ربکا

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ربکا

رمان ربکا نوشته دافنه دوموریه، یکی از برجسته‌ترین آثار کلاسیک جهان است. بسیاری از منتقدین این اثر را، که از جین ایر تأثیر گرفته است، بهترین اثر دوموریه می‌دانند. 

از این اثر یک اقتباس سینمایی هم وجود دارد، فیلم را آلفرد هیچکاک  به تهیه کنندگی دیوید سلزنیک ساخت و توانست جوایز اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری را از آن خود کند. در این فیلم بازیگرانی چون سر لارنس الیویه، جوان فانتین و جودیت اندرسون ایفای نقش می‌کنند.

درباره کتاب ربه کا

سرنوشت دختر جوان، ندیمه خانم وان هاپر، با زندگی اربابش گره خورده بود. وان هاپر، زن ثروتمندی بود که تمام اوقاتش به خوشگذرانی می‌گذشت و از شهری به شهری دیگر سفر می‌کرد. روزی در یکی از همین سفرها، وان هاپر تصمیم گرفت به هتلی ییلاقی برود. طبق معمول ندیمه جوانش نیز با او رفت. دختر در هتل ییلاقی، با مرد ثروتمندی به نام ماکسیم دووینتر آشنا شد. مدتی بعد، ماکسیم از ندیمه خواستگاری کرد و او در کمال ناباوری از این درخواست، با دووینتر ثروتمند ازدواج کرد.

 آن‌ها به اتفاق به قصر ماندرلی محل زندگی دووینتر رفتند. دووینتر، پیش از این با ربه‌کا، همسر اولش که بر اثر سانحه از دنیا رفته بود در این قصر زندگی می‌کرد. پس از مدتی عروس جوان، به خاطر تعریف‌هایی که از گوشه و کنار درباره جذابیت ، مردم‌داری و شخصیت کاریزماتیک ربه کا شنیده بود، سخت مرعوب و مقهور شخصیت او شد؛ اما در نهایت فهمید ربه کا زنی که او تصور می‌کرد نبوده است.

کتاب شروعی غافل‌‌گیر کننده دارد، کتاب با این جمله شروع می‌شود که یکی از آغازهای مشهور تاریخ ادبیات است: دیشب خواب دیدم به ماندرلی برگشته‌ام.

و همه داستان را زنی روایت می‌کند که تا پایان داستان نام او را نمی‌فهمیم و صرفاً به نام خانم دووینتر شناخته می‌شود. دختر جوان پس از مدتی زندگی و بعد از نا‌امیدی های بسیار در باب رسیدن به شکل و شمایل شخصیت ربکا زن افسونگر و دوست داشتنی ماکسیم پی می‌برد ماکسیم شوهرش، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست نداده و در سیر داستان پرده از راز بکا برداشته می‌شود.

خواندن کتاب ربکا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات کلاسیک جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ دافنه دوموریه

دافنه دوموریه در سیزدهم ماه مه ۱۹۰۷ در خانواده‌ای هنرمند در لندن متولد شد. پدرش «سرجرالد دوموریه» بازیگردانی مشهور و مدیر هنری و تهیه کننده معروف تئاتر و فرزند «جورج دوموریه» کاریکاتوریست نامی بریتانیا بود. دوموریه بعدها بسیاری از آثار خود را با الهام از اجداد و سایر اعضای خانواده‌اش خلق کرد.

دافنه دوموریه، این بانوی خلاق و خاص، با ربکا توانست به شهرت جهانی دست یابد. هم چنین در دوران خود، مورد توجه آلفرد هیچکاک بود، به گونه‌ای که آلفرد دو اثر دافنه را به فیلم تبدیل نمود. دافنه دوموریه در تاریخ ۱۹ مه ۱۹۸۹ در ۸۲ سالگی در کورن‌وال بریتانیا چشم از جهان فروبست. 

 بخشی از کتاب ربکا

بی‌تردید دیگر نمی‌توانیم به ماندرلی برگردیم. گذشته هنوز بسیار به ما نزدیک است. چیزهایی که قصد فراموش کردنشان را داشتیم، بار دیگر ظاهر شده بود و حس ترس و ناآرامی مخوفی که کم‌کم به وحشتی مبهم می‌رسید ـ و خوشبختانه امروز کمرنگ‌تر شده ـ ممکن بود یک روز صبح بار دیگر بازگردد و همراهمان شود.

او صبری خارق‌العاده دارد و هرگز، حتی با یادآوری خاطرات، شکایت نمی‌کند. اما بی‌شک ذهنش بیش از اندازه درگیر است. و من آن را از حالت سردرگمی ناگهانی‌اش تشخیص می‌دهم. گویی دستی نامرئی تمام این احساسات را از چهرۀ دوست‌داشتنی‌اش پاک می‌کنند و به‌جای آن نقابی نقاشی‌شده، سرد و رسمی، همچنان زیبا، اما خالی از حس زندگی، روی صورتش قرار می‌گیرد. آن‌گاه سیگار پشت سیگار دود می‌کند و ته‌سیگارهای قرمزش مانند گلبرگ گل سرخ، روی زمین پخش می‌شوند.

او مشتاقانه و به‌سرعت دربارۀ موضوعی کم‌اهمیت حرف می‌زند تا دردش را کمی تسکین دهد. فکر می‌کنم برخی بر این باورند که رنج‌کشیدن، انسان را نیرومند‌تر می‌کند و برای پیشرفت در دنیا باید آزمون آتش را از سر گذراند. ما هم با تمام وجود این آزمون آتش را گذرانده‌ایم. هر دو، ترس، تنهایی و اندوهی بزرگ را تجربه کرده‌ایم. فکر می‌کنم دیر یا زود در زندگی هر کسی، گرفتاری‌ای ظاهر می‌شود که باید با آن مقابله کند. ما هرکدام در وجودمان شیاطینی داریم که بارها به ما حمله‌ور شده و شکنجه‌مان می‌دهند، و چاره‌ای جز مبارزه نداریم. اما ما بر شیاطین درونی خود پیروز شده‌ایم، یا دست‌کم خودمان این‌طور فکر می‌کنیم.

نامدار
۱۳۹۹/۰۹/۲۵

یک کتاب اگر شاهکار ادبی هم باشه اما مترجم خوبی نداشته باشه آدم رو ترغیب به خوندن ادامه ی کتاب نمیکنه اما در این نشر ترجمه بسیار روان و قابل درک هست در مقایسه با کتابی که من از نشر دیگه

- بیشتر
ATENA
۱۳۹۹/۱۱/۰۹

ربکا واقعا یک شاهکاره ترجمه هم عالی بود خیلی با راوی کتاب همزاد پنداری کردم چون واقعا شخصیتش شبیه خودم بود و تمام احساسشو درک میکردم دختری که مدام خودشو دست کم میگیره شخصیت پردازی فوق العاده بود بخصوص شخصیت خانم دانورس بنظرم اوج داستان

- بیشتر
reza heydarzadeh
۱۳۹۹/۰۹/۲۲

کتاب بی رحمی بود ، بهت کمک میکنه به خوبی تو ذهنت شرایط تصویر سازی کنی ولی چند بار در طول داستان مخصوصا اخرش نابودش میکنه .

کیمیاگر
۱۴۰۰/۰۴/۳۱

من 13 سالمه و از اونجا که به کتاب علاقه خیلی خیلی زیادی دارم این کتاب رو به صورت نسخه چاپی مطالعه کردم و فوق العاده لذت بردم❤️ (البته من این کتاب رو از انتشارات افق گرفتم) برای همین هم پیشنهاد میکنم

- بیشتر
matin
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

کتاب عالیه ولی طاقچه جان کل داستانو لو دادی که.من کتابشو قبلا خوندم ولی با دیدن معرفیت حسابی لجم گرفت داستانو یه طوری معرفی کنید که مردم بخونن ولی همه ی حسن داستانو تو لو دادن داستان خراب نکنید. عشق داستان به

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۸/۰۶

خوب بود❤️ یه حسی بهم میگه شخصیت اصلی داستان که هیچوقت هم نفهمیدیم اسمش چیه بدون شک INFP بوده:) . ارزش یه بار خوندن رو داره احتمالا تا نیمه داستان اضافه گویی ها یکم آزاردهنده باشه براتون ولی نیمه دوم به بعد بهش عادت

- بیشتر
مریم
۱۳۹۹/۱۲/۱۱

ترجمه کتاب خوب و روان بود, داستانش اونقدری که میگن عالی نیست، توصیفاتش زیاده و طولانی به خاطر همین شاید گاهی کسل کننده باشه. شخصیت اصلی داستان که اسمش هم هیچ وقت معلوم نشد خیلی خوب پرداخته شده بود همیشه

- بیشتر
Nika
۱۳۹۹/۰۶/۱۱

این کتاب یه شاهکار ادبیه ... خانم دافنه دوموریه واقعا کتابی تاثیر گذار و... نوشته

اقیانوس آرام
۱۴۰۱/۰۵/۰۱

من نسخه چاپی رو خوندم عالیه یکی از بهترین کتاب هایی هست که تو عمرم خوندم :)))

𝑻𝒂𝒎𝒊𝒍𝒂
۱۴۰۰/۰۹/۱۷

کتاب ربکا به معنی واقعی یک شاهکاره، کتابیه که تا آخرش خواننده رو پشت سر هم شوکه میکنه و بسیار پرکشش هست طوری که من در سه روز کتابو تموم کردم... ابتدای داستان برای خواننده مفهوم نیست اما بعد که راوی

- بیشتر
«کاش دانشمندان می‌توانستند دستگاهی اختراع کنند که خاطرات را مثل عطر توی یک بطری حفظ کنند. آن‌وقت می‌شد هر زمان که آرزو کردیم بطری را برداریم و آن لحظه را دوباره زندگی کنیم
narges
آدم‌هایی که دیگران را از روی لباس‌هایشان قضاوت می‌کنند، اهمیتی برایم ندارند.
narges
هر که تنها سفر کند، سریع‌تر به مقصد می‌رسد.»
n re
آدم‌هایی که دیگران را از روی لباس‌هایشان قضاوت می‌کنند، اهمیتی برایم ندارند.
Parinaz
«کاش دانشمندان می‌توانستند دستگاهی اختراع کنند که خاطرات را مثل عطر توی یک بطری حفظ کنند. آن‌وقت می‌شد هر زمان که آرزو کردیم بطری را برداریم و آن لحظه را دوباره زندگی کنیم.»
Niki
افراد بزرگسال می‌توانند با اعتمادبه‌نفس، به‌راحتی و با صورتی خندان دروغ بگویند، اما در سنین نوجوانی و آغاز جوانی، یک فریبکاری ناچیز، هم زبان گوینده‌اش را به لکنت وا می‌دارد و هم او خود را محکوم به عذاب می‌بیند.
narges
همواره تصور می‌کردم که با افکارم تنها هستم،
نَــسـی
فکر می‌کنم برخی بر این باورند که رنج‌کشیدن، انسان را نیرومند‌تر می‌کند و برای پیشرفت در دنیا باید آزمون آتش را از سر گذراند. ما هم با تمام وجود این آزمون آتش را گذرانده‌ایم. هر دو، ترس، تنهایی و اندوهی بزرگ را تجربه کرده‌ایم. فکر می‌کنم دیر یا زود در زندگی هر کسی، گرفتاری‌ای ظاهر می‌شود که باید با آن مقابله کند. ما هرکدام در وجودمان شیاطینی داریم که بارها به ما حمله‌ور شده و شکنجه‌مان می‌دهند، و چاره‌ای جز مبارزه نداریم. اما ما بر شیاطین درونی خود پیروز شده‌ایم، یا دست‌کم خودمان این‌طور فکر می‌کنیم. شیطان درونی ما دیگر آزارمان نمی‌دهد. بحران را گذرانده‌ایم، هرچند آسیب هم دیده‌ایم.
narges
تو می‌دانی که ما از نظر اخلاقی به هم شباهت نداریم.
potterhead
زندگی کوتاه‌تر از آن است که دائم برای هم کارت دعوت بفرستیم.
zahra ak
«انسان در خانۀ خالی به همان اندازه احساس تنهایی می‌کند که در هتلی پر از جمعیت. تنها تفاوت این است که خانۀ ماندرلی معروف است.»
Mari
بی‌تردید نمی‌توان برای خوشبختی قیمتی تعیین کرد، چون حسی درونی است. بی‌شک ما هم لحظاتی مملو از افسردگی داریم، اما درمقابل، لحظات دیگری هم هستند؛ لحظاتی که با دیدن لبخندش متوجه می‌شوم که با هم هستیم، کنار هم گام برمی‌داریم و هیچ اختلاف‌نظری بینمان مانعی ایجاد نمی‌کند.
narges
می‌دانی یک مرد چگونه به الکل معتاد می‌شود؟ در ابتدا کم می‌نوشد، هربار به اندک قناعت می‌کند و هر چندماه یک‌بار، دست به افراط می‌زند. اما زمان بین دو افراط کم و کمتر می‌شود. چیزی نمی‌گذرد که ماهی یک‌بار زیاد می‌نوشد، و بعد دوهفته یک‌بار، هر چندروز یک‌بار. آن وقت دیگر تمام خویشتن‌داری‌اش را از دست می‌دهد.
...ali
او طوری ما را ورانداز می‌کرد انگار افرادی از دنیایی جدید هستیم و او از عصری دوردست به نظارۀ ما نشسته است، عصرِ راه‌پله‌های تنگ و تاریک، عصرِ نجواهای شبانه و تیغۀ شمشیرهای براق و نزاکتی آرام و بی‌نظیر.
مجنون کربلا
فکر می‌کنم برخی بر این باورند که رنج‌کشیدن، انسان را نیرومند‌تر می‌کند و برای پیشرفت در دنیا باید آزمون آتش را از سر گذراند.
گیله مرد
«کاش دانشمندان می‌توانستند دستگاهی اختراع کنند که خاطرات را مثل عطر توی یک بطری حفظ کنند. آن‌وقت می‌شد هر زمان که آرزو کردیم بطری را برداریم و آن لحظه را دوباره زندگی کنیم.»
نَــسـی
امروز من پشت سپر دفاعی بلوغ و پختگی هستم، خراش ناچیز روزمره دیگر تأثیر چندانی روی من ندارد و به‌زودی فراموش می‌شود. یک بی‌اعتنایی کوچک چندان ناراحتم نمی‌کند و به زخمی دردناک تبدیل نمی‌شود...
MTA
زندگی کوتاه‌تر از آن است که دائم برای هم کارت دعوت بفرستیم.
mohammad Abbaszadegan
دورترین خاطره‌اش مربوط به بوته‌های گل یاس، درون گلدانی سفید بود که عطر حزن‌انگیز آن فضای خانه را می‌انباشت.
vafa
بی‌تردید نمی‌توان برای خوشبختی قیمتی تعیین کرد، چون حسی درونی است.
mah

حجم

۳۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان