کتاب ربه کا
معرفی کتاب ربه کا
کتاب ربه کا نوشتهٔ دافنه دوموریه و ترجمهٔ آذرمیدخت معبودی است و نشر مصدق آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از برجستهترین آثار کلاسیک جهان است. کتاب شروعی غافلگیرکننده دارد و با این جمله آغاز میشود: «شب گذشته خواب دیدم که دوباره به ماندرلی برگشتهام، چنین به نظر میرسید که در برابر دروازه آهنین قصر ایستادهام، راه بر من بسته شده بود و قادر به عبور از این دروازه نبودم.»
درباره کتاب ربه کا
رمان ربکا یک گوتیکِ (گوتیک برپایهٔ وحشت و تاریکی بنا شده است) کلاسیک با مضمون عاشقانه و جنایی است. این کتاب در مدت زمان کوتاهی پس از اولین انتشار در سال ۱۹۳۸، مورد توجه و علاقه منتقدان و عموم خوانندگان قرار گرفت و به کتابی پرفروش تبدیل شد و نویسندهاش را به شهرتی جهانی رساند. اقتباسی سینمایی که توسط آلفرد هیچکاک از این رمان در سال ۱۹۴۰ ساخته شد، جایزهٔ اسکار بهترین فیلم را برای وی به ارمغان آورد. در این فیلم بازیگرانی چون سر لارنس الیویه، جوان فانتین و جودیت اندرسون ایفای نقش کردند. بی بی سی نیوز در سال ۲۰۱۹، ربکا را در فهرست ۱۰۰ رمان الهام بخش خود قرار داد.
داستان رمان ربکا دربارهٔ دختر جوانی است که به عنوان ندیمه و حقوق بگیر با یک زن ثروتمند سلطهگری زندگی میکند. داستان از جایی روایت میشود که آن دو زن برای تعطیلات در مونت کارلو به سر میبرند. سرنوشت دختر داستان که هیچ اسمی از او برده نمی شود، درست زمانی که او در اتاق غذاخوری یک هتل مجلل در کنار میز خانم اربابش نشسته است رقم میخورد. او در آنجا با مردی بیوه، به نام «مکس دو وینتر» که اهل ساحل کورنیش است آشنا میشود. این آشنایی منجر به ارتباطی عجیب بین دختر و مکس میشود که به ازدواجی عجولانه میانجامد. پس از ماه عسل، دختر و همسرش به ویلایی مجلل که در زمینهای ساحلی ماندرلی قرار دارد، نقل مکان میکنند. دختر جوان خیلی زود متوجه میشود که حضور خاطرات همسر سابق مکس، ربکای بسیار زیبا، به شدت بر خانه سایه افکنده و جَوی از ناامنی بر آنجا حکمفرما است. حضور خدمتکار شخصی وفادار ربکا، «خانم دانورز» و رفتارهای خشن و تحقیرآمیز او با دختر جوان نیز بر این نگرانی و اضطرابها دامن میزند. دختر جوان که هیچ اطلاعی از گذشته این ویلای مجلل و زندگی سابق همسرش ندارد، به ماجرای مرگ ربکا مشکوک شده و سعی میکند تا راز مرگ او را کشف کند. این کنجکاوی در نهایت منجر به کشف حقایقی هولناک میشود.
خواندن کتاب ربه کا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات کلاسیک جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره دافنه دوموریه
«دافنه دوموریه» دومین دختر سر «جرالد دوموریه» هنرپیشه و تهیهکنندهٔ معروف پیسهای تئاتری است. وی در ۱۲ ماه مه سال ۱۹۰۷ در لندن به دنیا آمد. تحصیلات خود را در انگلستان گذراند و برای تکمیل معلومات خود به پاریس رفت. در پاریس شروع به نوشتن داستانهای کوتاه کرد و در سال ۱۹۱۳ اولین نوول او به نام «روح دوستداشتنی» منتشر شد و متعاقب آن دو نوول دیگر او به طبع رسید. اعتبار و اهمیت او با نوشتن بیوگرافی کامل و صحیح پدرش جرالد به نام «یک تصویر» و نوول معروفش «میکده ژامائیک» آشکار شد. با انتشار «ربهکا» در سال ۱۹۳۸ جزو بزرگترین و معروفترین نویسندگان معاصر درآمد. او و خانوادهاش بیش از بیست سال در منابیلی Menabilly اقامت کرد و اکثر آثارش را در همان جا نوشت. دافنه دوموریه با سر فردریک برونینگ که از امرای ارتش هوایی انگلستان بود و مدتها سمت فرماندهی گارد محافظت از کاخ سلطنتی و آجودانی «دوک اینبورگ» را داشت، ازدواج کرد. آنها دو دختر و یک پسر داشتند که دخترانشان هر دو ازدواج کردند. دوموریه سال ۱۹۸۹ درگذشت.
منبع الهام رمان دوموریه، ربهکا، حسادت او به جان ریکاردو، اولین نامزد همسرش بوده است.
بخشی از کتاب ربه کا
«برای ما این مطلب مسلم بود که دیگر هرگز نمیتوانستیم به ماندرلی برگردیم. گذشته و مسائل مربوط به آن هنوز بسیار به ما نزدیک بود، گذشتهای که ما سعی میکردیم فراموش کنیم و پشت سر بگذاریم. هنوز احساس دردناکی با ما بود و ما برای فرار از دردها و رنجهای آن با خود کلنجار میرفتیم.
او به طور حیرتانگیزی صبور و متحمل است و هرگز شکایتی نمیکند، حتی در مواقعی هم که به یادش میآید چه اتفاقی افتاده است باز سخنی نمیگوید و من میدانم که او بسیاری از اوقات را با یاد گذشتهها میگذراند ولی به من بروز نمیدهد.
من میتوانستم از نحوه نگاه کردن او که به ناگهان سرگشته و مات میشد بفهمم در مغزش چه میگذرد، ولی در چهرهاش آثاری از درد و رنج گذشته مشاهده نمیشد. مثل این بود که یک دست نامریی تمام آن حالات را از صورتش پاک کرده و به جای آن یک ماسک قرار داده است، شبیه به یک مجسمه، رسمی و سرد، زیبا ولی عاری از حیات، او به نحو وحشتناکی سیگار میکشید و به هیچ وجه از این مسئله ناراحت نبود. در مورد یک مطلب بیاهمیت به قدری سریع و با هیجان صحبت میکرد که من تعجب میکردم. میدانم فرضیهای وجود دارد که میگوید، افراد بشر پس از تحمل درد و رنج بسیار محکمتر و قویتر خواهند شد و ما هر دو درد و رنج زیادی را متحمل شدیم، ما هر دو ترس و تنهایی و ناامیدی را تا حد نهایی شناختیم. فکر میکنم دیر یا زود در زندگی تمام افراد از این لحظات آزمایش پیش خواهد آمد. در درون همه ما شیطانی وجود دارد که ما را به طرف درد و رنج راهنمایی میکند و آزارمان میدهد و ما همیشه با این شیطان در حال نبرد هستیم، من و او توانستیم با بردباری در این نبرد پیروز شویم و یا شاید فکر میکنیم که پیروز شدهایم.
مدتهاست که بحران را پشت سر گذاشتهایم، آسان نبود ولی احساس میکنم که دیگر آن شیطان درونی نمیتواند ما را بازی بگیرد و آزارمان دهد. روزهای سخت و دردناکی را در ازای آزادی و خوشبختی کنونی گذراندهایم و من در آن روزها حاضر بودم همه چیزم را در برابر این امنیت و آرامشی که اکنون دارم از دست بدهم. خوشبختی را به عنوان جایزه به کسی نمیدهند. سعادت در اثر فکر خوب و عقل صحیح بوجود میآید. البته ما لحظات ناامیدی بسیاری را گذراندیم که از حدود تحملمان خارج بود. ولی سعی کردیم که عاقلانه و هوشیار از کنار آن لحظات بگذریم و حالا وقتی لبخند او را میبینم، میدانم که ما همیشه در کنار یکدیگر بودهایم و خواهیم بود، میدانم هیچ مانع و سدی در افکار و عقاید ما برای نزدیک بودن به یکدیگر وجود ندارد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه
نظرات کاربران
من فیلمشو دیدم .بد نیست
خوب بود
کتاب خوب و سرگرم گننده ای است