کتاب راهآهن زیرزمینی
معرفی کتاب راهآهن زیرزمینی
کتاب راهآهن زیرزمینی رمانی نوشته کلسن وایتهد، رماننویس آمریکایی است که در سالهای اخیر شگفتی و تحسین منتقدان را برانگیخته است. این اثر جوایز پولیتزر و جایزه ملی کتاب آمریکا را برده است. این کتاب با ترجمه معصومه عسگری منتشر شده است.
درباره کتاب راهآهن زیرزمینی
کلسن وایتهد امروز به عنوان یکی از بهترین داستاننویسان جهان شناخته میشود. خط آهن زیرزمینی، داستانی مربوط به دوران بردهداری آمریکا است. ما در این اثر به دوران سیاه بردهداری سفر میکنیم و با دختری جوان به نام کورا همراه میشویم تا در گذر از شهرهای مختلف امریکا شاهد زندگی بردگانی باشیم که برای دفاع از آزادی، خانواده و عشقشان، حتی خود را قربانی میکنند.
کورا از جورجیا، کارولینای جنوبی، کارولینای شمالی، تنسی و در نهایت به ایندیانا سفر میکند. کورا در هر مرحله از این مسیر خطرناک با یک افسانه برده داری مواجه میشود که شاهد جنایات متعدد است. او تلاش میکند تا به امیدش برای زندگی بهتر ادامه دهد.
کتاب راهآهن زیرزمینی برنده جایزه پولیتزر نیز شده است.
خواندن کتاب راهآهن زیرزمینی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب راهآهن زیرزمینی
مادربزرگِ کورا سهبار شوهر کرده بود. او بهخاطر شانههای پهن و دستهای بزرگش محبوب بود، همانطور که راندالِ پدر این خصوصیاتش را دوست داشت. گرچه ارباب و بردهاش نوع دیگری از کار را در ذهن داشتند. دو مزرعهٔ زرخیز بود که نود سیاهپوست در بخش شمالی و هشتادوپنج نفر هم در بخش جنوبیاش کار میکردند. آجاری کلاً در دسترس بود؛ بهجز اوقاتی که مریض بود.
شوهر اولش به ویسکی ذرت اعتیاد داشت و با دستهای بزرگش او را کتک میزد. وقتی شوهرش پایین جاده به یک ملاک نیشکر در فلوریدا فروخته شد و شرش کنده شد، خم به ابروی آجاری نیامد. دفعهٔ بعد به یک پسر خوب از بخش جنوبی علاقهمند شد. قبل از اینکه وبا جان پسرک را بگیرد، دوست داشت برای آجاری داستانهای انجیل را بخواند، ارباب قبلیاش در مورد برده و دین آزاداندیشتر بود. آجاری از داستانها و تمثیلهایی که سفیدپوستها در آن نظری داشتند، لذت میبرد؛ صحبت از نجات و رهایی میتوانست به یک آفریقایی ایدههایی بدهد. پسرهای بیچارهٔ حام! آخرین شوهر آجاری هم که گوشهایش را بهخاطر دزدیدن عسل از دست داده بود، بر اثر عفونت گوشهایش مرد.
آجاری از این مردها صاحب پنج بچه شد؛ همه را روی کف چوبی اتاقک بهدنیا آورده بود، هر موقع از هر کدامشان اشتباهی سر میزد، آن نقطه را به آنها نشان میداد و میگفت از آنجا آمدهاید و اگر آدم نشوید، شما را به همانجا برمیگردانم. به آنها آموخت که از او اطاعت کنند و نیز از اربابان، که اگر اینچنین میکردند شاید نجات مییافتند. دوتا از بچهها بر اثر تب مردند. یک پسرش نیز هنگام بازی در زمین شخمزده پایش برید و عفونت کرد. بچهٔ کوچکترش هم، ارباب با کُنده کوبیده بود بر فرق سرش و دیگر از خواب بیدار نشده بود. یکی پس از دیگری مرده بودند. پیرزنی به آجاری گفته بود، خیلی هم خوب؛ اینطوری حداقل فروخته نشدند. حرفی که واقعیت داشت، آن وقتها راندال، بهندرت بچههای کوچک را میفروخت. الان تو میدانی بچههایت کجا و چگونه مردهاند. تنها بچهٔ آجاری که ده سالگی را پشتسر گذاشت، میبل، مادر کورا بود.
حجم
۳۰۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۳۰۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
بسیار زیبا و تاثیرگذار
یخورده قاطی واطی بود انگار. منسجم نبود خیلی
جذاب ....