دانلود و خرید کتاب چیزهای تیز گیلین فلین ترجمه سمیه کرمی
تصویر جلد کتاب چیزهای تیز

کتاب چیزهای تیز

معرفی کتاب چیزهای تیز

کتاب چیزهای تیز نوشتۀ گیلین فلین و ترجمۀ سمیه کرمی است. انتشارات میلکان این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این رمان، اثری از نویسندۀ آمریکاییِ داستان‌های جنایی است. داستان، دربارۀ خبرنگاری است که باید به شهر زادگاه خود بازگردد تا چند جنایت هولناک را گزارش کند.

درباره کتاب چیزهای تیز

کتاب چیزهای تیز داستانی جنایی را دربردارد.

این کتاب دربارۀ یک خبرنگار است که این‌بار باید برای انجام وظایف کاریِ خود به شهری که در آن به دنیا آمده بوده، برگردد.

خواندن کتاب چیزهای تیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و به‌ویژه داستان‌های جنایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چیزهای تیز

«یک ‌بار در یک گوشه‌ی سرد شیکاگو، پشت چراغ قرمز منتظر ایستاده بودم که مرد نابینایی عصازنان به من نزدیک شد. پرسید این کدام چهارراه است و وقتی جواب ندادم، برگشت و پرسید کسی این‌جا هست؟

گفتم من این‌جا هستم و آن کلمه‌ها به‌طرز غریبی آرامش‌بخش به نظر رسیدند. وقتی هول می‌کنم، این کلمه‌ها را، با صدای بلند، به خودم می‌گویم. من این‌جا هستم. معمولاً احساس حضور ندارم. گویی همین حالاست که همراه باد گرمی محو شوم، باد مرا با خود ببرد و برای همیشه ناپدید کند و حتا تکه‌ ناخنی هم از من به‌جا نگذارد. روزهایی هست که با این فکر از درون گرم می‌شوم و روزهایی هم باعث می‌شود یخ کنم.

گمانم دلیلِ این احساس بی‌وزنی ناشی از این ا‌ست که بسیار‌کم درباره‌ی گذشته‌ی خودم می‌دانم. یا حداقل حرف‌ روان‌کاوهای توی بیمارستان این بود. خیلی وقت است که از تلاش برای شناختن پدرم دست کشیده‌ام، وقتی تلاش می‌کنم او را تصور کنم، تصویری عام از «پدر» در ذهنم شکل می‌گیرد. نمی‌توانم با جزییات درباره‌اش فکر کنم. مثلاً نمی‌توانم تصور کنم که برای خرید بیرون رفته باشد یا صبح‌ها، مشغول نوشیدن یک فنجان قهوه است یا عصرها از سرِ کار برمی‌گردد. ممکن است روزی دختری را ببینم که شبیه من باشد؟ وقتی بچه بودم تلاش می‌کردم بین خودم و مادرم شباهتی پیدا کنم؛ مثلاً چیزی که ثابت کند من بچه‌ی او هستم. وقتی حواسش به من نبود، چهره‌اش را بررسی می‌کردم. قاب‌ عکس‌های اتاقش را کش می‌رفتم و تلاش می‌کردم به خودم ثابت کنم چشم‌های او را دارم. یا شاید شباهت در چهره نبود؛ شاید ساق پایم شبیه ساق پای او بود یا مثلاً انحنای گردنم!

هیچ‌وقت به من نگفت چطور با اَلِن آشنا شده. تمام چیزی را که از داستان‌شان می‌دانستم، از مردم شنیده بودم. سؤال‌پرسیدن در خانه‌ی ما به ‌معنای فضولی است. یادم هست یک‌بار که صحبت‌های تلفنی همکلاسی دانشگاهم را، با مادرش، ‌شنیدم از تعجب جا خوردم: بیان جزییات کوچکی در حرف‌هایش بدون هیچ پرده‌پوشی، به نظرم نادرست می‌آمد. حرف‌های احمقانه‌ای می‌گفت. مثلاً می‌گفت یادش رفته در کلاس یکی از درس‌هایش حاضر شود ـ به‌طور کامل یادش رفته بود که باید سه‌روز در هفته، در کلاس جغرافی ۱۰۱ حاضر باشد ـ و این‌را با همان لحن خودستایانه‌ی بچه‌کودکستانی‌ها‌یی می‌گفت که به‌خاطر نقاشی‌ خوب‌شان، کارت‌ آفرین گرفته‌اند.

یادم هست بالاخره مادرش را دیدم، دور اتاق‌مان راه می‌رفت و سؤال‌ می‌پرسید، البته همان موقع هم کلی درباره‌ی من اطلاعات داشت. یک پلاستیک پرِ سنجاق‌قفلی داد دست اَلیسِن، با این‌فکر که شاید روزی به دردش بخورد. وقتی برای ناهار بیرون رفتند، از خوشحالی اشک ریختم. رفتار مهربانانه‌اش، حیرانم کرده بود. یعنی مادرها این‌جوری بودند؟ حتا به سنجاق‌قفلی هم فکر می‌کردند که ممکن است روزی به کارت بیاد؟! مادر من ماهی یک‌بار زنگ می‌زد و هربار همان سؤال‌های معمولِ دفعه‌ی قبل را می‌پرسید؛ درباره‌ی نمره‌ها، کلاس‌ها، امتحان‌های بعدی.

یادم نمی‌آید در بچگی، رنگ مورد علاقه‌ام را به اِدورا گفته باشم، یا این‌که دوست دارم وقتی بزرگ شدم اسم دخترم را چه بگذارم. فکر نکنم هیچ‌وقت فهمیده باشد غذای مورد علاقه‌ی من چه بود و مسلماً هیچ‌وقت پیش نیامد که یک روز صبح اشک‌ریزان به اتاقش بروم و خواب بد شب پیش را برایش تعریف کنم. همیشه برای کودکی خودم احساس اندوه می‌کنم، هیچ‌وقت احساس نکردم مادرم می‌تواند مرا آرام کند. هیچ‌وقت به من نگفت دوستم دارد و من هم هیچ‌وقت فکر نکردم دوستم دارد. او به من می‌رسید. مدیریتم می‌کرد و بله! یک ‌بار هم برایم لوسیون پوست با ویتامین E خرید.»

فاطمه.م
۱۳۹۸/۰۵/۱۴

منتقدی ادبی گفته همه قصه های دنیا فقط دو ژانر دارند: قهرمان به سفر می رود، غریبه ای وارد شهر می شود. رمان معمایی چیزهای تیز نوشته گیلیان فلین یکجورهایی ترکیب هر دو اینهاست، قهرمان داستان، کمیل پریکر، روزنامه نگاری

- بیشتر
pejmannavi
۱۳۹۸/۰۵/۱۲

کتاب سخت خونده میشه. یه علتش ترجمه نه چندان خوب کتابه. علت دیگه اش اینه که برخلاف کتابهای مشابه, داستان دیر اوج میگیره. اما نکته مهم اینه که کتاب حذفیات زیادی داره و این کار هم به سبک صدا و

- بیشتر
Soheyla
۱۳۹۷/۰۸/۱۸

تو این کتاب یه درس روانشناسی خیلی عمیقی نهفته بود اینکه اسیب های روانی چطور از مادر به فرزند منتقل میشه چطور باعث تباهی اینده میشه اینکه ادما باید خیلی مراقب سلامت روان خودشون باشن چون ممکنه به یه رنج

- بیشتر
Amir_13_Doulabi
۱۳۹۵/۱۰/۰۱

این کتاب که در سال 2006 نوشته شده است، داستان خبرنگاری به نام کامیل پریکر را روایت می‌کند. کامیل مدتی به‌دلیل خودآزاری در یک آسایشگاه روانی بستری می‌شود، زمانی که دوباره سر کارش برمی‌گردد، مأموریتی به او داده می‌شود که

- بیشتر
کتاب باز
۱۳۹۸/۰۹/۱۰

همیشه یک قانون کلی در فیلم ها و کتابهای جنایی وجود دارد: کسی قاتل است که کمتر از همه مظنون به نظر میرسد

i._.shayan
۱۳۹۵/۰۷/۱۳

امتیاز سریال : 5 ستاره کامل ☆☆☆☆☆ امتیاز کتاب : 4 ستاره ☆☆☆☆ "Problems always strat long before you really, really see them" این نقل قول از کتابه #چیزهای_تیز نوشته #گیلیان_فلین (#نویسنده #دختر_گمشده ) که یکی از بهترین سریال‌های روانشناختی-جنایی تاریخ تلویزیون از

- بیشتر
Farid
۱۳۹۷/۰۴/۰۹

دختر گم شده رو خیلی خیلی بیشتر دوست داشتم و پسندیدم. کتاب خوبیه ولی در مقایسه با دختر گمشده ضعیفه. ترجمه روون و خوبه ولی انگار مترجم چند سال توی یه اتاق در بسته داشته انگلیسی یاد میگرفته و بعدش

- بیشتر
malihe687
۱۳۹۸/۰۹/۲۰

کتاب پایان غافلگیر کننده ای داره وگرنه به نظر من بعضی از جاهاش بیخودی کشدار بود و من داستانش رو خیلی دوست نداشتم. و اینکه یه نفر آدم درست حسابی تو این شهر کوفتی نبود😶

s.roshan
۱۳۹۹/۰۲/۰۳

من کتاب رو مطالعه نکردم اما مینی سریالش رو دیدم و واقعا لذت بردم. اونطور که مشخصه دوستان کتاب رو دوس نداشتن؛ من فیلمش رو توصیه می کنم تحت عنوان sharp object و با بازی بسیار زیبای امی ادامز

leili
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

ترجمه که واقعا بد بود. مثلا یه جا نوشته بود اتاق بوی جنس مونث می آمد. کل داستان جذاب و گیرا بود. در حد فقط یکبار خواندن و سرگرمی است، وگرنه عمق و محتوای خاصی نداشت

«همه از آدم بترسن امن‌تر از اینه که آدم رو دوست داشته باشن.»
tina G
به نظر می‌رسه که اگه بچه‌دار نشی بخشی از قلبت هیچ‌وقت کار نمی‌کنه. انگار همیشه خاموش می‌مونه.»
Soheyla
«تو پر از نفرتی.» «شاگرد خودت بود‌م.»
zeinab.ghl
«کاش منم به قتل می‌رسیدم.» مادرم رنگ‌پریده گفت: «اِما این چه حرفیه که می‌زنی؟» انگشت‌هایش را روی مژه‌هایش برد، بعد دوباره روی میز گذاشت. «بعدش دیگه لازم نیست هیچ‌وقت نگران باشم. آدم وقتی می‌میره دیگه بی‌عیب‌و‌نقص می‌شه. دوست دارم پرنسس دیانا باشم. همه الان عاشقشن.»
pejmannavi
فکر می‌کردم برگشتن به خونه‌ی خودت باید برات خوب باشه... ولی خب من گاهی فراموش می‌کنم که همه‌ی پدر‌مادرا... برای بچه‌هاشون خوب نیستن.»
نیومون
همیشه برای کودکی خودم احساس اندوه می‌کنم، هیچ‌وقت احساس نکردم مادرم می‌تواند مرا آرام کند. هیچ‌وقت به من نگفت دوستم دارد و من هم هیچ‌وقت فکر نکردم دوستم دارد. او به من می‌رسید. مدیریتم می‌کرد و بله! یک ‌بار هم برایم لوسیون پوست با ویتامین E خرید.
-Dny.͜.
«لبخند بهترین سلاح دخترها نیست؟»
zeinab.ghl
یه دختر زیبا اگه درست رفتار کنه می‌تونه از پس هر مشکلی بر بیاد.
-Dny.͜.
گونه‌هایم را مالیدم و شانه‌هایم را شل کردم. به خود گفتم عزیزم. دلم می‌خواست پوستم را ببرم
-Dny.͜.
این‌جا افتضاحه و من دلم می‌خواد بمیرم، اما جایی هم به ذهنم نمی‌رسه که اوضاع بهتر از این‌جا باشه
یارا"
آدم باید با وسایل دوران کودکی‌اش مهربان باشد.
-Dny.͜.
«اِم‌بی‌پی دیگه چیه؟» «سندرم مونچاوزن جایگزین. مراقبت‌کننده که معمولاً مادره، یعنی تقریباً همیشه مادره،‌ بچه‌ش رو مریض می‌کنه که جلب‌توجه کنه. اگه خودت مونچاوزن داشته باشی خودتو مریض می‌کنی که جلب‌توجه کنی. اگه سندرم مونچاوزن جایگزین داشته باشی بچه‌ات رو مریض می‌کنی که به همه نشون بدی چه مادر مهربون و دلسوزی هستی
-Dny.͜.
اگر لیاقت چیزی را داشته باشی، آن‌را به‌دست می‌آوری.
نسیم رحیمی
کی از زمستون خوشش می‌آد؟» «زود تاریک می‌شه. از اینش خوشم می‌آد.» «چرا؟» چون به این معناست که روز به پایان رسیده. دوست دارم روزها را روی یک تقویم علامت بزنم. صدوپنجاه‌ویک روز گذشته و هیچ اتفاق وحشتناکی نیفتاده. صدوپنجاه‌ودو روز گذشت و دنیا به آخر نرسید. صدوپنجاه‌وسه روز و من بیش‌تر از قبل به فنا نرفته‌ام. صدوپنجاه‌وچهار روز و هیچ‌کس ازمن متنفر نیست.
zeinab.ghl
هرکسی روایت خودش رو از یه ماجرا داره.
zeinab.ghl
نمی‌توان با مُرده‌ها رقابت کرد. کاش دست از تلاش برمی‌داشتم.
|نستوه|
«به نظرم بعضی زن‌ها برای مادرشدن ساخته نشده‌ان. برخی زن‌ها هم اصلاً از اول قرار نبوده دختر باشن.»
Soheyla
کوری می‌گوید گزارشگرها به خون‌آشام می‌مانند. نمی‌توانند بدون دعوت وارد خانه شوند، اما وقتی وارد شدند، دیگر تا وقتی خون طرف را نمکند نمی‌شود بیرون‌شان کرد.
ocean book✨🌊
این مهمه که آدم خودشو دوست داشته باشه.
zeinab.ghl
«همه از آدم بترسن امن‌تر از اینه که آدم رو دوست داشته باشن.»
zeinab.ghl

حجم

۲۶۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

حجم

۲۶۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان