دانلود و خرید کتاب سفر سرگردانی سعیده امین‌زاده
تصویر جلد کتاب سفر سرگردانی

کتاب سفر سرگردانی

انتشارات:نشر چرخ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سفر سرگردانی

کتاب سفر سرگردانی، نوشته سعیده امین‌زاده است. این کتاب ماجرای زن جوانی است که مردی به نام مهرداد را دوست دارد، ناگهان مرد او را رها می‌کند و بعد از شور و هیجان عاشقی که به جانش ریخته تنهایش می‌گذارد.

زمانی گذشته است و زن به آرزویش رسیده و نقش مهمی در یک نمایش به دست آورده است. او باید نقش مده‌آ را بازی کند زنی در اساطیر یونان که برای رسیدن به مرد محبوبش برادرش را می‌کشد، پدرش را تنها می‌گذارد و بارها و بارها قتل انجام می‌دهد اما در نهایت همسرش برای به دست آوردن پادشاهی تصمیم می‌گیرد با زنی شاهزاده ازدواج کند. مده‌آ انتقابی وحشتناک از شوهرش می‌گیرد.

این نقش زن را در خودش غرق می‌کند و او درگیر حس نفرت و انتقام می‌شود، در این بین حادثه‌ای همه چیز را به هم می‌ریزد.

خواندن کتاب سفر سرگردانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب سفر سرگردانی

نمی‌توانستم باور کنم. «همه‌مان؟ الان مهرداد دارد به حال من می‌خندد و من این‌جا دارم می‌سوزم. کجای همه‌مان مثل هم است؟» و این مصمم‌ام کرد که بگویم «حتا گاهی به سرم می‌زند آزارش بدهم. بگذار ذره‌ای از این‌همه سوزش‌های من سر او بیاید. مخصوصاً حالا که دختره را دیده‌ام، بیشتر دلم این را می‌خواهد. قبلاً فکرش فقط قلقلکم می‌داد، حالا محکم خراشم می‌دهد.»

سرش را به نشانهٔ تأسف تکان داد و بلند و کش‌دار گفت «اوووف.» دود سیگارش را با قدرت مکید، طوری که گونه‌هاش فرو رفت و چشم‌هاش گِرد شد. آرنج‌هاش روی زانوهاش تکیه داشت و چانه‌اش روی دست‌هاش. «این‌که بهت می‌گویم به هیچ‌کس نگفته‌ام. البته مهرداد چون آن سال‌ها همیشه با من بود می‌داند.» پُک جنون‌آمیز دیگری زد و ادامه داد «زمانی زنی بود که همهٔ هستی‌ام بود. عشقی بود که می‌گفتم هرگز نمی‌میرد. او هم عاشقم بود. لااقل ظاهرش این‌طور بود. یک سال باهم بودیم. روزی متوجه شدم که باردار شده. انگار همهٔ دنیا را بهم داده بودند. آن بچه را ثمرهٔ عشقم می‌دیدم و جز این هم نبود. رفت و یک ماه ناپدید شد و مرا توی نگرانی و سرگردانی گذاشت. وقتی برگشت دیدم ثمرهٔ عشق‌مان را از بین برده و... می‌دانی، دنیا روی سرم فرو ریخت. گفت چون نمی‌توانسته با من بماند خودش و مرا خلاص کرده...» بغض راه گلوش را بست. بلند شدم و رفتم برایش آب آوردم. حریصانه آب را تا ته لیوان خورد. روی موهای جوگندمی‌اش دستی کشید و پشتش آهی و گفت «می‌خواهم بگویم این راهش نیست. رهاش کن تا تو را رها کند. بگذار رنج را خودش بکشد که می‌کشد. تو بهش نده.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
«می‌دانی، مسئله همین جاست که انگار من با زمان مشکل پیدا کرده‌ام. نمی‌گذرد یا اصلاً متوقف شده یا چی،
n re

حجم

۲۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

حجم

۲۵۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۲۶,۰۰۰
۵۰%
تومان