نیکولاس پولانزاس
بیوگرافی نیکوس پولانزاس
نیکوس پولانزاس (۲۱ سپتامبر ۱۹۳۶ ـ ۳ اکتبر ۱۹۷۹)، فیلسوف و جامعهشناس سیاسی یونانیـفرانسوی و از اثرگذارترین اندیشمندان مارکسیست پس از جنگ جهانی دوم بود. او در دههی ۱۹۷۰ به چهرهای برجسته در مارکسیسم ساختارگرا بدل شد و نظریههایی مهم دربارهی دولت، طبقههای اجتماعی، فاشیسم و گونههای اقتدارگرایی ارائه کرد. آثار او نقطهی عطفی در نقد دیدگاههای کمونیستی سنتی و شکلگیری فهمی پیچیدهتر از دولت سرمایهداری به شمار میآید.
پولانزاس در آتن و در خانوادهای فرهیخته به دنیا آمد. پدرش استاد نامدار گرافولوژی بود. او از کودکی در یادگیری زبانها و علوم اجتماعی استعداد داشت و در مدرسهی تجربی دانشگاه آتن درس خواند. دلبستگیاش به فرهنگ فرانسه باعث شد در انستیتوی فرانسه آموزش ببیند و به زبان فرانسه تسلط یابد.
در سال ۱۹۵۳ وارد دانشکدهی حقوق دانشگاه آتن شد. انتخاب حقوق برای او بیش از آنکه ناشی از علاقهی حرفهای باشد، راهی برای نزدیکشدن به فلسفه و علوم اجتماعی بود. در همین دوران به مارکسیسم گرایش یافت و در فعالیتهای سیاسی، از جمله اعتراضها دربارهی مسئلهی قبرس، حضور یافت. پس از پایان تحصیل با درجهی ممتاز، دورهی خدمت وظیفهاش را در نیروی دریایی گذراند.
بعد از خدمت، مدتی برای ادامهی تحصیل به آلمان غربی رفت، اما محیط فکری آنجا را مناسب نمیدید. در سال ۱۹۶۰ به پاریس مهاجرت کرد؛ شهری که تا پایان عمر در آن ماند. در سوربن موقعیتی آموزشی به دست آورد و نخست دربارهی حقوق طبیعی در آلمان تدریس کرد. در سال ۱۹۶۴ رسالهی دکتری خود را با عنوان ماهیت اشیا و حقوق نوشت. در همین دوره به حلقهی روشنفکران مجلهی زمانهای نو به سردبیری سارتر و دوبووار پیوست و از آن پس نویسندهی ثابت آن نشریه شد. در سال ۱۹۶۶ با رماننویس فرانسوی، آنی لولکلرک، ازدواج کرد.
در آغاز اقامت در فرانسه تحتتأثیر مارکسیسم اگزیستانسیالیستی بود، اما کمکم به مارکسیسم ساختارگرا نزدیک شد و از اندیشههای آلتوسر و گرامشی تأثیر گرفت. کودتای نظامی یونان در سال ۱۹۶۷ نقطهی عطفی در زندگی سیاسی او بود. پولانزاس از بنیانگذاران کمیتهی مبارزه با دیکتاتوری یونان در پاریس شد و پس از انشعاب در حزب کمونیست یونان، به شاخهی ضداستالینی آن، یعنی حزب کمونیست یونان (داخلی)، پیوست.
کتاب قدرت سیاسی و طبقههای اجتماعی، او را بهعنوان متفکری اثرگذار مطرح کرد. پولانزاس در این اثر با نفی نگاه ابزارگرایانه به دولت، آن را نهادی با خودمختاری نسبی دانست که وظیفهاش سازماندهی منافع طبقهی حاکم و ایجاد انسجام اجتماعی در مقیاسی فراتر از بنگاههاست. به نظر او دولت سرمایهداری محصول تلاقی نیروهای طبقاتی است و نباید آن را کنشگری کاملاً مستقل دانست. او در آثار بعدی به تحلیل شکلهای استثنایی دولت پرداخت: در فاشیسم و دیکتاتوری، فاشیسم را گونهای از دولت سرمایهداری انحصاری دانست و نقش خردهبورژوازی در تولید ایدئولوژی فاشیستی را توضیح داد. در طبقهها در سرمایهداری معاصر، مفهوم خردهبورژوازی جدید را طرح کرد و در بحران دیکتاتوریها، فروپاشی دیکتاتوریهای جنوب اروپا را تحلیل کرد.
مهمترین تحول فکری او در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم شکل گرفت. او در این اثر دولت را تراکم مادی رابطهی نیروهای طبقاتی توصیف کرد؛ دولتی که همچون میدان مبارزهای متناقض، محل برخورد نیروهای اجتماعی است. پولانزاس به راه دموکراتیک به سوسیالیسم باور داشت؛ راهی مبتنیبر اصلاحات ساختاری، گسترش دموکراسی مشارکتی و فشار همزمان از درون و بیرون دستگاه دولت، نه مبتنیبر انقلاب قهرآمیز.
پولانزاس در دههی ۱۹۷۰ در فرانسه و یونان فعال بود و در مباحث چپ نو حضور داشت. فشارهای سیاسی، مسئولیتهای فکری و مشکلات شخصی بر او سنگینی میکرد. او سرانجام در سال ۱۹۷۹ در پاریس، در ۴۳سالگی، به زندگی خود پایان داد.
پولانزاس در زمرهی مهمترین نظریهپردازان مارکسیست دولت قرار دارد. از مهمترین آثار او میتوان به این موارد اشاره کرد: طبقهها در سرمایهداری معاصر، قدرت سیاسی و طبقههای اجتماعی و فاشیسم و دیکتاتوری.
