کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان
معرفی کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان
کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان نوشتهٔ علیرضا شهبازین است. نشر چشمه این رمان در ژانر معمایی - جنایی - نوآر را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان
کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان که در ۲۱ فصل نوشته شده، یک رمان در ژانر معمایی - جناییِ نوآرِ و ایرانی است. در این رمان با وکیلی به نام «مهام بهاوند» که راوی و شخصیت اصلی داستان است، همراه میشویم و با او به جهانی پر از جرم، جنایت و خشونت پا میگذاریم؛ به دنیای زیرزمینی تبهکاران سفر میکنیم و کابوسهایی را تماشا میکنیم که انعکاس واقعیتهایی تلخ و هراسآورند. نویسنده در کتاب حاضر، از خلال قصه، به ترسیم معضلات اجتماعی، بهویژه مسائل زنان در دنیای مردسالار پرداخته و با رویکردی انتقادی به جامعه نگاه کرده است. وقایع در شهر کرج اتفاق میافتند. که حالا مدتیست کار وکالت را رها کرده و خسته و سرخورده از وکالت، در دفتر دوستش به کاری پیش پا افتاده مشغول است.
دلیل اینکه «مهام بهاوند» دورِ وکالت را خط کشیده این است که نتوانسته از اعدام زنی جلوگیری کند که جُرمش کشتن مردی بوده که میخواسته به او تجاوز کند. مدرکی نبوده که بشود بهکمک آن تجاوز را ثابت کرد و مهام در جلب رضایت اولیای دَم نیز توفیقی به دست نیاورده و سرانجام، موکلش اعدام شده است. شکست در این پرونده، مهام را از کار وکالت سرخورده کرده؛ بهویژه که پای عشق نیز در میان بوده است و مهام در جریان رسیدگی به پروندهٔ موکلش، عاشق او شده و همین باعث شده که درهمشکستگیاش بابت اعدام آن زن صدچندان بشود. او بابت ابراز عشق بیموقع به موکلش، احساس عذاب وجدان دارد و فکر میکند همان ابراز عشق بیموقع، کار را خراب کرده و باعث شده پروندهٔ موکلش به نتیجۀ مطلوب نرسد و او را اعدام کنند.
علیرضا شهبازین در رمان «رد گردنبند بر گردن دوشیزگان» ما را با خود در جهانی تباه، غرق خشونت، جنایت و تبهکاری میگرداند. در این رمان، معماری و سازههای شهری نیز جایگاهی ویژه دارند و راوی با نگاهی انتقادی سازههایی ناساز را در فضایی آشفته به تصویر میکشد؛ رمان همچنین روایتی است از ملغمههایی که نتیجهٔ تازهبهدورانرسیدگی هستند. در این رمان، تصویری از زندگی تازه بهدورانرسیدهها میبینید و روایتی از سرنوشت زنانی درگیر انواع بحرانهای اجتماعی و خانوادگی میشنوید؛ زنانی که زندگیشان تباه و نابود میشود.
خواندن کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رد گردن بند بر گردن دوشیزگان
«نورا انداخته بود توی کوچهای تا برسد به سمت دیگر بولوار جمهوری در جهانشهر. از کنار پارک تنیس رد شد و رسید به میدان جمهوری که وسطش خانهای بود که شهرداری هر چه جنگیده بود حریف نشده بود و نمیفروختند. خانه توی طرح افتاده بود وسط میدان و سالها بود که وسط میدان بود. یکبار هم صاحبش را دیده بودم که وقت بیدار شدن، رو به ماشینهایی که دورش میگشتند چه خمیازهای میکشید. یادم نمیآمد قبلاً اینجاها چه شکلی بود. کرج عین مادرم بود که قیافهاش یادم نمیآمد، یا مادر طاهر و طاها مقدم که نمیشناختمش، با آن چهرهٔ سرد.
خانهٔ سعید توی یکی از آپارتمانهای نوساز بولوار بود که سبز شده جای باغها. نورا گفت «خونهشون رو تازه عوض کردهن. خونهٔ قبلیشون خیلی خوب بود: بزرگ، چنداتاقخوابه، پاسیو توی آپارتمان… یعنی با چه ذوقی زنوشوهر، البته بیشتر سُرور، دو واحد رو خریدن و یکی کردن و انداختن روی هم، ولی یه همسایه گیرشون اومد که امونشون رو بُرید. مرغوخروس خریده بود ول کرده بود توی حیاط آپارتمان. هر روز یه مصیبت، هر روز یک مدل: یه روز آش نذری، یه روز آش پشتپا برای قبول شدن و رفتن دخترشون تو رشتهٔ نانوتکنولوژی تو دانشگاهی تو اوکراین، دم خونه پُرِ کفش، نامزدیِ همهٔ دخترهای فامیل، مردونه توی لابی و زنونهش نمیدونم کدوم پسوپشتی، تا بالاخره سعید و سُرور جون به لبشون رسید، فروختن اومدن اینجا.»
وارد خانه شدیم: کف سرامیک، سالن بزرگ، شومینهٔ گازی، تلویزیون پلاسمای چنداینچی یا همان سینمای خانگی کرهای برای دیدن سریالهای ترکی و امریکای جنوبی، کاناپههای بزرگ به سبک رؤیای کابوسشدهٔ امریکایی و توی پذیرایی مبلهای استیل لندهور ایرانی و به قول نورا ــ با زدن آرنج به پهلوی من ــ کاریکاتورِ مبل استیل فرانسوی و فرشهای یکدست کرمرنگ ماشینی، عصارهٔ آبدهن فرش ایرانی. خلاصه دهکدهٔ جهانی. یک بچه هم آن وسط بود که نشسته بود پای تلویزیون، سرگرمِ پلیاستیشن که لابد دائم با مادرش دعوا دارد سرِ این سریال و آن بازی. شرط میبندم درِ هفت همسایه این ور و آن ور را هم باز میکردم همین شکلی بود. به بچه نگاه کردم که سری تکان داد و دوباره میخِ روبهروش شد. از خودم پرسیدم قرار است این یکی در آینده چی بشود. مطمئناً یکی هم وقتی من بچه بودم با دیدن من این سؤال را از خودش پرسیده بود و نه حدس من درست درمیآمد و نه حدس آن بابا.»
حجم
۲۰۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
حجم
۲۰۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۳ صفحه
نظرات کاربران
سبک نگارشی خوب با داستانی جنایی که به شیوه جالب داستان عجیبی را بیان می کند،به این شیوه داستانی نخوانده بودم ولی پسندیدم.
نحوه روایت داستان و شخصیت پردازیها کاملا باورپذیر و بود سیر روایت و پایان بندی قابل پیشبینی نبود و من حداقل داستانی مشابه نخونده بودم فکر نکنم از خوندنش پشیمون بشید خیلی خوبه که نویسنده بدون اینکه توی ذوق بزنه تونسته
به نظرم کمی نحوهی روایت داستان با کتابهای جنایی و معمایی دیگهای که خوندهام فرق داشت و من با انتظار و تصوری که از همون داستانهای قبلی داشتم اومدم سراغ این کتاب و البته معرفیها هم باعث کنجکاویم شد. تفاوت این
کپی درب و داغونی از رمانهای لاله زارع (گناه دیگران و جمجمه جوان)