دانلود و خرید کتاب چخوف، مهمان تابستانی الیسون اندرسن ترجمه علی قانع
تصویر جلد کتاب چخوف، مهمان تابستانی

کتاب چخوف، مهمان تابستانی

مترجم:علی قانع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چخوف، مهمان تابستانی

چخوف، مهمان تابستانی داستانی نوشته الیسون اندرسون نویسنده معاصر آمریکایی است.

 این داستان که تلفیقی از واقعیت و خیال است با الهام از یک واقعه تاریخی نوشته شده است. یک روانپزشک اوکراینی به اسم زینیدا به دلیلی بیماری بازنشسته می‌شود او از دوستان آنتوان چخوف، نویسنده معروف روس است که حالا باید دوران بیماری را در ملک خانوادگی‌اش در یک روستا به سر برد. در حالی که زینیدا با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند چخوف در حال رسیدن به شهرت است و برای اقامت تابستانی ویلای زینیدا را اجاره می‌کند.  این ماجرا مربوط به سال ۱۹۸۸ است. زینیدا خاطرات خود از این ماجرا را در دفتری یادداشت می‌کند و این دفتر در سال ۲۰۱۴ به دست یک مترجم یه اسم آنا هاردینگ می‌رسد. آنا درگیر مشکلات زناشویی است و در این بین تصمیم می‌گیرد خاطرات زینیدا را چاپ کند. با شروع ترجمه این خاطرات او شیفته نوشته‌های زینیدا درباره چخوف و مبارزه‌اش با بیماری می‌شود...

خواندن کتاب چخوف، مهمان تابستانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان و رمان به ویژه داستان های تاریخی و مبتنی بر واقعیت.

درباره الیسون اندرسون

الیسون اندرسن سال‌های زیادی از عمرش را در کالیفرنیا به‌سر برد و اکنون به‌عنوان مترجم آثار ادبی، ساکن دهکدهٔ کوچکی در سوئیس است. او پیش‌از این، دو رمان نیز نوشته و چند جایزهٔ ملی هنر برای ترجمهٔ آثار ادبی دریافت کرده است. او همچنین در یونان و کرواسی نیز زندگی کرده است و به چند زبان اروپایی ازجمله روسی صحبت می‌کند.

 بخشی از کتاب چخوف، مهمان تابستانی

یک دفتر وقایع روزانه. این چیزی‌ست که نیاز دارم تا این ساعت‌های گنگ و طولانی را پر کنم تا هم کمکی به دیگران باشد و هم خودم از یاد ببرم. ظاهراً حالا باید همه‌چیز را به یاد بیاورم. یک دفتر روزنوشت که در اختیار من است، اگرچه حرف زیادی برای گفتن وجود نداشته باشد.

شاید هم وجود داشته باشد. اگر زندگی من مثل همیشه می‌بود و مثلِ قبل‌از دورانی که این طغیان نابهنگام در کالبدم اتفاق افتاد، درواقع دیگر علاقهٔ کمتری به بازگوکردن و شرح‌دادن وقایع داشتم: فهرستی از مسائل و مشکلات روستاییان، گریگوری پتروویچ دوباره قولنج کرده، آنیوشا از درد سیاتیک رنج می‌برد و در آستانهٔ وضع حمل است، انگشت‌های پای کوستیا زیر چرخ گاری له شده است. زندگی خودم در روستا: دیدار از املاکی که در همسایگی‌مان است، گفتگوهایی که فرصتی برای درکنارِ همدیگر بودن پیدا می‌کنیم و طبق معمول، مشکلات پاشا با مقام‌های دولتی، کارهای سیاسی و برخی نگرانی‌هایش دربارهٔ نمایندگان تزار در استان ما. درموردِ من چیز زیادی نمی‌شود گفت، بااین‌همه آن قسمت سرزنده در مغزم وادارم می‌کند از زندگی‌ای که می‌شناختم عقب بکشم و خودم موضوع اصلی زندگی‌ام بشوم. این آشفته‌ام می‌کند و ظاهراً اشتباه است، اما ماما و النا تشویقم می‌کنند و حالا برایم چای و مُرَکب و یک دفتر یادداشت می‌آورند و کنارم می‌نشینند، درحالی‌که من با خط ناخوانایی که دارم، تاجایی‌که بتوانم، واضح می‌نویسم. ماما با لحنی نسبتاً عاقلانه می‌گوید: «من مطمئنم که تو قلمرو روح انسان را کشف می‌کنی، همان‌طور که زمانی قلمرو جسم انسان را کشف کرده بودی.»

می‌خندم و می‌گویم: «منظورت این است که خودم را کالبدشکافی کنم؟»

«تو با این حالت حرف‌زدن ممکن است همهٔ ما را کالبدشکافی کنی. باید هر کاری که می‌توانی بکنی، هر کاری که لازم است، تا بتوانی با این ناخوشی‌ات زندگی کنی.»

«من هنوز یک پزشکم و می‌دانم چه چیزی در انتظارم است. برای خود پروفسور چادنوفسکی همه‌چیز روشن بود. به‌قولِ انگلیسی‌ها، من دارم نسیه زندگی می‌کنم، حالا کی و به چه کسی باید بدهی‌ام را بپردازم، معلوم نیست؟»

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۱۱/۱۸

اثری زیبا و ترکیبی از واقعیت و تخیل کار زیبایی که نویسنده این رمان انجام داده، این است که از نامه‌های آنتوان چخوف الهام گرفته و کتابش را نوشته است. چخوف عادت داشته برای تعطیلات تابستانی به یک ییلاق برود.

- بیشتر
می‌دانید نوشتن یک رمان، مثل ازدواج‌کردن است، ماه‌ها یا سال‌ها درگیر و متعهد به یک کار می‌شوی، درحالی‌که فقط یک داستان است،
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
حس درونی انسان به‌سمت کسانی کشش دارد که به رؤیاهای زندگی‌شان اهمیت می‌دهند
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بهایی که می‌بایست برای بودن در این دنیا پرداخت کنیم. به همین دلیل است که باید همین حالا زندگی کرد... و باید خوب هم زندگی کرد. در همهٔ لحظه‌ها.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بیدادگری آنجا مشهود است کورمان می‌کند. درخشش واژه‌ها، ظلمت جهان را می‌شکافد. کریستین بوین
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
فقط خسته‌ام. گاهی اوقات دلم می‌خواهد همه‌چیز را کنار بیندازم و باقی روزهای عمرم فقط چوب ماهیگیری در دست بگیرم و کنار رودخانه بنشینم. می‌توانی تصورش را بکنی؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
دنیا جای زیاد خوشایندی نیست
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
من سوگوار زندگی‌ام هستم
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چه کسی می‌داند از حالا تا یک‌صدوبیست‌وپنج سال بعد چه چیزهایی باقی می‌ماند؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«ای کاش می‌توانستم. من برای یک برنامهٔ بهداشت جهانی، آماده‌باش هستم. ویروس بیماری ابولا شایع شده. معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد!»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اگر همهٔ ما حس ناامیدی نسبت‌به زندگی داشتیم، دنیا به‌سمت هرج‌ومرجی فاجعه‌بار سقوط می‌کرد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هیچ‌گاه در یک صحنه تپانچه‌ای را نیاورید مگر اینکه قصد داشته باشید جایی در داستان از آن استفاده کنید.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آنچه ما را به یک انسان تبدیل می‌کند، از راه‌های غیرمادی، احساسات و عواطف و زبان است
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ

حجم

۳۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

حجم

۳۳۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۹۱ صفحه

قیمت:
۴۷,۵۰۰
۳۳,۲۵۰
۳۰%
تومان