دانلود و خرید کتاب به‌هم‌وابستگی بس است ملودی بیتی ترجمه رویا منجم
تصویر جلد کتاب به‌هم‌وابستگی بس است

کتاب به‌هم‌وابستگی بس است

نویسنده:ملودی بیتی
انتشارات:نشر علم
امتیاز:
۳.۸از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به‌هم‌وابستگی بس است

ملودی بیتی در کتاب به‌هم‌وابستگی بس است، چگونه‌گی دست‌کشیدن از کنترل دیگران و شروعِ مراقبت کردن از خود را به ما آموزش می‌دهد. 

به‌هم‌وابستگی بس است را با ترجمه رویا منجم در اختیار دارید. 

درباره‌ی کتاب به‌هم‌وابستگی بس است

ملودی بیتی در کتاب به‌هم‌وابستگی بس است، به ما یاد می‌دهد چگونه از خودمان مراقبت کنیم. مراقبت از خود، کاری است که تا به‌حال یاد نگرفته‌ایم. مراقبت از خود، شامل پذیرفتن تمام و کمال مسئولیت‌هایمان می‌شود. یعنی از نقش قربانی بیرون بیاییم، مسئولیت زندگی خود را بپذیریم و آن را همانطور که دوست داریم بسازیم. زمانی که مسئولیت‌پذیری و مراقبت از خود را یاد گرفتیم، می‌دانیم چه زمانی آری و چه زمانی نه بگوییم. دیگر قربانی افکار، احساسات و اعمال دیگران نمی‌شویم و می‌دانیم تنها کسی که می‌تواند مارا به راستی قربانی کند خودمان هستیم و در اغلب مواقع انتخاب می‌کنیم که دیگر این کار را نکنیم. اما برای اینکه یاد بگیریم چگونه به این مرحله برسیم، نیاز داریم اصول کلیدی مرزها، رها کردن، بخشش پس از دریافتنِ حس‌وحال‌ها ـ نه پیش از بیان خود ـ مهرورزیدن نه تنها به دیگران، بلکه به خودمان را هم به یاد بیاوریم.

ملودی بیتی در کتاب به‌هم‌وابستگی بس است این را به ما یاد می‌دهد. او مثال‌های متفاوتی از زندگی مردمی می‌آورد که با مشکل باده‌نوشی دست و پنجه نرم می‌کنند. و با نشان دادن سیر زندگی آن‌ها بهشان کمک می‌کنند تا به‌هم‌وابستگی را کنار بگذارند.

کتاب به‌هم‌وابستگی بس است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب به‌هم‌وابستگی بس است اثری مفید و خواندنی برای تمام افرادی است که دوست دارند مراقبت از خود را یاد بگیرند. کتاب به‌هم‌وابستگی بس است به افرادی که مشکل نوشیدن الکل دارند هم کمک بسیاری می‌کند. 

بخشی از کتاب به‌هم‌وابستگی بس است

هنگامی که او را دیدم، خورشید می‌درخشید و روز زیبایی بود سپس همه چیز جنون‌انگیز شد.

جورجیانه، همسر یک الکلی

این داستان جِسیکاست.

در آشپزخانه نشسته و قهوه می‌نوشیدم و به کارهای ناتمام خانه می‌اندیشیدم. ظرف‌ها. گردگیری. رخت‌شویی. تمامی نداشت و با این حال نمی‌توانستم شروع کنم. اندیشیدن به آنها هم سخت بود چه برسد پیش بردن‌شان. با خود اندیشیدم، درست مانند زندگی‌ام.

خستگی، حال‌وهوایی آشنا، مرا در چنگ خود گرفته بود. به سوی اتاق خواب رفتم. چرت زدن که زمانی عشرت‌طلبی بود، ضرورت شده بود. خوابیدن کمابیش تنها کاری بود که می‌توانستم بکنم. انگیزه‌ام کجا رفته بود؟ زمانی بی‌اندازه انرژی داشتم. حالا شانه کردن موها و دستی به سروصورت کشیدنِ روزانه هم تلاش می‌خواست ـ تلاشی که اغلب نمی‌کردم.

روی تخت دراز کشیدم و به خوابی ژرف فرورفتم. زمانی‌که بیدار شدم، نخستین اندیشه‌ها و حال‌وهوایم دردناک بودند. این هم تازگی نداشت. مطمئن نبودم کدام آزاردهنده‌تر بود: این درد که مطمئن بودم ازدواج‌ام به آخر رسیده ـ عشق پر کشیده، با دروغ‌ها و میگساری و سرخوردگی‌ها و مشکلات مالی، عصبانیت شدیدی که نسبت به شوهرم داشتم ـ مردی که باعث تمامی آنها بود، نومیدی و یأسی که داشتم به این دلیل که خداوند که به او اعتماد داشتم با اجازه دادن به رویداد این چیزها مرا رسوا کرده بود؛ یا آمیزه‌ای از ترس، درماندگی، و ناامیدی که با عواطفِ بسیارِ دیگری آمیخته می‌شد.

با خود اندیشیدم، خاک بَر سَرَش. چرا دست برنمی‌داره؟ چرا زودتر دست از میگساری نکشید؟ چرا باید دروغ می‌گفت؟ چرا نمی‌توانست به همان اندازه عاشق من باشه که من عاشق‌اش بودم؟ چرا سال‌ها پیش دست از میگساری و دروغ‌گفتن نکشید، زمانی‌که هنوز برایم مهم بود هرگز قصد ازدواج با یک الکلی را نداشتم. پدرم الکلی بود. تا آنجا که می‌توانستم کوشش کرده بودم که در گزینش همسر دقت کنم. چه گزینشِ فوق‌العاده‌ای. مشکل فِرَنک با باده‌نوشی از همان ماه عسل بیرون زد، بعدازظهری که از سوئیت هتل‌مان بیرون رفت و تا شش و نیم صبح روزِ بعدش برنگشت. چرا در آن زمان ندیدیم؟ با نگاه کردن به گذشته، نشانه‌ها روشن بودند. چه احمقی بودم. «نه نمی‌شه، اون الکلی نیست.» دوباره و دوباره دفاع می‌کردم. دروغ‌هایش را باور می‌کردم. دروغ‌های خودم را باور می‌کردم. چرا از او جدا نمی‌شوم؟ چرا طلاق نمی‌گیرم؟ حال‌وهوای گناه، ترس، ابتکار نداشتن، و بلاتکلیفی. جدایی را هم امتحان کرده بودم. زمانی‌که از هم جدا بودیم، تمام مدت افسرده بودم، به او فکر می‌کردم، و نگران پول بودم. خاک بَر سَرِ من.

Sonja g
۱۳۹۹/۰۵/۲۵

این کتاب رو به تمام زنان و مادران و مردان و پدرها توصیه میکنم. این کتاب خیلی از ارزش‌هایی که از بطن فرخنگ ما میاد رو به چالش میکشه و کمک میکنه قربانی اطرافیانمون نباشیم. بعد از بیش از بیست

- بیشتر
ساناز محمدی
۱۴۰۱/۰۴/۰۹

بزرگترین پیام این کتاب داشتن حد و مرز روانی و عاطفی هست. مثلا به این شکل که: من حرفها و ناراحتیهای شمارو گوش میدم ولی فقط گوش میدم و در جهت حلش خودمو ازار نمیدم چون مشکل تو مشکل تو هست من سعی

- بیشتر
منصوره
۱۴۰۱/۰۳/۱۶

خیلی کتاب خوبیه...تاثیرگذاره.ولی بنظر من یک بار خوندنش کمه.در شروع نکات مهمشو هایلایت کنید .در انتها یه مرور کلی روی هایلایت ها داشته باشین تا موضوع کاملا براتون جا بیفته.البته اگر می‌خواین از راهکاراش استفاده کنید و تغییر کنید

کاربر ۳۵۴۲۵۷۳
۱۴۰۱/۰۲/۱۳

صددردصد پیشنهاد میکنم بخونید

مریم
۱۴۰۰/۰۶/۱۷

ترجمه افتضاح

1061343
۱۴۰۲/۰۸/۲۰

ترجمه کتاب اصلا جالب نیست

پروردگارا، به من آرامشی بخش تا چیزهایی را که نمی‌توانم تغییر دهم بپذیرم شهامتی بخش تا چیزهایی را که می‌توانم تغییر دهم تغییر دهم و این دانایی را به من بخش تا بتوانم میان آنها تمییز بگذارم.
leila.shirvanei
لازم نیست رفتار دیگران را بازتابِ شایستگی خودمان بگیریم. لازم نیست شرمنده شویم اگر کسی که دوست داریم رفتار نامناسبی را برگزیند. به‌هنجار است که به آن شکل واکنش نشان داده شود، اما اگر کسی به رفتار نامناسبِ خود ادامه می‌دهد، ناگزیر نیستیم به شرمنده بودن و شایسته ندیدنِ خودمان ادامه دهیم. هر کس مسئول رفتار خودش است. اگر دیگری به شکل نامناسبی رفتار می‌کند؛ بگذارید خودش شرمنده شود. اگر شما کاری نکرده‌اید که شرمنده شوید، شرمنده نباشید. می‌دانم که مفهوم سختی است، اما می‌توان در آن استاد شد.
کاربر ۴۶۷۴۱۲۰
به یاد داشته باشیم، لازم نیست تصمیم‌ها در حد کمال باشند. لازم نیست ما در حد کمال باشیم. حتی لازم نیست نزدیک کمال باشیم. تنها لازم است همان کسی باشیم که هستیم. در گزینش‌هایمان می‌توانیم اشتباه کنیم. تا به آن اندازه شکننده نیستیم که نتوانیم از عهدهٔ اشتباه‌مان برآییم. خیلی هم مهم نیست! بخشی از زیستن و زندگی کردن است. می‌توانیم از اشتباهات خود بیاموزیم یا خیلی ساده می‌توانیم تصمیم دیگری بگیریم.
SHOKoOoH
هیچ‌چیز آهسته‌تر یا دردناک‌تر از یک رؤیا نمی‌میرد.
SHOKoOoH
کسانی را می‌دیدم که خود را مسئول کلِ دنیا می‌دیدند، اما از پذیرفتنِ مسئولیتِ رهبری و زیستنِ زندگی خود سر باز می‌زدند. کسانی را می‌دیدم که پیوسته به دیگران می‌بخشیدند و گرفتن را بلد نبودند. کسانی را می‌دیدم که آن‌قدر می‌دادند تا عصبانی، فرسوده و از همه چیز خالی شوند. کسانی را می‌دیدم که آن‌قدر می‌بخشیدند تا سرخورده می‌شدند. حتی زنی را دیدم که آن‌قدر می‌بخشید و رنج می‌برد که در سی‌وسه سالگی، از «پیری» و دلایل طبیعی درگذشت.
leila.shirvanei
تا زمانی‌که کسی را که هستیم نپذیریم نمی‌توانیم تغییر کنیم.
SHOKoOoH
یاد نگرفته‌ایم بگوییم: «خیلی بد است که مشکلی داری. از من چه می‌خواهی؟» یاد گرفته‌ایم بگوییم: «بگذار من این‌کار را برایت بکنم.»
SHOKoOoH
گاه از این‌که این‌همه حال‌وهوای مسئولیت داریم، چنان دلزده می‌شویم که از هر مسئولیتی شانه خالی می‌کنیم و بی‌مسئولیت می‌شویم. با این حال، در دلِ بیشتر مسئولیت‌هایمان، دیوی نشسته: کم ارزش دیدن خود.
SHOKoOoH
از زیستنِ زندگی خودم دست کشیده بودم، به آن پی نبردم. از اندیشیدن دست کشیدم. از حس کردنِ عواطف مثبت دست کشیدم و با عصبانیت شدید، تلخی، نفرت، ترس، افسردگی، درماندگی، نومیدی و حال‌وهوای گناه باقی ماندم. گاه می‌خواستم از زندگی کردن هم دست بکشم، انرژی نداشتم. بیشتر وقتم را به پای نگرانی در بارهٔ دیگران و کوشش برای یافتن راهی برای کنترلِ آنها می‌گذراندم. نمی‌توانستم (به هیچ چیز جز فعالیت‌های تفریحی) اگر زندگی‌ام هم به آن وابسته بود که بود، نه بگویم. رابطه‌هایم با دوستان و اعضای خانواده از هم گسسته بود. به شدت حال‌وهوای قربانی داشتم. خود را از دست داده بودم و نمی‌دانستم چه‌گونه چنین چیزی روی داده بود. نمی‌دانستم چه روی داده بود. گمان می‌بردم دارم دیوانه می‌شوم. و انگشت‌ِ اشاره‌ام را رو به سوی اطرافیانم می‌گرفتم، چون گمان می‌بردم که تقصیر آنهاست. غم‌انگیز این بود که کسی جز خودم نمی‌دانست چه حال بدی داشتم. مشکلاتَم رازم بودند.
Shiva Moshtaghi
نابستگی یعنی «زندگی در دَم» ـ زندگی در اینجا و اکنون. می‌گذاریم زندگی روی دهد به جای آن‌که زور بزنیم و کنترل کنیم. از افسوس خوردن برای گذشته و از ترس‌هایمان برای آینده دست می‌کشیم. بیشترین استفاده را از هر روز می‌کنیم.
سمیه احمدی
مصرف دارو به شمار بالایی از مردمان برای برخورد با نشانه‌های واقعی افسردگی، دلهره و اضطراب کمک کرده است ـ اما برای دیگران، همان داروها می‌تواند به آسانی،، ناآرامی‌ای را بپوشاند که آنها را برای گرفتن کمک برانگیخته بود و به جای خود باقی است
samaneh1983
تحمیل ارادهٔ خود به زور به وضعیتی معین نمی‌گذارد که نیروی عالی‌ترم کاری سازنده در بارهٔ آن وضعیت، فرد یا من بکند. کنترل کردنِ من نیروی پروردگار را سَدّ می‌کند. از توانایی دیگران برای رشد جلوگیری می‌کند. نمی‌گذارد رویدادها به شکلی طبیعی روی دهند. نمی‌گذارد من از دیگران یا رویدادها لذت ببرم.
leila.shirvanei
زمانی‌که می‌کوشیم دیگران و چیزهایی را کنترل کنیم که کنترل آنها کارِ ما نیست، کنترل می‌شویم.
leila.shirvanei
به‌هم‌وابسته‌ها کارمندانِ بسیار خوبی می‌شوند. گِلِه نمی‌کنند؛ بیشتر از آنچه باید کار می‌کنند؛ هر کاری را که از آنها خواسته شود می‌کنند؛ دیگران را خرسند می‌کنند و می‌کوشند کارشان را عالی پیش ببرند ـ دست‌کم برای مدتی، تا زمانی‌که عصبانی و آزرده شوند.
leila.shirvanei
تعریف‌های زیادی را از به‌هم‌وابستگی شنیده و خوانده‌ام. در مقاله‌ای از کتابِ به‌هم‌وابستگی: مشکلی در حال پیدایش، رابرت سوبی نوشته که به‌هم‌وابستگی «شرایطی عاطفی، روانی و رفتاری است که در نتیجهٔ قرار داشتنِ درازمدتِ فرد در معرضِ مجموعه‌ای از قوائدِ سرکوب‌کننده یا به کار بردنِ آنها رشد می‌کند ـ قوائدی که از بیان بی‌پردهٔ حال‌وهواها و
09127165563
معمولاً او را با تُندی با یک «نه، خسته‌ام» پس می‌زدم. گاه تن می‌دادم زیرا دلم می‌خواست. اما معمولاً اگر اتفاق می‌افتاد برای این بود که وظیفهٔ خود می‌دانستم از نیازهای جنسی او مراقبت کنم و اگر این کار را نمی‌کردم، گرفتارِ حال‌وهوای گناه می‌شدم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«اگر تصمیمی بگیرید، در فرهنگ تعاون قهرمان هستید. اگر سی درصد تصمیم‌های شما درست باشد، برندهٔ بزرگی هستید.»
SHOKoOoH
مهرانه (لطفاً) دریابید که پذیرش به معنای سازگاری نیست. به معنای کناره گرفتن از داستان تأسف‌انگیز و فلاکت‌بارِ چیزها به صورتی که هستند نیست. به معنای پذیرفتن یا تاب آوردن هیچ گونه بهره‌کشی به زور نیست. به این معناست که شرایط را برای لحظهٔ کنونی، می‌پذیریم و به رسمیت می‌شناسیم، از جمله خودمان و افراد زندگی‌مان را به صورتی که هستند. تنها در این حالت است که صلح‌وآرامش و توانایی ارزیابی این شرایط را می‌یابیم، تغییرِ مناسب را پیش می‌بریم و مشکلات را حل می‌کنیم.
SHOKoOoH
به قول‌های زناشویی نگاهی بیفکنیم. بیشتر مراسم ازدواج گفته‌هایی از این دست را دربرمی‌گیرد ـ در خوبی و بدی ـ دارایی و تهیدستی ـ بیماری و سلامتی ـ تا زمانی‌که مرگ ما را از هم جدا کند. شاید این جایی است که مشکل آغاز شد. هنگامی‌که آن‌را به زبان آوردید، به راستی از ته دل‌تان بود؟ اگر در آن زمان می‌دانستید که نه خوبی، بلکه بدی، نه سلامتی که بیماری، نه دارا که تهیدست می‌شوید، آیا عشقی که در دل داشتید ارزشمند می‌نمود؟ شاید بگویید بله، اما من نمی‌دانم. اگر بیشتر واقع‌گرا بودید، تا رُمانتیک، شاید سوگندها را چنین تعبیر می‌کردید
SHOKoOoH
برآوردن نیازهایمان دشوار نیست. به باور من می‌توانیم خیلی زود آنها را بیاموزیم. فرمولِ ساده‌ای دارد: در هر وضعیت معین، خود را جداکنید و بپرسید «چه‌کار نیاز دارم بکنم تا از خود مراقبت کنم؟»
SHOKoOoH

حجم

۳۱۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

حجم

۳۱۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان