دانلود و خرید کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد رسول یونان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد اثر رسول یونان

کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۷از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد

کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد نوشته رسول یونان است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهی است که با روایتی جذاب و خواندنی مخاطب را با خودش همراه می‌کند و او را به دنیای تجربه‌های تازه می‌برد. کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد زبانی روان و خوش‌ساخت دارد

خواندن کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم 

بخشی از کتاب احتیاط کنید سرتان به لوستر نخورد

از بس پیاده راه رفته بود خسته شده بود. نشست روی نیمکت کنار پیاده‌رو. چند روز بود دنبال کار می‌گشت. به خیلی جاها سر زده بود اما نتوانسته بود کاری گیر بیاورد. خواهرش قرار بود برود خانهٔ بخت. پدرش در فکر تهیه جهیزیه بود و دیگر نمی‌توانست برایش پول بفرستد. تصمیم گرفته بود بعد از ظهرها کار کند و خرج خودش را در بیاورد وگرنه مجبور بود درسش را رها کند به شهر خودش برگردد. اما هرچه می‌گشت کسی به او کار نمی‌داد. چشم‌هایش را بست و تمرکز کرد. به خودش قول داد هر طور شده آن روز کار پیدا کند. کمی که خستگی در کرد بلند شد و دوباره به راه افتاد.

به اولین مغازه که رسید داخل شد. صاحب مغازه از توی ویترین مانکنی درب و داغان را بیرون می‌کشید.

گفت: «دنبال کار می‌گردم.»

صاحب مغازه گفت: «کاری ندارم که بهت بدم!»

اصرار کرد. صاحب مغازه گفت: «لطفاً مزاحم نشین!»

تصمیم داشت سماجت به خرج بدهد. نگاهش را روی مانکن پهن کرد و گفت:

«فکر نکنم کارآییم از این مانکن خراب کم‌تر باشه!»

بعد بی‌آن‌که از قبل فکری در این خصوص کرده باشد ادامه داد:

«من بازیگر تئاترم می‌تونم مثل یک مانکن داخل ویترین بایستم!»

مرد خندید و گفت: «اون‌قدراهم که فکر می‌کنی آسون نیس!»

جواب داد: «خب هر کاری سختی‌های خودشو داره!»

مرد سراپای لاغر و نحیفش را از نظر گذراند و اسمش را پرسید. او جواب داد: «داود.»

مرد گفت: «ببین آقاداود! این کار خیلی سخته! فکر نکنم بتونی از پس این کار بربیای!»

نظرات کاربران

وحید
۱۴۰۲/۱۰/۱۵

هر داستان حال و هوای خاص خودش را داشت. موقعیت‌ها زیبا به تصویر کشیده شده بودند و فرد را با خود همراه می‌کردند. از بیشتر داستان‌ها لذت بردم.

کاربر ۱۵۴۷۴۸۰
۱۴۰۰/۱۱/۰۴

واقعا تو ذوقم خورد وقتی این کتابو خوندم... از رسول یونان که مینیمال نوشته هاش عالین خیلی عجیب بود نوشتن چنین داستان های سطحی و بی محتوایی... البته به استثنای یکی دو داستان که قابل قبول بودن. خوندنش اتلاف وقت محض

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹)
اگر مجبور باشی به آن‌ها بگویی چه کسی هستی هیچ‌کس نیستی!
sarahoosh
«امیدتو از دست نده! امید تنها چیزیه که آدمارو از سختی‌ها عبور می‌ده!»
sama
ترس‌های واقعی تمام می‌شن اما ترس‌های بیهوده تا آخر عمر با آدم می‌مونن!
Gloria
ترس‌های واقعی تمام می‌شن اما ترس‌های بیهوده تا آخر عمر با آدم می‌مونن!
sama
هیچ چیز بدتر از ترس بیهوده نیست! ترس‌های واقعی تمام می‌شن اما ترس‌های بیهوده تا آخر عمر با آدم می‌مونن!
Raana
ما آدم‌ها این‌جوری هستیم؛ وقتی کسی می‌میرد سعی می‌کنیم فراموشش کنیم بعد که فراموش کردیم دوباره سعی می‌کنیم به یادش بیاوریم. کلاً موجوات عجیبی هستیم یا سعی می‌کنیم فراموش کنیم یا سعی می‌کنیم به یاد بیاوریم.
you3fi@
شطرنج‌بازان سرگرم بازی‌اند. طبق معمول سربازانشان را به جان هم انداخته‌اند تا شاه‌هایشان مات نشوند.
وحید
زن گفت: «یه چهارپایه با پایه‌های بلند می‌خوام!» نجار گفت: «چشم، می‌سازمش!» زن پرسید: «اندازه دقیقشو نمی‌خوای؟» نجار با بی‌تفاوتی گفت: «نه. اندازه‌شو می‌دونم!» زن پرسید: «آخه از کجا می‌دونی؟» نجار پرسید: «مگه نمی‌خوای پشت در بشینی و از چشمی در راهرو رو دید بزنی؟» زن تعجب کرد و ناچار گفت: «آره!» نجار گفت: «خب اندازه‌شو می‌دونم چون همسایه‌هاتونم از این چهارپایه‌ها سفارش دادن.» زن ترسید. اضطراب سراسر وجودش را گرفت. تا به حال فکر می‌کرد فقط خودش رفت و آمدها را زیر نظر می‌گیرد.
وحید
تقریباً دو سه ماه بعد زنی جوان او را دوباره به یادم آورد و داستانش را برایم ادامه داد. من در جاهایی که قبلاً مرد را می‌دیدم آن زن را دیدم. زیبا و مغرور بود و درست مشابه مرد رفتار می‌کرد. مثل او در باران‌ها راه می‌رفت و در شیشه‌ها و آینه‌ها تکرار می‌شد. مثل او روی پل‌ها می‌ایستاد و مغموم به نقطه‌های نامعلوم می‌نگریست. انگار او همان زنی بود که مرد دوستش داشت و حالا برای دیدن مرد بازگشته بود؛ اما نمی‌دانست مرد در جستجوی او از شهر رفته است.
وحید

حجم

۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان