دانلود و خرید کتاب دانشکده پابلود سانتیس
تصویر جلد کتاب دانشکده

کتاب دانشکده

انتشارات:انتشارات آگه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دانشکده

کتاب دانشکده نوشته پابلو سانتیس که با ترجمه بیوک بوداغی منتشر شده است. مشهورترین اثر این نویسنده آرژانتینی است که در ژانر پلیسی جنایی طراحی شده است. داستانی پیچیده و جذاب که خواننده را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب دانشکده

داستان در فضایی محدود در دانشگاه بوینس آیرس و در دانشکده علوم انسانی اتفاق می‌افتد. در اتاق‌های زیاد این دانشکده درگیری‌ای مرگبار بین بزرگا ادبیات در گرفته است. آن‌ها به دنبال یک اثر گمشده هستند از نویسنده‌ای عجیب و اسرارآمیز که کسی تا به‌حال او را ندیده است. ماجرای عجیب اومر بروکا نویسنده‌ای که کسی او را ندیده است اما همه به دنبال آثارش هستند. این رمان جنایی معمایی خواننده را با هیجان با خودش دنبال می‌کند.

خواندن کتاب دانشکده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات معمایی و ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دانشکده

اولین روز کارم در دانشکده، یک هفته بعداز تولد سی‌سالگی‌ام بود. عمارت در محلهٔ باخو و خارج از محوطهٔ دانشگاه بود و به‌ندرت از آن استفاده می‌شد. خرابه‌ای متروک در احاطهٔ ساختمان‌های شیشه‌ای بانک‌ها، رستوران‌های مجلل کارمندها و فروشگاه‌های شیک. هنوز هم در عمارت، بخش موسیقی (ازجمله سالن کنسرت، یک پیانو بزرگ و مجموعه‌ای از سازهای کوبه‌ای) وجود داشت و نیز دبیرخانهٔ انستیتو و گروه زبان‌های شرقی. دانشجوهای دانشکده خیلی کم به آن‌جا می‌آمدند، نکتهٔ قابل‌تأمل این بود که کارهای افرادی در اختیار عمارت بود که خود آن‌ها هرگز آن‌جا حضوری نداشتند. ملاحظهٔ یک بررسی آماریِ مطمئن، مؤید تیره‌ترین پیش‌بینی‌های ما درمورد انحطاط فرهنگی نسل جوان بود، گفته می‌شد هفتاد درصد دانشجوها حتا از موجودیت عمارت خبر نداشتند.

من حالا ــ به‌قول مادرم اگرچه قدری دیر ــ با پایان تحصیل و اخذ مدرک آکادمیک، دیگر آن دورهٔ مبهم و ناروشن زندگی‌ام را پشت‌سر گذاشته بودم. با سی سال سن فقط یک ورق کاغذ پوستی در اختیار داشتم و می‌دانستم که دوران جوانی دیگر سپری شده و بی‌بروبرگرد یک زندگی جدی در انتظارم است و می‌بایست به فکر همسر و کار باشم. از وقتی‌که بچه بودم همیشه کابوس می‌دیدم که روزی وادارم می‌کنند به‌خاطر امرار معاش در کارخانه کار کنم، یا خراطی یا بنّایی پیشه کنم؛ درنتیجه زمانی که باید جذب بازار کار می‌شدم، تا آن‌جا که امکان داشت، ماجرا را لفت‌اش دادم.

از نظر مادی در تنگنا نبودم. در یک آپارتمان کوچکِ مبله، اما با تجهیزات مدرن با مادرم که مدرس بازنشستهٔ دانشگاه بود زندگی می‌کردم و از دولتِ سر حقوق بازنشستگی او و مقداری پس‌انداز که ارث پدرم بود زندگی‌مان می‌چرخید. با این همه، می‌خواستم از آن‌جا اسباب‌کشی کنم و برای همین احتیاج داشتم که در جایی مشغول به کار شوم. از مادرم کمک خواستم، اما درمورد قسمت دوم برنامه‌ام به او چیزی نگفتم.

هنگامه محمدی
۱۳۹۹/۰۷/۰۳

جالب بود و خیلی شبیه سایه باد بود برام!! واقعا مشتاق بودم بدونم آخرش چی میشه. خوب و پرکشش بود.

داتیس
۱۴۰۲/۰۸/۰۷

داستان زیبا وگیرایی بود با ترجمه ایی خوب،در ابتدا به کندی پیش میرود اما در اواسط کتاب با اولین قتل هیجان انگیز میشود وبا غافلگیری همراه است،روان بود وکمی به سبک داستان سایه باد

AS4438
۱۴۰۳/۰۶/۰۱

خسته کننده، گنگ،نامفهوم، بیشترازنصف کتاب را خواندم ولی هیچی متوجه نشدم، بعنوان کتاب جنائی ازش نامبرده شده ولی مثل کلافی سردرگم هیچ چیزی ازش پیدا نشد، حیف ازپول و وقت که بابت این کتاب صرف شود.

جنگ‌وجدل، زن‌ها را واقعاً سرِ حال می‌آورد و ما مردها را ازپا می‌اندازد.
n re
به این فکر می‌کنم که چه‌قدر از کنارش رد شدم، بی‌آن‌که یک کلمه با او حرف زده باشم زندگی یعنی همین: ما با هم بیگانه‌ایم، هم‌دیگر را می‌بینیم، اما فقط مثل هواپیماها در دل شب
Negin
تا وقتی‌که آدم‌ها با من حرف می‌زنند حرف‌هاشان را باور می‌کنم، مهم هم نیست چه حرفی باشد. اما تا تنها می‌شوم یقین‌ام محو می‌شود و مقابل حفره‌ای قرار می‌گیرم که یادآوری آن حرف‌ها نمی‌تواند آن را پر کند.
n re
اومرو بروکّا طی مدتی که مشغول خواندن بودم، آن‌سوی در، آخرین فصل اثرش را حک‌واصلاح می‌کرد. هیچ منتقدی تاکنون از چنین امتیاز بزرگی برخوردار نبوده؛ من حتا خش‌خش قلم را روی کاغذ می‌شنیدم. صدا چنان زمخت بود که تصویر صفحاتی با تکه‌های باریکِ بریده‌شده به ذهنم‌ام آمد که با بی‌تابی منتظر انضمام کلمات بودند.
Mostafa F
با پایان تحصیل و اخذ مدرک آکادمیک، دیگر آن دورهٔ مبهم و ناروشن زندگی‌ام را پشت‌سر گذاشته بودم. با سی سال سن فقط یک ورق کاغذ پوستی در اختیار داشتم و می‌دانستم که دوران جوانی دیگر سپری شده و بی‌بروبرگرد یک زندگی جدی در انتظارم است و می‌بایست به فکر همسر و کار باشم.
ali fattahi
ما حرف می‌زنیم تا حداقل گاهی این حس را داشته باشیم که جهان را می‌فهمیم.
SFatemehM
«مردک بی‌چاره. به این فکر می‌کنم که چه‌قدر از کنارش رد شدم، بی‌آن‌که یک کلمه با او حرف زده باشم زندگی یعنی همین: ما با هم بیگانه‌ایم، هم‌دیگر را می‌بینیم، اما فقط مثل هواپیماها در دل شب.»
SFatemehM
«کار بی‌معنا کردن بهترین روش خودشناسی‌ست. هرچه‌قدر کار آدم بی‌معناتر باشد، به همان اندازه برای انضباط فردی مفیدتر است، چراکه فرد درد را به خودش ارجاع می‌دهد. اگر تکلیفی بی‌معناست، باید خودت معنایی کشف کنی. برای استاد ذِن هر اقدامی با یک دنیا معنا تؤام است: فرق نمی‌کند خانه جارو کنی، ظرف بشوری و یا چایی درست کنی.»
Mostafa F
«نگران نباشید، میرو. در عصر تراژدی‌ها و قهرمانان تراژیک بود که کماکان گناه پدران به پسران می‌رسید. امروز دیگر این‌طور نیست.»
Mostafa F

حجم

۱۸۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۱۸۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان