کتاب کتابخوان
معرفی کتاب کتابخوان
کتاب کتابخوان نوشته نویسنده آلمانی برنهارد شلینک، در سال ۱۹۹۵ میلادی منشر شد و به سرعتی باورنکردنی، جزو رمانهای پرفروش جهان گردید که تاکنون به ۴۵ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. در سال ۲۰۰۸ از روی «کتاب خوان» فیلمی به همین نام ساخته شد که فیلم آن نیز در ۵ رشته نامزد دریافت جایزه اسکار گردید و جوایز بفتا و گلدن گلوب را نیز به خود اختصاص داد. این کتاب را مهدی سجودی مقدم ترجمه کرده است.
درباره کتاب کتابخوان
موضوع اصلی رمان رویارویی با گذشته ناسیونال سوسیالیستی در جمهوری فدرال آلمان و حزب فاشیست نازی است که در قالب داستانی عاشقانه بیان شده است. این کتاب داستان پسر نوجوانی است که در خیابان با یک زن آشنا میشود و آن زن به او کمک میکند، پسر بعد از مدتی برای تشکر سراغ زن میرود و این موضوع باعث آشنایی آنها میشود، زن با او ارتباط نزدیکی برقرار میکند و تا مدتها این ارتباط ادامه میکند تا جنگ باعث فاصله میان آنها میشود، سالها مرد در یک دادگاه دوباره با زن روبهرو میشود اما زن در جایگاه متهم است.
خواندن کتاب کتابخوان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب کتابخوان
آپارتمان بهجز آشپزخانه' اتاق نشیمنِ کوچک و تنگی هم داشت با یک کمد لباس، یک میز و چهار صندلی، مبل تکنفره و یک بخاری زغالی. در زمستان بهندرت این اتاق را گرم میکردند و تابستانها تقریباً بدون استفاده میماند. پنجرهٔ اتاق رو به خیابان بانهوف باز میشد، با منظرهای که یکوقتی ایستگاه قطار بود، اما حالا مشغول گودبرداریاش بودند و حتی در بعضی جاها پیریزیِ ساختمانهای جدید اداری و کاخ دادگستری را هم شروع کرده بودند. سرآخر اینکه آپارتمان یک توالت بدون پنجره هم داشت که هر وقت بویش درمیآمد، به هال هم میرسید.
یادم نمیآید در آشپزخانه راجع به چه چیزهایی صحبت کردیم. خانم اشمیتس یک پتوی پشمی و یک پارچهٔ کتان روی میز انداخته بود و لباسهایش را اتو میکشید؛ آنها را یکییکی از توی سبد بیرون میآورد، اتو میزد، تا میکرد و بعد روی یکی از دو صندلی میگذاشت. من روی آنیکی نشسته بودم. لباسهای زیرش را هم اتو میکرد. نمیخواستم نگاه کنم، ولی نشد. پیراهن بدون آستین راحتی پوشیده بود، آبی روشن که گلهای سرخ کمرنگی داشت. موهای بلوند دودی رنگش را که تا روی شانههایش میرسیدند، با گیرهای پشت گردنش جمع کرده بود. بازوهای عریانش مهتابیرنگ بودند. حرکات دست و بدنش، چه آنوقت که خم وراست میشد و چه آنوقت که اتو را بلند میکرد، روی لباسها میکشید، پایین میگذاشت و بعد لباسها را تا میکرد و منظم و مرتب' گوشهای رویهم میچید، با نوعی تمرکز آرام همراه بود. تصویری که آن روز از صورتش در ذهنم نقش بست، تحت تأثیر تصاویر بعدی که از او دیدم، قرار گرفت. زیر تصاویر بعدی صورتش پوشانده شد. بعدها هر وقت میخواستم صورت آن روزش را مجسم کنم، اصلاً صورتی نداشت و باید هر بار آن را از نو بازسازی میکردم؛ پیشانیِ بلند، گونههای برجسته، چشمهای آبیِ کمرنگ، لبهای برجسته با قوسی عالی و بدون تورفتگی و چانهای خوشتراش و گوشهدار. صورتی درشت، محکم و درعینحال زنانه. تردید ندارم که صورت بسیار زیبایی بود، هرچند نمیتوانم آن زیبایی را به خاطر بیاورم.
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
نظرات کاربران
چقدرخوب میشه اگه این کتاب رودربخش طاقچه ی بی نهایت هم بزارین
فیلمش که بی نظیر بود حتما کتابش بی نظیرتره
این ترجمه به متن آلمانی بیشتر وفادار هست من توصیه می کنم اینو
نمیدونم چرا به این کتاب اون قدری که لازمه توجه نشده متن ساده و قشنگی داره و داستان کتاب خیلی نازه به نظرم هر از گاهی بین کتاب های هیجان انگیزی که میخونیم باید کتاب های اینجوری و آرامبخش هم بخون کتاب
داستان در سه بخش روایت شده از رابطه نویسنده نوجوان با زنی میانسال به نام هانا.هانا در دادگاه جنایت های جنگ جهانی دوم.و چهره دوست داشتنی و دوم هانا.من بی نهایت کتاب را دوست داشتم.داستانی که شرح برخوردهای مختلف افراد
داستانی عاشقانه با ریتمی یکنواخت و ارام اما کسل کننده اصلا نبودپیام نویسنده رو دوست داشتم اینکه چطور روی زندگی یه نفر میتونی تاثیر منفی یا مثبت بذاری