کتاب فرارهای عاشقانه
معرفی کتاب فرارهای عاشقانه
کتاب فرارهای عاشقانه نوشتهٔ برنهارد شلینک و ترجمهٔ هنگامه ایرانی است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فرارهای عاشقانه
فرارهای عاشقانه هفت داستان کمیک ـ تراژیک است دربارهٔ میل، احساسات سرکوبشده، اضطراب و آشفتگیهای روحی، خیانت از سرِ یأس و ناامیدی و انتقام، فرار جسورانه از زندگی سنتی و کلیشهای و نیرویی در انسان که مانع گریز انسان از عادتهایش میشود. شلینک در این داستانها هم به نقش و تأثیر شگرف «عادت» در زندگی پرداخته و هم به قدرت جسورانهای که برای فرار از این عادت نیاز است؛ قدرتی که در وجود همه نیست. فرارهای عاشقانه روایت حوادثی است که در شهرهای بزرگ رخ میدهد و دربارهٔ گناه و نفسگرایی است، روایت نسل درماندهای که یک پایش در گذشته گیر کرده و در نهایت زمین میخورد: پسربچهای با دیدن تصویر دختری در یک تابلوِ نقاشی عاشق میشود و در بزرگسالی به جستوجویش میرود؛ مردی که همسرش بهتازگی فوت کرده و اتفاقی به راز زندگی زنش پی میبرد؛ مرد جوانی گرفتار هوس میشود و به دوست صمیمیاش خیانت میکند؛ مردی که در همهٔ سالهای جوانی تا میانسالی فقط مطابق خواستههایش زندگی کرده؛ مرد جوانی عاشق دختری از فرهنگ و سرزمینی دیگر میشود و به خاطر عشق حاضر میشود دست به هر کاری بزند؛ مرد پابهسنگذاشتهای از نوع رابطهای که با پسرش داشته احساس پشیمانی میکند؛ مردی که در رؤیا عاشق است و نمیخواهد در روزمرگی غرق شود، هفت داستان از فرار به عشق، فرار از عشق، فرار از خود، فرار از دیگری، فرار از دیگران و فرار از زندگی.
در رمانهای شلینک همواره سه عنصر ملموس است: گذشته، گرفتاری و گناه. در فرارهای عاشقانه او بار دیگر موفق به خلق شخصیتهایی میشود که بیآنکه حرفی دربارهشان بزند خواننده را درگیرشان میکند و بسیار دقیق و هوشیارانه مخاطب را تا انتهای داستان میکشاند. شلینک در انتهای داستانهایش خواننده را مبهوت میکند و به فکر فرو میبرد. او کاوشگر احساسات انسانهاست. در برخی داستانها گذشتهٔ آلمان نقش مهمی بازی میکند و در برخی دیگر نقاط ضعف جامعهٔ امروز آلمان بهخوبی توصیف میشود و دربارهاش به گفتوگو میپردازد؛ کاری جسورانه و بسیار تأثیرگذار.
فرارهای عاشقانه در میان پُرفروشترین کتابهای سال ۲۰۰۰ قرار گرفت و بیش از ۵۰۰ هزار نسخه از آن به فروش رفته است.
خواندن کتاب فرارهای عاشقانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره برنهارد شلینک
برنهارد شلینک در ۱۹۴۴ در گروسدورنبرگ حوالی بیلهفلد متولد شد. او نویسنده، استاد حقوق و حقوقدان است. شلینک در ۱۹۸۷، با همکاری والتر پوپ نخستین رمان خود، خویشتنداوری، را به چاپ رساند و سایر رمانهای جناییاش از جمله خودفریبی و خودکشی را، که قهرمانشان کارآگاهی به نام گرهارد زِلب است، بدون همکاری والتر پوپ منتشر کرد.
شلینک علاوهبر نویسندگی حقوقدانی موفق است و کرسی استادی رشتهٔ حقوق دانشگاه هومبلدتِ برلین را بر عهده دارد. معروفترین رمان او، کتابخوان، در ۱۹۳۵ منتشر و به ۳۹ زبان ترجمه شد. این اثر در ۱۹۹۵ جایزهٔ کتاب سال را از آنِ خود کرد و اولین اثر آلمانی است که توانست در همین سال در فهرست آثار پُرفروش نیویورک تایمز رتبهٔ نخست را به دست آورد. و همچنین در ۲۰۰۸ فیلمی با اقتباس از آن به کارگردانی استیون دالدری ساخته شد.
با آنکه در ۱۹۸۷ شلینک با انتشار خویشتنداوری به شهرت و موفقیت فراوانی رسید، اما از کار در حوزهٔ حقوق دست نکشید. حقوقدانها، در سمت قاضی و وکیل، حقایقی را که در زندگی انسانها میبینند و میشنوند با تبصرههای قانونی درمیآمیزند و آنها را در قالب داستان بازگو میکنند، پس عجیب نیست در میان نویسندگان به حقوقدانهای بسیاری بربخوریم؛ چه در گذشته مانند گوته و کافکا و چه درحالحاضر مانند مارتین موسهباخ یا لوییس بگلی. به هر روی، ادبیات هر دورهٔ تاریخی آینهٔ تمامنمایی از شرایط اجتماعی و فرهنگی همان دوره است، از جرم و جنایت و مکافات گرفته تا عشق و خیانت و مذهب.
برنهارد شلینک دربارهٔ خودش میگوید، هیچ جا احساس راحتی نمیکند، نه در میان حقوقدانها چون نویسنده است، نه در میان نویسندهها چون حقوقدان است که میتوان آن را نشانهٔ تواضع و فروتنیاش دانست، چراکه او در هر دو زمینه به موفقیت و شهرت چشمگیری دست یافته است.
میشاییل کروگر در فرانکفورتر نویه پروسه، دربارهٔ این نویسندهٔ مطرح مینویسد: «شلینک یکی از بزرگترین پدیدههای ادبیات امروز آلمان است؛ نویسندهای با درکی عمیق، نگاهی کنجکاو و جستوجوگر و بیاندازه زیرک و باهوش. او روشن و دقیق مینویسد و نثرش از شکوه و عظمت برخوردار است.»
بخشی از کتاب فرارهای عاشقانه
«تابلو تصویر دخترکی بود با یک مارمولک که به هم خیره شده بودند. به هم نگاه میکردند، شاید هم نه. دخترک غرق در رؤیا چشم دوخته بود به مارمولک و مارمولک با چشمانی سرد و بیروح زل زده بود به دخترک.
دخترک روی صخرهای پوشیده از خزه لم داده بود روی شکم و چنان غرق رؤیا بود که انگار اصلاً آنجا حضور نداشت. سکوتش مارمولک را هم تحتتأثیر قرار داده بود و به نظر میآمد او هم خشکش زده. سرِ مارمولک بالا بود و زبانش آویزان.
مادر اسم این نقاشی را گذاشته بود: «دختر جهوده». هر وقت پدر و مادر دعواشان میشد و پدر میرفت تو اتاقکارش، که تابلو آنجا آویزان بود، مادر پشتسرش فریاد میزد «آره، برو، برو، برو پیش دختر جهوده!» یا با غیظ میپرسید «حالا واجبه تابلوِ این دختر جهوده تو اتاقکارت آویزون باشه؟ پسرمون حتماً باید زیر این تابلو بخوابه؟»
تابلو به دیوار آویزان بود و مبل بزرگی روبهروی آن قرار داشت و پسرک بعدازظهرها، وقتی پدر توی دفتر کارش روزنامه میخواند، روی آن میخوابید. بارها با گوشهای خودش شنیده بود که پدر به مادر توضیح میداد دخترک جهود نیست. توی نقاشی کلاه کوچک و قرمز دختر از لابهلای موهای پُرپشت فرفریاش دیده میشد.
«اون کلاه قرمز مال جهودها نیست. معنی خاصی هم نداره، نه مذهبی، نه نژادی. بابا، اون وقتها این کلاهها مد بوده! اصلاً فقط مردهای یهودی کلاه میذارند، نه زنها.»
دخترک دامن قرمز تیرهای به تن داشت و روی بلوز کمرنگش لباسی مانند جلیقه پوشیده بود که زردرنگ بود و بندهایش از پشت بسته میشد. لباس و هیکلش خیلی واضح نبود. آن صخره که بازوهای تپلش را گذاشته بود روی آن و چانهاش را تکیه داده بود بهاش جلوِ دید را میگرفت.»
حجم
۴۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
حجم
۴۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
نظرات کاربران
من واقعاً اهل داستان کوتاه خواندن نیستم، اما دو کتاب داستان کوتاه این نویسنده را خیلی دوست داشتم. داستانهای کتاب، میل مشترک و اساسی ما برای یافتن عشق را روایت میکنند، اما اشکال مختلفی از عشق و رابطه پایدار .