معرفی کتاب ترغیب
کتاب ترغیب نوشتهٔ جین آستین و ترجمهٔ رضا رضایی است. نشر نی این رمان عاشقانهٔ کلاسیک را منتشر کرده است..
درباره کتاب ترغیب
ملاقات با محبوبی که او را بهدلیل فقر پس زده بودیم، چه احساسی خواهد داشت؟ رمان ترغیب (Persuasion) به قلم جین آستین، رابطهای عاشقانه در قرن نوزدهم را به تصویر میکشد. این رمانْ دیدار دوبارهٔ دو دلدار را روایت میکند که سالها پیش بهدلیل اختلاف طبقاتی از هم جدا شدند، اما امروز هر یک در جایگاهی متفاوت قرار گرفتهاند. گفته شده است که رمان «ترغیب» از محبوبترین رمانهای کلاسیک بوده و بارها مورداقتباس هنرمندان قرار گرفته است. این رمان نخستینبار در سال ۱۸۱۷ میلادی منتشر شد. «آن الیوت»، یکی از جذابترین قهرمانهای زن داستانهای جین آستِین است. «آن» زمانی با خوبی و خوشی نامزد افسر نیروی دریایی با نام «فردریک ونتورث» بود، اما یکی از دوستانش او را مجاب کرد که رابطهاش با «فردریک»، ارزش متعهدماندن را ندارد و «آن» نیز به همین خاطر، با عجله و شتابزده، نامزدیاش با «فردریک» را به هم زد. این جدایی، احساسی عمیق و ماندگار از پشیمانی را در «آن» به وجود آورد. مدتی بعد و زمانی که «فردریک ونتورث» در قامت کاپیتانی ثروتمند و موفق از سفری دریایی بازمیگردد، درمییابد که خانوادهٔ «آن» در وضعیت اقتصادی بغرنجی قرار دارند. تمام تنش و فرازوفرودهای رمان «ترغیب»، پیرامون محور یک سؤال میچرخد: آیا «آن» و «فردریک» دوباره به عشق خود باز خواهند گشت؟.
خواندن کتاب ترغیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای کلاسیک و عاشقانهٔ خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جین آستین
جین آستین در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در استیونتون، همپشر، جنوب شرقی انگلستان به دنیا آمد. او نویسندۀ قرن هجدهم و نوزدهم است که آثارش تأثیر گستردهای بر ادبیات غرب گذاشت. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در نشاندادن ظرائف زندگی، او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کرده است. آستین، ششمین فرزند از ۷ فرزند یک کشیش ناحیه بود. او در نوجوانی، نوشتن رمان را آغاز کرد. «عقل و احساس»، «غرور و تعصب»، «مانسفیلد پارک» و «اِما» کتابهایی بودند که در زمان حیات این نویسنده چاپ شدند. ۲ کتاب دیگر او، پس از مرگش منتشر شدند (رمانهای «نورثنگر ابی» و «ترغیب») و دو کتاب او هیچگاه به پایان نرسیدند («لیدی سوزان» و «واتسنها»). جین آستین در دورانی که زنده بود، کتابهایش را بدون نام چاپ میکرد و هیچکس نمیدانست که نویسندۀ کتاب، چه کسی است.
سبک جین آستن در شیوۀ نگارش، منحصربهفرد است. در آثار او، صدای راوی رمان با عمیقترین احساسات شخصیتهای قصه پیوند میخورد؛ بهطوریکه با خواندن رمانهای او میتوان پا جایِ پای شخصیتهای داستان گذاشت. به نظر منتقدان، آستین نبوغی دووجهی داشت؛ هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاق و روحیات آدمها را خوب میشناخت. بر اساس رمانهای جین آستن، نمایشهای متعدد، اقتباسهای تلویزیونی و چندین فیلم سینمایی ساخته شده است؛ برای نمونه میتوان به سریال «گمشده در آستن» (Lost in Austen) بر اساس رمان «غرور و تعصب» و فیلم سینمایی «غرور و تعصب» (۲۰۰۵) با بازی «کیرا نایتلی» بر اساس رمانِ یادشده اشاره کرد. اولین ترجمهٔ رمانهای جین آستن در ایران، بهکوشش «شمسالملوک مصاحب» و به تاریخ اسفند ۱۳۳۶ انجام و منتشر شد. جمشید اسکندانی (نشر ثالث) و رضا رضایی (نشر نی) نیز از دیگر مترجمان آثار این نویسندۀ مشهور هستند.
جین آستین در ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷ درگذشت. او در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب ترغیب
«کالسکه سرکار علیه کالسکه چهارنفره بود و بیشتر از چهار نفر نمیتوانستند راحت در آن بنشینند. دوشیزه کارترت همراه مادرش بود، و به این ترتیب، نمیشد انتظار داشت که هر سه خانمِ کمدن پلیس در کالسکه جا بشوند. سوار شدن دوشیزه الیوت که جای چون و چرا نداشت. هر کس که به زحمت میافتاد، او نمیبایست به زحمت بیفتد، اما تعارف و نزاکت به خرج دادن دو خانم دیگر کمی طول کشید. باران تُنُکی بود و ان واقعا ترجیح میداد با آقای الیوت پیاده برود. اما خانم کلِی هم میگفت باران تُنُک است. اصلاً بارانی نمیبارد، و تازه، چکمههایش کلفتتر است! خیلی کلفتتر از چکمههای دوشیزه ان... و خلاصه، آنقدر ادب و نزاکت به خرج داد که واقعا دلش میخواست عین ان با آقای الیوت پیاده برگردد. کار بزرگواری و ادب و نزاکت آنقدر بالا گرفت که لازم شد بقیه دخالت کنند و تصمیم بگیرند. دوشیزه الیوت گفت که خانم کلِی بفهمی نفهمی سرماخوردگی مختصری دارد. آقای الیوت هم اظهار نظر کرد و گفت چکمههای دخترعمو ان اصلاً نازک نیست.
به این ترتیب، قرار شد خانم کلِی سوار کالسکه بشود. درست موقعی که این تصمیم گرفته شد، ان که کنار پنجره نشسته بود خیلی واضح و دقیق دید که کاپیتان ونتوِرث دارد در خیابان به طرف پایین میرود.
یکه خورد، اما فقط خودش فهمید که یکه خورده. بلافاصله فکر کرد آدمی سادهلوحتر از خودش در دنیا وجود ندارد، آدمی غیرموجهتر و مهملتر از خودش اصلاً وجود ندارد. تا چند دقیقه اصلاً چیزی در مقابل خودش نمیدید. همه چیز درهم برهم بود. بهکلی حواسش پرت شده بود. وقتی بهزور حواسش را جمع کرد، دید بقیه هنوز منتظر کالسکهاند و آقای الیوت (که همیشه مؤدب بود و هر کاری برای دیگران میکرد) تازه میخواهد به تقاضای خانم کلِی به طرف یونیون استریت برود.
ان دلش میخواست بیرون برود. میخواست ببیند که باران میبارد یا نه. چرا فکر کند به علت دیگری دلش میخواهد از کافه بیرون برود؟ کاپیتان ونتوِرث لابد دیگر از دیدرس خارج شده بود. از صندلی پا شد. میبایست برود. همیشه که نباید نصف وجودش عاقلتر از نصف دیگر باشد، یا همیشه که نباید فکر کرد این نصف دیگرِ وجودش بدتر از نصف عاقلترش است. باید برود ببیند هنوز باران میبارد یا نه. اما همین لحظه خشکش زد، چون کاپیتان ونتوِرث از در وارد شد، همراه آقایان و خانمهایی که معلوم بود دوست و آشنایش هستند و لابد کمی پایینتر در میلسوم استریت به آنها برخورده بود. کاپیتان ونتوِرث از دیدن ان یکه خورد و دستپاچه شد، بیش از هر موقع دیگری که ان به یاد داشت. بله، قرمز شده بود. برای اولینبار پس از تجدید آشناییشان ان دید که خودش به اندازه او احساساتش را لو نداده است. شاید علتش این بود که ان در این لحظههای آخر تا حدودی خودش را آماده کرده بود، اما کاپیتان ونتوِرث غافلگیر شده بود. آن حالت درماندگی، منگی، گیجی، حیرت، آن نخستین آثار شگفتی و غافلگیری، در ان به پایان رسیده بود. با این حال، هنوز احساس در وجودش میجوشید. هیجان بود، درد بود، لذت بود، احساسی بین شادی و غم.»
حجم
۲۶۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۲۶۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه