کتاب پنهان
معرفی کتاب پنهان
پنهان رمان دیگری از الیف شافاک نویسنده محبوب و پرطرفدار ترکتبار است که با ترجمه صابر حسینی منتشر شده است. این اثر که برنده جایزه بزرگ مولانا شده است از محبوبترین آثار شافاک در ترکیه است. فضای داستان به ملت عشق شباهت زیادی دارد و بستر و درونمایه آن در امتداد ملت عشق و مبتنی بر عرفان شرقی است.
درباره کتاب پنهان
پسرکی تراجنسیتی در اوان کودکی به خانقاهی میرود و در آن خانقاه با افراد مختلفی آشنا میشود یکی از ساکنان خانقاه به نام دریبابا که مرشد ان خانقاه است پیر طریقت پسر میشود و در حقیقت پنهان نامی است که مرشد روی پسرک میگذارد. در این خانقاه آدمهای متعددی با پیشینههای گوناگون هستند که تدریج با آنها آشنا می شویم. هرکدام از این آدمها به نوعی بر شخصیت پنهان تاثیر میگذارند.
شافاک در کتاب پنهان یک داستان چند روایتی جذاب دارد که حول محور اصلی داستان شکل میگیرند و به روند آن کمک میکنند.
خواندن کتاب پنهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمان به ویژه آثار الیف شافاک از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره الیف شافاک
الیف شافاک نویسنده ترکتبار فرانسوی است. او در دانشگاه فنی خاورمیانه در انکارا لیسانس روابط بینالملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت و اولین کتابش را در سال ۱۹۹۴ منتشرکرد. الیف بعد از تحصیلاتش در دانشگاه میشیگان استخدام شد و در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا هم فعالیت داشت. او از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ در روزنامه زمان مطلب مینوشت.
شافاک در سال ۱۹۹۸ برای رمان پنهان برنده جایزه رومی (بهترین جایزه ادبیات عرفانی ترکیه) شد و نشان شوالیه را که از مدال های فرهنگی فرانسه است، دریافت کرد. او تا به حال بیش از۱۰ رمان به انگلیسی، فرانسوی و ترکی نوشته است که رمان ملت عشق او در ایران بسیار محبوب است. روابط انسانی،جایگاه زنان و تبعیضهای جنسی و نژادی از موضوعات مورد علاقه الیف شافاک است.
بخشی از کتاب پنهان
درست وسط پل سنگی ایستاد. کوه، سنگ، تپه، جانوران و حشرات همراه با او ایستادند و نفسشان را حبس کردند. میخواست به آنها بگوید که به راهشان ادامه بدهند تا او نیز بعداً از پشت به آنها برسد، اما نتوانست. ناگهان ترسی بدنش را فرا گرفت. مثل برگ پاییزی شروع کرد به لرزیدن. با وجود صاف و بیابر بودن آسمان، نفهمید آن باد نابهنگامی که مشتمشت باران میبارید از کجا پیدایش شد. نه قدمی به جلو برداشت و نه به عقب. عرق سردی از پشتش جاری شد. شهر قدیمی مدفون، از دور آشکار شده بود. امیدوار بود پیش از آنکه با اغیار چشمدرچشم شود، آن سیمای آشنا را ببیند. خم شد و آب جوشانِ زیر پل را دید. پرسید: «امروز نتوانستم با تو همکلام شوم. بگو ببینم، آیا خیلی مانده تا به دوست برسیم؟» سکوت عمیقی که بهنظرش میآمد تا ابد ادامه خواهد داشت، با خنجری که غلافش آراسته به یاقوت بود، پاره شد. جوابی که منتظر شنیدنش بود، همچون سر بریدهای که درون سینی نقرهای باشد، جلوی پایش افتاد.
ترسید. از رفتن و رسیدن نه، از رسیدن و گُم کردن راههای برگشت نه، از برگشتن و ندیدن چیزهایی که جا گذاشته بود نه؛ تنها از یافتن خویش ترسید، از اینکه بعد از یافتن خود دچار هراس شود. کیسهٔ آویخته از گردنش را بلند کرد و عاشقانه نگاهی به آن انداخت. با انگشتانش گِردی پشت کیسه را لمس کرد. به صدای زمزمه و دموبازدمی که درون کیسه پیچیده بود گوش داد. کیسه را بوسید و بو کرد. انگار کوه، دشت، تپهها و همهٔ مخلوقات، و نیز آن شهر بزرگ با این بو به تکامل و بالندگی میرسیدند.
شاد و باطراوت بود. زیرا
حجم
۲۴۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۴۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه بسیار افتضاح کتاب لذت خواندن آن را از بین برد. این مترجم حتی فارسی را درست نمی داند. جنایت است ترجمه ایشان
جذاب نبود خیلی شلخته طور بود
صوتیشو بذارین بخریم
چه طور اینهمه مزخرف به فکرش رسیده. واقعا مزخرف بود متاسفانه
بنظرم ترجمه و ویرایش افتضاح بود و همچنین داستان به قدری تشبیهات و تخیلات زیاد داشت که حتی در مورد مورچه هم چندین صفحه تخیل و تشبیه نوشته شده بود، بیش از حد منو خسته کرد، به شکلی که از
قشنگ بود
به نظرم جالب نبود داستان ایده جالبی نداشت ترجمه بد اصلا روان نبود آخرشم افتضاح تموم شد
کناب عالی وشخصیت پردازی محشر والبته که داستان قوی وموضوع قوی البته که خیلی کم جاهایی مشکل داشت ولی محشر بود اما ترجمه رو خیلی پایین زدم چون فقط ایشون کلمه کلمه ترجمه کردن و ترجمه خوب نبود
با این که کتاب ملت عشق در نهایت زیبایی بود و مجذوبش شدم، اما این اثر الیف شافاک که توقع داشتم در همون حد باشه، اصلا اصلا منو جذب نکرد حتی نتونستم تمومش کنم