کتاب طلوع صحرا
معرفی کتاب طلوع صحرا
طلوع صحرا کتابی از واریس دیری، مانکن معروف سومالیایی و فعال حقوق زنان است. دیری در این کتاب گوشهای از خاطرات و زندگی خود را روایت میکند.
درباره کتاب طلوع صحرا
در کتاب طلوع صحرا ، واریس دیری پس از سالها دوری از وطن و خانواده، در بدترین شرایط سیاسی و اقتصادی سومالی، تصمیم میگیرد به این کشور برگردد و خانوادهاش را پیدا کند درحالیکه هیچ آدرس و اطلاعاتی از آنها ندارد و حتی نمیداند زندهاند یا مرده. راهی بس دشوار پیش رو دارد ولی با قدرت و اعتمادبهنفس و شجاعت ذاتیاش بر همهٔ مشکلات فائق میشود. درواقع با این سفر، واریس خودش را به چالش میکشد.
خواندن کتاب طلوع صحرا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به سرگذشتنامهخوانی و خاطرات را به خواندن این کتاب تاثیرگذار دعوت میکنیم.
درباره واریس دیری
واریس دیری، مانکن بینالمللی سومالیاییتبار و سفیر و سخنگوی سازمان ملل، در سال ۱۹۶۵ در خانوادهای چادرنشین در صحرای سومالی به دنیا آمد.
او اولین کتابش را به نام گل صحرا در سال ۱۹۹۸ چاپ کرد. این کتاب سال ۱۳۸۳ در ایران نیز ترجمه شد و به چاپ رسید. وی در این کتاب از خاطرات کودکی خود میگوید؛ دورانی که در کوچنشینی و نگهداری از حیوانات سپری شده است. پنجساله بود که او را ختنه کردند. در سال ۱۹۷۷ وقتی دوازدهساله بود، از آن زندگی و ازدواج اجباری گریخت چون پدرش در مقابل پنج شتر او را به عقد مردی شصتساله درآورده بود. او از صحرای سوزان سومالی عبور کرد و خود را به لندن رساند. یک عکاس انگلیسی به نام تِرِنس دونوان، زیبایی و استعداد او را کشف کردو از او یک مانکن ساخت. در سال ۱۹۹۷ از سوی سازمان ملل بهعنوان سخنگوی حقوق زنان آفریقا و سفیر سازمان ملل برگزیده شد و تاکنون در راه توقف ختنهٔ دختران جهان به فعالیت خود ادامه داده است. او در مدلینگ نیز بسیار موفق است و محصولات برندهای معروف رِولون، شانل و اورآل را تبلیغ میکند.
واریس در آثارش از ختنهٔ دختران و وحشیانه بودن این عمل میگوید. به گفتهٔ او این کار معمولاً در شرایطی کاملاً ابتدایی و بهوسیلهٔ زنانی دورهگرد و بدون بیهوشی یا بیحسی موضعی انجام میشود. اغلب دختران پس از انجام این عمل دچار عفونت میشوند و از آنجایی که در صحرا هیچ امکانات درمانی وجود ندارد، در نهایت میمیرند.
بخشی از کتاب طلوع صحرا
در فرهنگ سومالی شیاطین سفیدند و نامشان «جِن» است. آنها همهجا هستند. میان انسانها و حیوانات زندگی میکنند و برایشان مشکلاتی ایجاد میکنند. هر وقت چیزی را در جایی قرار دادید و برگشتید و دیدید سر جایش نیست، به این معنی است که جن آن را تسخیر کرده. در چنین مواقعی مادرم سر جن فریاد میکشید و میگفت: «آهای شیطان، از وسایل من دور شو. آنها مالِ تو نیستند. اینجا هیچکس تو را نمیخواهد.» مادرم دربارهٔ جنها خیلی چیزها میدانست و راه خلاص شدن از آنها را با خواندن وِرد خاصی بلد بود. وقتی بیمار میشدیم، میدانست دقیقاً برگ یا پوست چه درختی جنها را دور نگه میدارد. گل یا ریشهٔ گیاهانی را میپخت و گاهی آنها را به ما میداد تا خام بجویم. برگها و قارچهای خاصی را در کیسهای چرمی نگهداری میکرد. او میتوانست از شکل ستارگان، باد و دود آتش چیزهایی را بفهمد. همه برایش احترام خاصی قائل بودند چون قدرتهای جادویی داشت که مادرزاد بودند. یادم میآید وقتی خیلی کوچک بودم، مردم حیوانات بیمارشان را برای مداوا پیش مادرم میآوردند.
من در صحرای سومالی بدنیا آمدم. نمیدانم مادرم چند فرزند به دنیا آورد چون خیلی از آنها در همان نوزادی تلف شده بودند. مثل همهٔ مردم سومالی، ما هم به شترها و بزهایمان اهمیت زیادی میدادیم چون زندگیمان بر پایهٔ شیر آنها میگذشت. رسم بر این بود که پسران خانواده از شترها و دختران از حیوانات کوچکتر مثل بزها نگهداری کنند.
خانوادهٔ من بیشتر از سه یا چهار هفته یک جا نمیماند. بعد از اینکه حیوانات همهٔ علفها و گیاهان آن منطقه را میخوردند، باید کوچ میکردیم تا جای دیگری برای تغذیهٔ آنها پیدا کنیم.
در هشتسالگی مسئول نگهداری و مراقبت از بزها بودم و از چادرمان زیاد دور نمیشدم. یک روز صبح مسیر شنزار را به سمت مکانی که روز قبل دیده بودم، پیش گرفتم. آنجا مقداری علف تازه و یک درخت اقاقیا بود. بزهای بزرگتر با ایستادن روی دو پای عقبشان، شاخههای درخت را میکشیدند تا بتوانند برگهای درخت را بخورند. در فصول بارانی، بزها نزدیک طویله میماندند ولی در فصول خشک، مجبور بودیم برایشان دنبال مناطق سرسبز باشیم. حتی لحظهای نباید چشم از آنها برمیداشتیم چون پشت هر بوتهای ممکن بود حیوان درندهای کمین کرده باشد. در آن بعدازظهر داغ، زیر سایهٔ درختی نشستم و درحالیکه آواز میخواندم، با عروسکی که خودم از چوب ساخته بودم، بازی میکردم. همیشه میدانستم که دلم میخواهد در آینده چه کسی بشوم. با اینکه بچه بودم ولی رؤیاهای بزرگی داشتم. در رؤیا میدیدم که با مردی ازدواج میکنم و خانهای دارم. برای بزها از سنگهای کوچک و برای شترها از سنگهای بزرگ طویله میساختم. یک خانهٔ بزرگ و گرد هم با ماسهٔ مرطوب ساخته بودم. کلبهٔ من بهتر از کلبهٔ مادرم میشد چون آن را دقیقاً به همان شکلی که دوست داشتم، میساختم.
چادری را که در آن زندگی میکردیم، مادرمان ساخت و کف آن را با حصیری که از گیاهان بافته بود، پوشاند. هنگام اسبابکشی و کوچ، این حصیرها را بهسرعت جمع کرده و پشت شترها میبستیم. فضای بازی من مثل خانهٔ مادرم امن و قشنگ بود. در رؤیاهایم همسر و فرزندانی داشتم و همگی دور از خانوادهام زندگی میکردیم.
حرارت و گرمای خورشید نیمروز باعث میشود هرکس هرجا که هست همانجا بماند. شامگاه وقتی در حال برگشتن به چادرمان بودم، ناگهان یک دسته کفتار چشمزرد را دیدم که به من و بزها خیره شده بودند. ترسیده بودم چون کفتارها باهوشند و میدانستم اگر حواسم جمع نباشد، مرا یا یکی از بزها را شکار میکنند پس باید خودم را قوی و شجاع نشان میدادم تا ترس را در من احساس نکنند.
حجم
۲۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۹ صفحه
حجم
۲۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۹ صفحه
نظرات کاربران
چرا کتاب گل صحرا نیست تو طاقچه. این کتابو نخوندم، میخوام اول گل صحرا رو بخونم. لطفا اونم موجود کنید
کتاب طلوع صحرا کتابی خواندنی از زندگی زنان و فرهنگ کشور سومالی که نویسنده با قلم ساده و روان، آن را به رشته تحریر در آورده است. نویسنده در این کتاب سرگذشت خود را از ایام کودکی شرح می دهد و به
کتاب متفاوتی بود با محوریت یک زن شجاع که تصمیم به ایجاد یک تغییر بزرگ دارد .کاملا مفید بود
روانترین ترجمه
خیلی خوب بود ولی حتما قبلش کتاب گل صحرا بخونین چون این ادامه اونه❤
بعنوان یک عضو فعال طاقچه ازتون درخواست میکنم کتاب بچه های صحرا رو هم در طاقچه بی نهایت قرار بدید من گل صحرا رو هم خوندم و به همه بخصوص دختران توصیه میکنم ببینید که عدم آگاهی چه به روز انسان میاره.... واریس
کتاب خیلی خوبیه .در مورد سرنوشت زنان آفریقا واقعا جالبه با ترجمه روان و عالی.ارزش خریدن رو داره
یه سریها اومدن و گفتن که کتاب اول که گل صحرا هست با این کتاب هیچ تداخلی نداره و میتونید بدون اینکه اولی رو بخونید دومی رو شروع کنید. واقعا نمیفهمم چرا همچین نظری میدن. اگر شما کتاب اول رو
این کتاب دوجلدی هست...کتاب اول گل صحرا هستش که مربوط به دوران کودکی و فرارش از سومالی و انتخابش به عنوان مدل هست...،و کتاب دوم هم همین طلوع صحرا....که وقایع بعد فرار و سفر دوباره ش به کشورش رو شرح
خدا را هزاران مرتبه شکر در کشور عقب مانده سومالی به دنیا نیامدیم .