دانلود و خرید کتاب میخائیل و مارگریتا جولی لکسترام هایمز ترجمه سودابه قیصری
تصویر جلد کتاب میخائیل و مارگریتا

کتاب میخائیل و مارگریتا

معرفی کتاب میخائیل و مارگریتا

کتاب میخائیل و مارگریتا نوشته جولی لکسترام هایمز با ترجمه سودابه قیصری است این کتاب درباره‌ی عشق و خیانت است و قهرمان آن بولگاکف عاشق مارگریتا می‌شود. کتاب به مثلث عشقی میخائیل بولگاکف، نویسنده‌ی مشهور مرشد و مارگریتا، یک مأمور پلیس مخفی استالین، مارگریتای فریبنده، می‌پردازد. هر سه شخصیت در روسیه و در دهه‌ی ۱۹۳۰ سرنوشت‌های حیرت‌آور و جالبی دارند. زمانه‌ای که ابراز عقیده با قوانین حکومتی سانسور می‌شد وسرکوب سیاسی در جهان امروز به شدت مشهود بود. جولی لکترام هایمز نویسنده‌ی امریکایی است که داستان‌های کوتاهش در مجلات فلوریدا ریویو، فورتین هیلز، شناندوها... چاپ شده است.

خواندن کتاب میخائیل و مارگریتا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان و ادبیات روسیه پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب میخائیل و مارگریتا

 آخر ماه کارمونو شروع می‌کنیم.

ـ خوشحالم این رو می‌شنوم. شنیده بودم با تأخیر به اجرا درمیاد.

لیکاویوف کمی مکث کرد انگار می‌خواهد بیشتر بگوید، بعد تغییر عقیده داد.

ـ کاملاً واضحه که اطلاعات غلطی به من دادن.

غیر منتظره بود.

بولگاکف نسبتا سریع گفت: «نه، نه، ابداً.»

لیکاویوف دوباره به ماندلشتام نگاه کرد انگار از او می‌خواست حرفش را تأیید کند.

بولگاکف می‌خواست بگوید که در حقیقت برنامۀ‌ی نمایش از زمان تعیین‌شده هم جلوتر است، که البته واقعیت نداشت. آنها از برنامه عقب بودند، اما قابل جبران بود. شاید هفت یا هشت روز؛ به حتم نه بیشتر از دو هفته. اما تأخیر تنها نگرانی او نبود. به‌نظر می‌رسید اخیراً کارگردان، استانیسلاوسکی۱۰ از دیدن او اجتناب و ساعت‌ها خود را در دفترش محبوس می‌کند. بولگاکف با داد و فریاد دستیارش را مجبور می‌کند در را باز کند و تازه آن موقع می‌فهمد که کارگردان در رفته است. بولگاکف خود را متقاعد کرده بود که همۀ‌ی اینها تصورات اوست اما حالا، نگرانی‌هایش دوباره ظهور کردند. می‌خواست از لیکاویوف بیشتر پرس‌وجو کند، اما او شروع به صحبت کرده بود.

ـ بدون شک شایعاتِ احمقانه‌ست. مطمئنم چیز قابل اعتنایی نبود.

بولگاکف شروع کرد.

arastou1981@
۱۳۹۹/۰۲/۰۲

به نوعی زندگی نامه میخاییل بولگاکوف خالق شاهکار مرشد و مارگریتا ست

MoonRiver
۱۳۹۹/۰۸/۰۶

جناب حداد عادل کجایی که ببینی ویراستاری به چه مرحله والایی در کتاب های ترجمه شده رسیده؟! واقعا چرا نقش نمای اضافه تبدیل به ه میشه؟! چراا؟

رهبران جهان قدیم ممکن بود نویسندگان‌شان را جلوی جوخۀ‌ی آتش قرار دهند اما آنها-قهرمانان عصر جدید، برعکس اجازۀ‌ی دگراندیشی داده و حتی از بحث استقبال می‌کنند، زیرا آنها برای قبولاندن خود به مردم نیازی به زور و گلوله نداشتند. به‌درستی اگر راه آنها بهترین راه بود چنین چیزهایی اصلاً ضروری نبود.
mahdieh
باید قبول کنی که ما با بقیۀ‌ی مخلوقات فرق داریم. می‌تونی یه مخلوق رو اسم ببری که مثله ما جلوی هم وایستن؟ مایل باشن که بکُشن-یا کُشته بشن-برای چیزی که نه غذاست، نه مِلک و نه حتی سلطۀ‌ی موقت؟ برای ایده‌های بی‌ثباتی مثله اصول یا عدالت یا عشق؟ این چیزیه که ما رو به طرز رقّت‌باری انسان می‌کنه؟ جرئت داریم این رو روح انسانی بدونیم؟ و اصلاً چرا می‌خوایم که روح انسانی داشته باشیم؟ چرا همه می‌خوان که ما این‌طور باشیم؟ یوری، فکر کن! فکر کن که اگه روح انسانی داشتیم، چقدر آدمای نرم و انعطاف‌پذیری می‌شدیم.
MoonRiver
خِرَد آرام همیشه جاذبۀ‌ی بیشتری دارد.
ننه قمر
او در ابراز نفرت به رهبر دوست‌داشتنی آنها شاعرانه رفتار می‌کرد؛ حالا آن‌ها هم در نشان دادن خشم و غضب خود شاعرانه رفتار می‌کردند.
ننه قمر
گفت: «به‌نظر می‌رسه همیشه شاعرها دچار دردسر می‌شن. غیر از اینکه چقدر از دست دنیا دلخور و ناراحتن، درمورد چه چیز دیگه‌ای می‌تونن بنویسن؟»
ننه قمر
بهتر است آدم مقصر باشد تا ناتوان و درمانده.
ننه قمر
ـ شوخی سلاح منه.
ننه قمر
قدرت این را نداشت که جهان را وادارد به میل او بچرخد؛
ننه قمر
ناچیز شمردن خود کار اشتباهی بود، اما هیچ تمایلی به پارتی‌بازی و تفقد نداشت. ترجیح می‌داد به‌طریقی نامریی باشد، البته نه کارش، بلکه خودش، این‌طور خوب بود شاید اصلاً بهترین کار بود.
ننه قمر
باید قبول کنی که ما با بقیۀ‌ی مخلوقات فرق داریم. می‌تونی یه مخلوق رو اسم ببری که مثله ما جلوی هم وایستن؟ مایل باشن که بکُشن-یا کُشته بشن-برای چیزی که نه غذاست، نه مِلک و نه حتی سلطۀ‌ی موقت؟ برای ایده‌های بی‌ثباتی مثله اصول یا عدالت یا عشق؟ این چیزیه که ما رو به طرز رقّت‌باری انسان می‌کنه؟ جرئت داریم این رو روح انسانی بدونیم؟ و اصلاً چرا می‌خوایم که روح انسانی داشته باشیم؟ چرا همه می‌خوان که ما این‌طور باشیم؟ یوری، فکر کن! فکر کن که اگه روح انسانی داشتیم، چقدر آدمای نرم و انعطاف‌پذیری می‌شدیم.
عاطفه
باوجوداین، هر فرهنگ انسانی که تا حالا دوام آورده، حتی اولین و ابتدایی‌ترین قبیلۀ‌ی ما، به کسی یا چیزی بالاتر از خودشون توسل می‌جستن. چرا ما دنبال یه خالق می‌گردیم؟ روح ماست که دنبال یه خودِ بزرگ‌تر می‌گرده.
عاطفه
مرشد و مارگریتا یکی از معروف‌ترین داستان‌ها در روسیه-حتی امروز- است. این داستان طی دهۀ‌ی ۱۹۳۰ توسط نویسنده و پزشک، میخائیل بولگاکف نوشته شد، هرچند پلیس حکومت استالین سال‌ها از انتشار آن جلوگیری کرد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یکی از چیزهایی که طی تحقیقم فهمیدم، این بود که شاعران دهۀ‌ی ۱۹۲۰، ۳۰ و ۴۰ غالباً دور هم جمع می‌شدند و شعرهایشان را برای هم می‌خواندند و پس از خواندن، آنها را در ظرفی نقره‌ای می‌سوزاندند و حالا هیچ‌کدام از آنها وجود ندارد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
با خود فکر کرد، چرا نویسنده‌ها. چرا فکر می‌کند فقط آن‌ها انسان‌های واقعی هستند؟
سارا خانم

حجم

۳۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۷۸,۵۰۰
۵۴,۹۵۰
۳۰%
تومان