بریدههایی از کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید
۴٫۳
(۶۵)
وقتی وانمود میکردم باهوشام، همه میگفتند «بهبه... چه هوشی.» وقتی ادای خنگها را درمیآوردم، شایعهٔ خنگیام سر زبانها بود. وقتی وانمود میکردم در نوشتن ناتوانام، میگفتند «خب نمیتواند بنویسد.» ادای دروغگوها را که درمیآوردم دروغگو میخواندندم. وقتی مثل پولدارها رفتار میکردم انگِ پولداری بهم میچسباندند. وقتی بیقید و سهلانگار رفتار میکردم جزوِ سهلانگاران به حسابم میآوردند. ولی زمانی که ندانسته از دردی که بهراستی داشتم نالیدم، چو انداختند که دارد ادا درمیآورد و ساختگیست
Smnhgh
پارسال هیچ.
پیرارسال هیچ.
سال پیش از آن هم هیچ اتفاقی نیفتاد.
باران ریزوندی
اراذلی مثل نائوجی به این سادگیها جون نمیدن که. همیشه نجیبترین و مهربونترین و بهترین آدمان که میمیرن.
|قافیه باران|
«تنها راه بقا، رو به زوال بودنه»
m
انسان برای عشق و انقلاب زاده شده است.
|قافیه باران|
همیشه وقتی آدمها دارند دروغ میگویند قیافهای جدی به خود میگیرند.
نور
هیچ دلیلی پشت عشق نیست. من هم در ارائهٔ این دلیلهای بهظاهر منطقی زیادهروی کردهام
باران ریزوندی
آیا کسی هست که تباه نشده باشد؟ اندیشهایست کسلکننده.
K.P
زندهبودن. تعهدِ کلان و تابناپذیریست که آدم زیر آن تنها با دلهره نفس میکشد.
I'm 26
از این رو هرروز، سپیدهدم تا شامگاه، در نومیدی انتظار چیزی را میکشم.
I'm 26
تابآوردن. در زندگیمان لذت، خشم، اندوه و هزاران حس دیگر را تجربه میکنیم، ولی همهٔ این حسها روی هم بهزور یک درصد از زمان زندگیمان را در بر میگیرند. نود و نه درصد دیگر را دندان روی جگر میگذاریم.
I'm 26
دوازده سال گذشته است و من حتی یک گام هم از دختر خاطرات ساراشینابودن فراتر نگذاشتهام. پس در این مدت چه غلطی میکردهام؟ هیچگاه نشوریدهام. حتی عشق را هم تجربه نکردهام. ریشسپیدترین و فرزانهترین سرانِ جهان همواره عشق و انقلاب را احمقانهترینِ کارها معرفی کردهاند. آنها پیش از جنگ و حتی در میان جنگ هم این را در سرِ ما فرو کرده بودند. از وقتی شکست خوردیم دیگر به سخنانشان ایمانی نداریم و به این رسیدهایم که حقیقت زندگی درست عکس چیزی است که آنها به ما میآموختهاند. بهراستی عشق و انقلاب بهترین و شورآفرینترین مفاهیمِ این جهاناند و برای همین خوبیشان است که ریشسپیدان و فرزانگان پیفپیفِ گربهوارشان را با کینه و غرض به خورد ما دادهاند. این چیزیست که میخواهم سربسته به آن باور داشته باشم: انسان برای عشق و انقلاب زاده شده است.
Ronak
هیچ دلم نمیخواهد دیگران برداشتی از حرفهایم بکنند یا حتی فکرم را بکاوند. من طرز فکری ندارم. تاکنون یک بار هم نشده بر مبنای فلسفه یا خط فکری خاصی رفتار کرده باشم.
معتقدم کسانی که در جهان به نیکی ازشان یاد میشود دروغگو و متظاهرند. اعتقادی به جهان ندارم. تنها یارانم فاسدان برچسبخوردهاند؛ تباهشدگانِ انگخورده. تنها صلیبی هم که مصلوبش میشوم همان است.
armita
چه جهنمِ سیاه، دردناک و بیدروپیکری است بیپولی.
کارشناس برجسته اتلاف وقت
به این رسیدهایم که حقیقت زندگی درست عکس چیزی است که آنها به ما میآموختهاند. بهراستی عشق و انقلاب بهترین و شورآفرینترین مفاهیمِ این جهاناند و برای همین خوبیشان است که ریشسپیدان و فرزانگان پیفپیفِ گربهوارشان را با کینه و غرض به خورد ما دادهاند. این چیزیست که میخواهم سربسته به آن باور داشته باشم: انسان برای عشق و انقلاب زاده شده است.
Hanieh Sadat Shobeiri
و از آنان که تن را میکُشند نهراسید، که روح را نتوان کشتن. بلکه از آن بترسید که توان نابودی تن و روح را در دوزخ داراست.
K.P
«من هم هیچ درکی از جهان ندارم. اصلاً فکر هم نکنم کسی داشته باشه. همه بچه میمونن، هرچقدر هم که زمان بگذره. از هیچ چیز درکی نخواهیم داشت.»
K.P
شبنم سرد. انگار شبنمِ منجمدِ نابهنگامی سراسر جهان رو در بر گرفته.
I'm 26
آدمهای پست عمر دراز دارند. خوبها زود میمیرند. مادر آدم خوبی است، ولی دوست ندارم زود بمیرد. نمیدانستم چه باید بگویم.
محمدرضا فرهادی
انسانیت؟ بچه شدهاید؟ انسانیت یعنی کوبیدنِ رفقا برای رفاهِ حال شخصی. درجهای از قتل است. دیگر چه فرقی میکند، فقط حکمِ مرگ در آن نیست. خودمان را گول نزنیم.
K.P
اگر کسی از خودکشی من انتقاد کرد و با قیافهٔ حقبهجانب قضاوتم کرد و بی آنکه راهی جلوی پایم بگذارد گفت: «میبایست تا آخرین روز حیاتش به زندگی ادامه میداد»، بدان که آن ناکسِ آبزیرکاه میتواند یواشیواش امپراتور را خام کند تا دکان سبزیفروشی راه بیندازد.
یکتا
از تباهی خوشم میآید. بهویژه آنهایی که برچسب هم خورده باشند. خودم هم دوست دارم روزی فاسد شوم. انگار راه دیگری برای ادامهٔ زندگی پیشِ رویم نیست.
نازنین بنایی
تنها از یک چیز میشود مطمئن بود: آدمی برای بقا باید ادا دربیاورد.
statxcx
سیرتِ فاسدِ انگنخوردهست که منو میترسونه.
K.P
دوست دارم وقتم را صرف کسانی کنم که محترم شمرده نمیشوند. ولی چنان اشخاص شریفی حاضر نیستند وقتشان را با من بگذرانند.
Hanieh Sadat Shobeiri
برای نخستین بار در زندگی درک کردم که چه جهنمِ سیاه، دردناک و بیدروپیکری است بیپولی. دلم پر از جوش و خروش بود، ولی چنان غمی مرا فرا گرفته بود که راه پایینآمدن اشکهایم را میبست. نمیدانم دردی که آن زمان تجربه کردم همان اصطلاح جاافتادهٔ کرامت زندگی بشریست که مردم میگویند، یا نه. با چشمانی دوخته به سقف همانجا دراز کشیدم. حس میکردم از کوچکترین جنبشی ناتوانام. تنم به سختی سنگ شده بود.
محمدرضا فرهادی
میخواهی در نمایشی از نومیدی بمیری؟ نه، خیلی ممنون. ترجیح میدهم به دست خودم بمیرم.
little moon
حالا هم مردهایم تا به شکل دیگری به زندگی بازگردیم.
ژنرالیسم
«میگن اونهایی که گلهای تابستونی دوست دارن تو تابستون هم میمیرن.
باران ریزوندی
«صِرفِ داشتن نام و مقام کسی رو اشرافزاده نمیکنه. بعضیها نجیبزادههایی بزرگان، اما نامی جز اون که طبیعت به اونها بخشیده ندارن
AmirArsalan Miri
حجم
۱۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۱۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان