بریدههایی از کتاب قرن دیوانهی من
۳٫۸
(۶)
احتمالاً کشتن همگان و کشیدن سیمخاردار به دور کشور آسانتر است؛ هر کاری سهلتر از آزادی دادن به مردم است
javad hedayati
مادر تأکید میکرد که عدالت هرگز در جهان به شکوفایی نرسید، و قدرتمندان هرگز در قتل کسانی که رو در رویشان میایستادند تردید نکردند.
javad hedayati
در آن زمان اگر کسی به من میگفت الصاق نشان حزب کمونیست به اندازهٔ پوشیدن صلیب شکسته در زمان سوختن رایشتاک و در هنگامهای که هیتلر داشت دیکتارتوریاش را شکل میداد نفرتانگیز است حیرت میکردم و به خاطر مقایسهٔ این دو خاستگاه برافروخته میشدم.
javad hedayati
ما پیراهنهای اتحادیهٔ جوانان را میپوشیدیم (اینک همه عضو بودند)؛ برخی از آموزگاران دست از کراوات زدن بر داشتند، در حالی که دیگران تا جایی که میشد لباسهایی میپوشیدند که جلب توجه نکند؛ و همه تظاهر میکردند که صرفاً کارگرانی هستند در عرصهٔ آموزش.
javad hedayati
چگونه ممکن بود که پیش از اعلام رای دادگاه روزنامهها بتوانند متهمان را مستحق مرگ اعلام کنند؟ آیا این از اعمال نفوذ در قانون حکایت نمیکرد؟ آیا این گیجکننده نبود که مشابه همین چیزها قبلاً در اتحاد شوروی روی داده است؟ تقریباً همهٔ کسانی که برای انقلاب و سپس کشور جنگیدند به نوبت معلوم میشد خائناند. به نظر مسخره میرسید که خائنان، جاسوسان، و خرابکاران در رأس حکومت باشند.
javad hedayati
به نظر نمیرسید کسی ناراحت یا وحشتزده باشد، الا من، زیرا در کشوری که از آن میآمدم هرگز نمیتوانستید یقین داشته باشید چه چیز انتظارتان را میکشد
javad hedayati
احتمالاً کشتن همگان و کشیدن سیمخاردار به دور کشور آسانتر است؛ هر کاری سهلتر از آزادی دادن به مردم است... ما میتوانستیم راهحلی بیش از اندازه راحت را تجسم کنیم، ما وضعیت آرمانی را کشف کردیم و به این اعتقاد رسیدیم که مسیر را به سمت شادی بشریت یافتهایم. اما آدمیان چند بار چیزی را کشف کردند که به آرمانی بودنش ایمان داشتند؟ و چند بار شد که بتوانند به آن جامهٔ واقعیت بپوشانند؟
نسترن
چه جهان پروحشتی است جائی که در آن تنها میتوانی میان میهنی که قول رنج میدهد و رنجی که ترک آن به همراه میآورد بر گزینی.
نسترن
. خالهٔ دیگرم، ایرِنا، به خانهٔ ما آمد. او طلاق گرفت، اما این تنها یک ظاهرسازی بود، زیرا در غیر این صورت آلمانیها کارخانهٔ کوچک لوازم آرایشی شوهر غیریهودیاش را به فنا میداند.
javad hedayati
منتظر ماندیم تا ببینیم آیا پدر و بستگانمان، که یکی یکی ناپدید شدند باز میگردند. من همچنین انتظار میکشیدم ببینم آیا هیچیک از دوستانم باز خواهند گشت. حاضر به قبول مرگشان نبودم. آنها نمیتوانستند مرده باشند - همهٔ آنهایی که هزار هزار به شرق رفتند - مگر امکان داشت؟
javad hedayati
ریشتر واقعاً بدترین دانشآموز کلاس و بزرگترین زورگوی آن اطراف بود. تنها بر اثر یک معجزه مردود نشد (شاید کودتای فوریه نقشی در این امر ایفا نمود، زیرا به عنوان پسر یک باربر و یک کلفت نظافتچی در مقایسه با تمامی ما بهترین منشأ طبقاتی را داشت).
javad hedayati
تمامی کسانی که میخواهند روح آزاد را بشکنند به آموزش حمله میکنند. علت بسته شدن دانشگاهها توسط آلمانیها همین بود، و به این علت است که امروزه آنها دارند به انسانهای بزرگ طعنه میزنند و مفاهیم و ارزشها را در هم میریزند.
javad hedayati
پدر ادامه داد که سفارش برای شصت موتور بود، اما در کارخانه کسی تجربهٔ این کار را نداشت. در آن کارخانهٔ جدید زنان آموزش ندیده اشتباهات زیادی در تولید مرتکب میشدند، به صورتی که ماشینهای تولیدی به ندرت کار میکردند. او کوشیده بود مشکل را به مقامات انتقال دهد، اما کسی گوش نمیداد. همه عجله داشتند کَمّیتهای تکلیف شده را به انجام برسانند. اینک ظاهراً رؤسا میخواستند آنها را - طراحان را - مسئول قلمداد کنند. پدر به مهمترین موضوع رسید و گفت، «میخواستم بگویم اگر اتفاقی برایم افتاد وظیفهٔ توست که از مادر و برادر کوچکت یِندا مراقبت کنی. تو یک مرد بالغی و میدانی که مادرت نمیتواند کار کند.»
javad hedayati
تنها اینک بود که متوجه میشدیم پدر نُه ماه را در انفرادی گذرانده است و تمام این مدت بازجویان میکوشیدند او را قانع به اعتراف کنند، اعتراف به خرابکاری تا نجات یابد. آنها ترتیبی میدادند که تمامی خدمات او به شواهدی از نیاتش برای تضعیف بنای سوسیالیسم تفسیر شود. آنها میخواستند بدانند او چرا میخواست از دست هیتلر به انگلستان و نه به اتحاد شوروی بگریزد. به گفتهٔ آنان او به کمونیستها پیوسته بود تا زمانی در آینده به حزب لطمه بزند.
javad hedayati
سپس شاید یک هفته هیچ اتفاقی نمیافتاد و بعد نیمهشب سراغش میآمدند و همان حرفها تا صبح تکرار میشد. و تمامی روز بعد. آنها بینشان نوبت میگذاشتند تا او را مطمئن سازند که خود مشکلی ندارند، اما او طاقت نخواهد آورد. و از همان ابتدا مرتب به او میگفتند که خوشاقبال است - دیگر زندانیها کتک نمیخورند.
در آغاز، پدر دائما میکوشید به طریقی بازجویان را نسبت به بیگناهیاش قانع کند. سرانجام دانست که آنها به حقیقت علاقمند نیستند. شغل آنها اعتراف گرفتن بود و تا دلت میخواست زمان داشتند. همچنین کمکم فهمید که وضعیت تمامی پروندهها همین است. آنها افراد را وا میداشتند به کارهای نکرده اذعان کنند.
javad hedayati
همهٔ آنها هنوز دموکراسی و آزادی همراه با آن را بیش از اندازه به یاد میآوردند، و هماهنگیشان با رژیم جدید میتوانست صرفاً ظاهرسازانه باشد. ما نسل جدید چیزی از گذشته به یاد نداشتیم، یا چنان کم به یاد میآوردیم که هنوز میتوانستیم تولیدات ایدئولوژیک در مورد گذشته، حال، و آینده را معتبر بدانیم. از نظر آنان ما آن نسل مناسبی به شمار میآمدیم که بنا به پیشبینی لنین نابغه انتظار میرفت بنای کمونیسم را تکمیل کنیم. لذا به لحاظ سیاسی حمایت از ما صحیح بود.
javad hedayati
فهمیدم بر اساس سیاست حزب یک فرد هر قدر کمتر بفهمد مسئول چه کاری است دستورالعمل مافوقهایش را مطیعانهتر به ا جرا میگذارد.
javad hedayati
هلنا با من متفاوت بود. او میل توفندهای برای نجات جهان نداشت، ولی متقاعد شده بود که هر تنابنده تعهدی برای یاری به دیگران، رفتار شرافتمندانه و پرهیز از دروغ دارد.
نسترن
احتمالاً کشتن همگان و کشیدن سیمخاردار به دور کشور آسانتر است؛ هر کاری سهلتر از آزادی دادن به مردم است
javad hedayati
تا بوده خدمت وظیفه ترکیبی از تمرینات، حماقت، و سرکوب بیحد و حصر تمامی تجلیات اندیشه، فردیت، و آزادی بوده است. هرچند ترکیت این سنت با بیمغزی روسی و بیسوادی کمونیستی منجر به چیزی میشد که از هرگونه تصوری پیشی میگرفت، چه رسد به عقل سلیم.
نسترن
هر اپوزیسیونی باید فرصت به قبضه در آوردن قدرت را داشته باشد. او این را با لحنی شبیه به کلمات قصار بیان کرد. در نهایت قدرت تنها به قدرت گوش میدهد؛ و اگر قرار است دولت بهبود یابد، ما باید قادر به تهدید وجودش، و نه فقط آبرویش باشیم.
نسترن
آنها میتوانند مرا بکشند. اهمیتی نمیدهم. در جایی که جنایتکاران از مجازات در امانند چه کسی میتواند زندگی کند؟ جایی که جانیان قدرتمند به حفاظت از قاتلان میپردازند و دیگران برای بخشی از غنیمت به دریوزگی مشغولند؟
نسترن
جانیانی که پشت کلمات زیبا پنهان شدهاند دلقکهایی لازم دارند که به آنها در ایجاد تصور آزاد زیستن یاری برسانند، زیرا در همان زمان که جنایتها دارند شناسایی میشوند، جانیان بیمجازات میمانند و به کار خود ادامه میدهند.
نمایشنامه را برای نشریهٔ پلامِن فرستادم، ولی ویراستاران آن را نپذیرفتند. هیچ تئاتری حاضر نبود آن را روی صحنه ببرد. جانیانی که کمی بعد قدرت را در دست گرفتند دیگر به دلقک احتیاج نداشتند.
نسترن
یک تفتیش خانگی، خصوصاً اگر کسی بداند که هیچ سلاح، دارو، یا دیگر اقلام ممنوعه پنهان نکرده است (هرچند مهمترین شیء ممنوعه در یک جامعه تمامیتخواه هرگونه اعلامیه، چه به صورت نوشته، یا گفته، یا آواز یا نقاشی است) بیشتر از آنکه وحشت بیافریند بیزاری به جا میگذارد - گویی یک حشرهٔ شورشی در میان همه چیز خزیده و پشت سرش نوعی خلط چسبنده یا تار عنکبوت به جا گذاشته باشد.
نسترن
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان