کتاب آدم بدشانس؛ مجموعه داستانهای رمی
معرفی کتاب آدم بدشانس؛ مجموعه داستانهای رمی
آدم بدشانس نام دفتری از مجموعه داستانهای رُمی آلبرتو موراویا است که مژگان مهرگان ترجمه کرده است.
درباره کتاب آدم بدشانس
این کتاب، جلد دوم از داستانهای رمی است که برای نخستین بار به چاپ میرسد و جلد اول آن نیز با عنوان من که حرفی ندارم در اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ منتشر شده است.
رم یا به قول لاتینیها اوج دنیا از قدیمترین دوران تا امروز مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است؛ از پتروینوس و هوراس رم باستان گرفته تا دانته سدههای میانه، لئوپاردی و جوآکینو بلّی، شاعر گویش رمی سده نوزدهم و آلبرتو موراویای سده بیستم.
موراویا انگیزه رمنویسیاش را بلّی شاعر میداند و میگوید: «او رم و مردمان سده نوزدهمیاش را به نظم درآورد و من رم و مردمان سده بیستمیاش ــ بهویژه بعد از جنگ جهانی دوم ــ را به نثر.» امّا رم و رمیهای امروزی نه آنانی هستند که بلّی گفته و نه همانانی که در داستانهای رمی دهه چهل و پنجاه موراویا میبینیم. آن آدمها دیگر در جامعه امروز ایتالیا حتّی حضور فیزیکی هم ندارند: شاید هم ژنتیکی عوض شده باشند! آن آدمهای حاشیهای داستانهای رمی، امروزه جایشان را دادهاند به مهاجرانی که اصطلاحآ و احتمالا بهتحقیر "خارج از جامعه مشترک اروپایی" (extracomunitari) خطاب میشوند و پلاساند در رم. چرا که اروپاییزهشدن در دستور کار است. ملیگرایی دارد بهتدریج جایش را به اروپاییگرایی میدهد، شاید هم تاکنون داده باشد. بنابراین، امروزه داستانهای رمی میتواند حتّی در ردیف آثار تاریخی به جا مانده از گذشته به حساب آید، با همان جذابیتهای خیرهکننده که در قدرت روایتگری موراویا جلوه میکند.
خواندن کتاب آدم بدشانس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به داستانهای کوتاه و ادبیات غرب مخاطبان اصلی این کتاباند.
درباره آلبرتو موراویا
آلبرتو پینکرله در ۲۸ نوامبر ۱۹۰۷ به دنیا آمد. در کودکی به سل استخوان مبتلا شد بهطوریکه تا شانزدهسالگی را در بیمارستان و آسایشگاهها گذراند. دوران طولانی بیماری را با مطالعه و نوشتن پر کرد و تحصیلات آکادمیک ندید. زبانهای انگلیسی و فرانسه را نزد معلم خصوصی آموخت و در کودکی به مطالعه آثار بوکاچو، آریوستو، شکسپیر و مولیر و داستایوسکی پرداخت.در سال ۱۹۲۵، پس از درمان قطعی در شهر برسانونه نخستین رمان خود بیتفاوتها را نوشت که در سال ۱۹۲۹ چاپ شد. منتقدان هنوز هم این رمان را بهترین اثر او میشناسند. آلبرتو نام مستعار موراویا را پس از انتشار رمان ندیمه خسته برای خود برگزید. موراویا از سن ۱۸ سالگی هر سال یک کتاب نوشت.
جملاتی از کتاب آدم بدشانس
قیافه شارلاتان
من هیچ وقت، از هیچ کس، هیچ بستهای دریافت نمیکنم. به همین خاطر، یکی از این روزها، میخواهم بستهای برای خودم پست کنم تا از رفتن به پستخانه و تحویل آن لذت ببرم. امّا چرا به آنجا، به آن دفتر زشت و آنچنان کهنه؟ چرا میان انواع و اقسام بستهها با وزنهای مختلف؟ چرا میان لکههای جوهر و بوی نا و بوی خاکارّه مرطوب؟ شاید به خاطر اینکه بخت و اقبال از همانجا به من رو کرد. خاطرنشان میکنم که شانس چندان بزرگی نبود امّا از بسته پخشکردن بهتر بود.
خدا میداند آیا والنتینا۸۷، با آن روپوش مشکی، مثل دخترمحصلهای مدارس شبانهروزی، با آن موهای شاهبلوطی مجعدی که روی شانههایش افشان است، با آن چشمانی که دو ستاره آرام به نظر میرسند و با آن صورت رنگپریده و گرد، که سیاهی روپوش به آن میتابد و تقریبآ کبودش میکند، هنوز هم آنجاست یا نه؟ البته من خوب میدانم که والنتینا با همه شیرینیاش، دختر مغروری است و احتمالاً به محض اینکه ببیند سر و کلهام در باجه پیدا شده است وانمود میکند مرا نمیشناسد و فقط به این اکتفا میکند که دفترچه سررسیدها را که پارهپوره و پر از لک و پیس است مقابلم بگذارد و با انگشت صورتیرنگ بچهگانهاش که از سر جدّیت لاک ناخن ندارد، به نقطهای اشاره کند و به من بگوید: «اینجا رو امضا کنین.» و بعد، حتّی بیآنکه نگاهی به من بیندازد، بستهای را توی صورتم پرت کند و به پستوی دفتر، در میان قفسههای پر از بسته برود تا یکی از روزنامههای سینماییاش را بخواند.
حجم
۲۳۹٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۷ صفحه
حجم
۲۳۹٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۹۷ صفحه