دانلود و خرید کتاب آخرین دختر نادیا مراد ترجمه سمیرا چوبانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آخرین دختر

کتاب آخرین دختر

نویسنده:نادیا مراد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آخرین دختر

کتاب آخرین دختر نوشتهٔ نادیا مراد (فعال حقوق بشر و برندهٔ جایزهٔ نوبل صلح) و جنا کراجسکی (روزنامه‌نگار نیویورکی) و ترجمهٔ سمیرا چوبانی است. کتاب کوله‌پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر سرگذشت نویسنده از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) را روایت کرده است.

درباره کتاب آخرین دختر

کتاب آخرین دختر با بخشی به نام «متن سخنرانی من در زمان دریافت جایزهٔ نوبل صلح ۲۰۱۸» آغاز می‌شود. سپس پیش‌درآمدی به قلم امل کلونی، وکیل دادگستری، می‌خوانیم. این کتاب در ۳ بخش و بخشی به‌عنوان بخش پایانی نوشته شده است.

آخرین دختر سرگذشت نادیا مراد را روایت می‌کند. او دختری از روستاهای شمال عراق است که مجبور به رویارویی با داعش و در چنگ آنها اسیر شد.

در اوت ۲۰۱۴ و زمانی که نادیا مراد تنها ۲۱ سال داشت، شبه‌نظامیان داعش مردم روستایش را قتل‌عام کردند. آنها مردانی که زیر بار زور نمی‌رفتند و زنانی را که مسن بودند و نمی‌شد از آنها بهرهٔ جنسی برد، تیرباران کردند. برادران نادیا و مادرش را هم کشتند و او را به موصل بردند تا در بازار برده‌فروشان و همراه دختران «ایزدی» دیگر بفروشند. نویسندهٔ کتاب حاضر در دست چندین شبه‌نظامی اسیر شد و بارها مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت اما درنهایت موفق شد از راه خیابان‌های موصل فرار کند و در خانهٔ یک خانوادهٔ مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد. پسر بزرگ خانواده، خود را به خطر می‌اندازد تا او را به مکانی امن ببرد.

خواندن کتاب آخرین دختر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب‌های زندگی‌نامه‌ای پیشنهاد می‌کنیم.

درباره نادیا مراد

نادیا مراد فعال حقوق بشر و برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل است. او دریافت‌کنندهٔ جایزهٔ «حقوق بشر واسلاو هاول» و جایزهٔ «ساخاروف» و اولین «سفیر حسن‌نیت سازمان ملل» در راستای ارج‌نهادن به بازماندگان قاچاق انسان است. این شخصیت افزون‌بر همکاری با «یزدا» (سازمان حقوق ایزدی‌ها) کوشیده است تا داعش را به‌اتهام نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمهٔ دادگاه جنایی بین‌المللی بکشاند. نادیا مراد همچنین بنیان‌گذار طرح ابتکاری نادیاست؛ برنامه‌ای که برای کمک به بازماندگان نسل‌کشی و قاچاق انسان برای التیام و بازسازی جوامع خود تخصیص یافته است.

درباره جنا کراجسکی

جنا کراجسکی روزنامه‌نگاری نیویورکی است که بیش‌از یک دهه تجربهٔ زندگی و گزارش در خاورمیانه را دارد.  او در سال ۲۰۰۳ با مدرک لیسانس زبان انگلیسی از دانشکدهٔ ویلیام و مری فارغ‌التحصیل شد.

آثار کراجسکی در مجلات گوناگونی همچون نیویورکر، نِیشن، نیویورک‌تایمز و... چاپ و به‌صورت آنلاین منتشر شده است. در سال ۲۰۱۵، «کمک‌هزینهٔ تحصیلی نایت - والاس» در دانشگاه میشیگان به او اعطا شد.

کراجسکی با حمایت «مرکز پولیتزر» درخصوص گزارش بحران، به‌مدت ۴ سال در استانبولِ ترکیه زندگی کرد و از ترکیه، عراق و سوریه با توجه خاص به مسائل کردها گزارش تهیه کرد. موضوعات داستان‌های او شامل استخدام زنان در نیروهای مسلح چریکی کردها، احتمال استقلال کردها از عراق و اعتراضات ضدّدولتی در ترکیه می‌شود. در سال ۲۰۱۵، او اولین روزنامه‌نگار آمریکایی بود که قطعه‌ای دقیق و عمیق دربارهٔ «روژاوا»، انقلاب کردها در شمال سوریه، منتشر کرد.

بخش‌هایی از کتاب آخرین دختر

«محاصرهٔ کوچو حدود دو هفته ادامه داشت. برخی روزها خیلی سریع می‌گذشت، هرلحظه درست مثل لحظهٔ قبل؛ درحالی‌که برخی روزها، هر ثانیه‌اش را مثل جای گزیدگی احساس می‌کردم. صبح، صدای دعوت اسلامی برای نماز از ایست‌های بازرسی خلافت اسلامی پخش می‌شد، صدایی که اگرچه برای کوچو غیرمعمول بود، من از زمان تحصیل اسلام در مدرسه و سفر به شهر شه‌نگال آن را خوب می‌شناختم. ایزدی‌های مسن‌تر، با شنیدن این صدای دعوت به نماز اعتراض می‌کردند. آنها افسوس می‌خوردند که شه‌نگال دیگر یک شهر ایزدی نیست و با اطمینان می‌گفتند که ما همه به‌زودی به همین روستاها و شهرهای کوچک خود محدود خواهیم شد، درحالی‌که بخش‌های مطلوب منطقهٔ ایزدی برای کردها و اعراب بانفوذ و ثروتمند باقی خواهد ماند. بااین‌حال تا پیش‌ازاینکه داعش به شه‌نگال برسد هیچ‌وقت از شنیدن صدای این دعوت اذیت نشدم. ازآنجایی‌که آنها دورتادور ما را محاصره کرده بودند، صدا نیز شدید و وحشت‌آور شده بود.

بستگانمان یکی‌یکی به خانهٔ ما روانه شدند. ژیلان-همسر حزنی-خانهٔ تقریباً تکمیل‌شدهٔ خودشان را که دقیقاً در خارج از شهر بود ترک کرد تا به ما ملحق شود و عموزاده‌ها و خواهر و برادران ناتنی از سراسر روستا با چمدان‌های کوچک یا غذا و غذای مخصوص نوزادان آمدند. شیرین۷۶، همسر سَعود، تازه زایمان کرده بود و هنگامی‌که نوزاد تازه‌متولدشدهٔ رنگ‌پریده و گریانِ خود را پیش ما آورد، زنان بچه را دوره کردند؛ نوزاد برای ما نمودی از امید بود. تعدادی از اتاق‌های ما با لباس، پتو، عکس، اشیاء باارزش و هرچیزی که می‌توانستند با خود بیاورند پر شده بود. درطول روز همگی دور تلویزیون جمع می‌شدیم و به‌دنبال داستان‌هایی دربارهٔ قتل‌عام ایزدی‌ها در شه‌نگال بودیم. چیزی شبیه یک کابوس بود. هواپیماها به‌اندازهٔ کافی پایین پرواز نمی‌کردند تا بتوانند کمک‌ها را به‌درستی توزیع کنند و به‌نظر می‌رسید آن کوهستان عظیم، بسته‌های غذا و آب را به‌محض افتادن می‌بلعد.

ایزدی‌ها دیوانه‌وار سعی می‌کردند بر هلیکوپترهای ارتش عراق که در جاده‌های مقابل قلهٔ کوه فرود می‌آمدند سوار شوند. نوزادها و افراد سالخورده را با زور به جلو می‌بردند که سوار شوند؛ ولی سربازان آنها را به عقب هل می‌دادند و فریاد می‌زدند که جای کافی نیست. آنها با این منطق سر مردم داد می‌زدند: «هلیکوپتر با این همه سرنشین نمی‌تونه از زمین بلند بشه!» این موضوع برای آن مردم آشفته و عصبانی اهمیتی نداشت. شنیدیم که درست زمانی‌که هلیکوپتر از زمین بلند می‌شود یک زن تصمیم می‌گیرد سوار هلیکوپتر شود؛ برای مدت کوتاهی از پایهٔ هلیکوپتر آویزان می‌شود، ولی تعادلش را ازدست می‌دهد و سقوط می‌کند. یکی می‌گفت که وقتی بدنش با سنگ‌ها برخورد کرده مثل یک هندوانه ترکیده.»

هستیا
۱۳۹۸/۰۷/۱۰

مطالبی که تو کتاب بود تو اخبار هم میومد نادیا مطلب جدیدی نداشت در ضمن چون با حمایت غربی ها این کتاب رو نوشته اشاره نمیکنه کی عراق رو نجات داد و کی داعش رو درست کرد و فرستاد تو

- بیشتر
اُمِّ محسن
۱۳۹۸/۱۱/۱۰

همه ما ممکن بود جای نادیا باشیم . ممکن بود یه روز بیدار بشیم و ببینیم شهرمون به اشغال داعش دراومده. همه مردامون رو قتل عام میکردن و بچه ها و مادرا رو از هم جدا میکردن و دخترا رو

- بیشتر
raka
۱۳۹۸/۰۲/۲۵

کتاب خوبی بود اما بنظر میرسه چون اسلام در این کتاب و از نظر نویسنده یک دین اجباری و بدون منطق ذکر شده و داعش معرف دین اسلامه جایزه نوبل گرفته چنان چه این ماجرا از زبان یک شیعه اسیر

- بیشتر
عاشق کتاب
۱۳۹۸/۰۲/۰۸

پس از خواندن این کتاب بیش از پیش به جوانان غیور کشورم افتخار کردم که مدافعان حرم و حریم این مردم بی گناه بودند. مردان و زنانی که پس از اسارت در دستان کثیف داعش ، دیگر نه گذشته‌ای داشتند

- بیشتر
محمد
۱۳۹۸/۰۶/۰۸

#آخرین_ دختر کتاب خوبی است، خصوصا برای نوجوان و جوان ایرانی! و البته کتاب خوبی نیست چون اگر چه حقیقت را گفته است ولی تمام آن را نگفته! آخرین دختر سرنوشت دختری ایزدی است به نام #نادیا_مراد که روستایشان توسط داعش اشغال

- بیشتر
باربارا
۱۳۹۹/۰۲/۰۳

سرگذشت نادیا ممکن بود سرگذشت خیلی ازما باشه امیدوارم همه با خواندن این کتاب فهمیده باشن که چرا مدافعان حرم به سوریه رفتن و خیلیا جان دادن تا داعش به ایران نرسه ، روحشان شاد

Ehmad Chehre
۱۳۹۸/۰۹/۱۲

یادم میاد هر وقت میخواستم داعش رو برای خودم و دیگران بازنمایی کنم ازشون میخواستم لحظه ای رو تصور کنن که در خونه شون با لگد و سر و صدا باز میشه و یه عده میریزن توی خونه، پدر رو

- بیشتر
Hadith
۱۳۹۸/۰۵/۱۰

کتاب جذابی بود و کشش ایجاد می کرد...ایزدی که فقط نامی ازش شنیده بودم شناخت پیدا کردم خوب معرفی کرده بود... فقط نمی دونم چرا هیچ حرفی از مدافعان ایرانی نزده بود؟!... اگر سپاه قدس و ارتش ایران و سردار

- بیشتر
Sepide
۱۳۹۹/۰۵/۰۸

فقط متن جلد کتاب ...خلافت اسلامی در پرانتز داعش... اول برای این دختران متاسفم که همچین تجربه تلخی و از بیغیرتی و احمقی افرادی به اسم داعش تجربه کردند ... و دوم خلافت اسلامی فقط مختص دین حق است نه دین

- بیشتر
مسلم عباسپور
۱۳۹۸/۰۱/۱۳

نمی دانم چه بگویم؟ نادیا مراد نماد کسانی شده ست که باز قامت راست می کنند بعد از هولناک ترین دردها و رنج ها و تحقیرها و سواستفاده شدن های جنسی. خود را از یک دختر فروخته شده ی جنسی

- بیشتر
به آنها گفتم که می‌خواهم به چشمان مردانی که به من تجاوز کردند نگاه کنم و آنها را زمانی‌که به پای میز محاکمه برده می‌شوند ببینم. گفتم: «بیش‌از هرچیز دیگری می‌خواهم دیگر هیچ دختری در جهان به سرگذشت من دچار نشود.»
Mohaddese
حالا حتی اگر تمام ما دختران زنده بمانیم و برای بهبودی سخت تلاش کنیم، پسران ایزدی کجا بودند که با ما ازدواج کنند؟ آنها در گورهای جمعی در شه‌نگال بودند. تقریباً کل جامعهٔ ما نابوده شده و زندگی دختران ایزدی بسیار متفاوت از چیزی خواهد بود که در کودکی تصور می‌کردند.
: )
هنوز فکر می‌کنم یکی از بدترین بی‌عدالتی‌هایی که انسان می‌تواند با آن روبه‌رو شود این است که مجبور باشی به‌خاطر ترس، خانه و محل زندگی‌ات را ترک کنی. هرچیزی را که دوست داشته باشی از تو می‌دزدند. زندگی‌ات را به‌خطر می‌اندازی تا جایی زندگی کنی که هیچ معنایی برای تو ندارد-جایی که واقعاً کسی تو را نمی‌خواهد، فقط به‌خاطر اینکه از کشوری آمده‌ای که امروزه آن را با جنگ و تروریسم می‌شناسند. پس بقیهٔ سال‌های عمرت را در حسرت آن چیزی که پشت‌سر گذاشته‌ای می‌گذرانی و درعین‌حال، دعا می‌کنی که کاش تو را به آنجا بازنگردانند. داستان حزنی این موضوع را به من نشان داد که مسیر پناه‌جویان عراقی همیشه به عقب، به زندان یا به جایی که از آن آمده‌اند منتهی می‌شود.
تراب
گفت: «امروز خورشید بدون ترس روبه تو طلوع کرده.» پاسخ دادم: «امروز یه روز بدون ترسه، اینجا قشنگه.»
:)
درطول چندین نسل به این بی‌عدالتی یا رنج خفیف عادت کردیم تازمانی‌که آن‌قدر عادی شد که آن را نادیده گرفتیم.
هادی محمودی
درک نمی‌کنم چگونه کسی می‌تواند کنار بایستد و هزاران زن ایزدی را تماشا کند که به‌عنوان بردهٔ جنسی فروخته می‌شوند و آن‌قدر به آنها تجاوز می‌شود تااینکه جان در بدنشان نمی‌ماند. هیچ توجیهی برای چنین بی‌رحمی‌ای وجود ندارد و به هیچ موفقیت بزرگ‌تری منجر نخواهد شد.
ترنج
لباس‌های ما از خاک و عرق خاکستری شده بود، اما به عوض‌کردن آنها فکر نمی‌کردیم. دیگر چیزی نمی‌خوردیم و فقط مقادیر کمی از آب ولرم بطری‌های پلاستیکی را می‌نوشیدیم که زیر آفتاب مانده بودند. برق قطع شد تا برای باقی محاصره ذخیره شود. از برق ژنراتور برای شارژ موبایل‌هایمان و تماشای تلویزیون در زمان پخش اخبار گزارش جنگ با داعش-که البته همیشه هم همین را پخش می‌کرد-استفاده می‌کردیم. سرخط خبرها ما را ناامید کرده بود؛ حدود چهل کودک در بالای کوه شه‌نگال از گرسنگی و کم‌آبی جان خود را ازدست داده بودند و بسیاری دیگر درحال فرار مرده بودند. داعش بَعشیقه و بَهزانی، دو روستای بزرگ نزدیک موصل را گرفته بود؛ اما خوشبختانه بیشتر مردم آنجا توانسته بودند به کردستان عراق فرار کنند. هزاران زن و دختر ایزدی از سراسر شه‌نگال ربوده شده بودند. شنیدیم که داعش از آنها به‌عنوان برده‌های جنسی استفاده می‌کند.
جواد
«تنها دلیل مخالفت اونها بی‌پولی ماست. گناه نکردیم که بی‌پول شدیم.»
Morteza Rahmani
و زمانی‌که من رسیدم
آیه
به‌خصوص زنان به‌شدت رنج‌کشیده‌اند، چراکه قربانیان خشونت جنسی بوده‌اند و همچنان این خشونت ادامه دارد. به‌شخصه، به مادرم فکر می‌کنم که توسط داعش کشته شد، به کودکانی که با آنها بزرگ شدم
سپیده دم اندیشه
تمام افکار و عقایدی را که ازنظر قوانین اسلامی قانونی بود تعیین کرده و آنها را نوشته بودند، به‌طوری که تمام اعضای خلافت اسلامی بتوانند از همان قوانین وحشیانه پیروی کنند.
Hamid_R_khani
در اواخر ماه مه ۲۰۱۷ خبری از اردوگاه دریافت کردم. کوچو از دست داعش آزاد شده بود. سعید از اعضای یگان ایزدی حشدالشعبی، گروهی از مجاهدین مسلح عراقی، شده بود
سپیده دم اندیشه
می‌خواهم به چشمان مردانی که به من تجاوز کردند نگاه کنم و آنها را زمانی‌که به پای میز محاکمه برده می‌شوند ببینم. گفتم: «بیش‌از هرچیز دیگری می‌خواهم دیگر هیچ دختری در جهان به سرگذشت من دچار نشود.»
Morteza Rahmani
اما درک نمی‌کنم چگونه کسی می‌تواند کنار بایستد و هزاران زن ایزدی را تماشا کند که به‌عنوان بردهٔ جنسی فروخته می‌شوند و آن‌قدر به آنها تجاوز می‌شود تااینکه جان در بدنشان نمی‌ماند
: )
بازار برده‌فروشی شب‌ها باز می‌شد. می‌توانستیم صدای هیاهوی شبه‌نظامیان را در طبقهٔ پایین بشنویم که در آنجا مشغول ثبت و سازماندهی بودند. هنگامی‌که اولین مرد وارد اتاق شد، تمام دختران جیغ زدند. مثل صحنهٔ انفجار بود. طوری گریه‌وزاری می‌کردیم که انگار زخمی شده‌ایم. خم شده بودیم و روی کف اتاق استفراغ می‌کردیم؛ اما هیچ‌کدام از اینها شبه‌نظامیان را متوقف نکرد. درحالی‌که ما جیغ می‌زدیم و التماس می‌کردیم آنها اطراف اتاق قدم می‌زدند و به ما خیره می‌شدند. کسانی که زبان عربی بلد بودند به زبان عربی التماس می‌کردند و دخترانی که فقط زبان کردی می‌دانستند تا جایی که می‌توانستند بلند فریاد می‌زدند؛
جواد
ایمان ما در اعمال ماست.
Morteza Rahmani
در آن زمان دراین‌حد می‌دانستم که فقط مردم عادی عراق، نه مقامات سیاسی و به‌طورقطع نه خود صدام، بودند که بیشتر به‌خاطر تحریم‌ها زیان دیدند و رنج کشیدند. بیمارستان‌ها و بازارهای ما متلاشی شدند. داروها گران‌تر شدند و آرد با گچ مخلوط می‌شد که بیشتر اوقات برای ساخت سیمان از آن استفاده می‌شد.
تراب
به‌هرحال او یک مادر بود و من تصور می‌کردم که ممکن است این حس مفهومی بیشتر از سُنی‌بودن برای او و ایزدی‌بودن برای من داشته باشد.
:)
اگر ایزدی نبودم پس چه‌کسی بودم؟
سپیده دم اندیشه
در کوچو، برادران و برادران ناتنی‌ام کنار هم ایستاده بودند که داعش تقریباً همهٔ آنها را کشت؛ اما مرگ آنها فقط یک لحظه طول کشید. وقتی که یک صبیه باشی، هر ثانیه در روز درحال مردنی. ما هم درست مثل آن مردان، هرگز بار دیگر خانواده‌ها یا خانه‌های خود را نخواهیم دید. نسرین و ژیلان با من موافقت کردند. آنها گفتند: «کاش وقتی مردا مردن ما هم باهاشون بودیم.»
: )

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

حجم

۴۴۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۷ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان