کتاب آخرین دختر
معرفی کتاب آخرین دختر
کتاب آخرین دختر نوشتهٔ نادیا مراد (فعال حقوق بشر و برندهٔ جایزهٔ نوبل صلح) و جنا کراجسکی (روزنامهنگار نیویورکی) و ترجمهٔ سمیرا چوبانی است. کتاب کولهپشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر سرگذشت نویسنده از اسارت و مبارزه با خلافت اسلامی (داعش) را روایت کرده است.
درباره کتاب آخرین دختر
کتاب آخرین دختر با بخشی به نام «متن سخنرانی من در زمان دریافت جایزهٔ نوبل صلح ۲۰۱۸» آغاز میشود. سپس پیشدرآمدی به قلم امل کلونی، وکیل دادگستری، میخوانیم. این کتاب در ۳ بخش و بخشی بهعنوان بخش پایانی نوشته شده است.
آخرین دختر سرگذشت نادیا مراد را روایت میکند. او دختری از روستاهای شمال عراق است که مجبور به رویارویی با داعش و در چنگ آنها اسیر شد.
در اوت ۲۰۱۴ و زمانی که نادیا مراد تنها ۲۱ سال داشت، شبهنظامیان داعش مردم روستایش را قتلعام کردند. آنها مردانی که زیر بار زور نمیرفتند و زنانی را که مسن بودند و نمیشد از آنها بهرهٔ جنسی برد، تیرباران کردند. برادران نادیا و مادرش را هم کشتند و او را به موصل بردند تا در بازار بردهفروشان و همراه دختران «ایزدی» دیگر بفروشند. نویسندهٔ کتاب حاضر در دست چندین شبهنظامی اسیر شد و بارها مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت اما درنهایت موفق شد از راه خیابانهای موصل فرار کند و در خانهٔ یک خانوادهٔ مسلمان اهل تسنن پناه بگیرد. پسر بزرگ خانواده، خود را به خطر میاندازد تا او را به مکانی امن ببرد.
خواندن کتاب آخرین دختر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای زندگینامهای پیشنهاد میکنیم.
درباره نادیا مراد
نادیا مراد فعال حقوق بشر و برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل است. او دریافتکنندهٔ جایزهٔ «حقوق بشر واسلاو هاول» و جایزهٔ «ساخاروف» و اولین «سفیر حسننیت سازمان ملل» در راستای ارجنهادن به بازماندگان قاچاق انسان است. این شخصیت افزونبر همکاری با «یزدا» (سازمان حقوق ایزدیها) کوشیده است تا داعش را بهاتهام نسلکشی و جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمهٔ دادگاه جنایی بینالمللی بکشاند. نادیا مراد همچنین بنیانگذار طرح ابتکاری نادیاست؛ برنامهای که برای کمک به بازماندگان نسلکشی و قاچاق انسان برای التیام و بازسازی جوامع خود تخصیص یافته است.
درباره جنا کراجسکی
جنا کراجسکی روزنامهنگاری نیویورکی است که بیشاز یک دهه تجربهٔ زندگی و گزارش در خاورمیانه را دارد. او در سال ۲۰۰۳ با مدرک لیسانس زبان انگلیسی از دانشکدهٔ ویلیام و مری فارغالتحصیل شد.
آثار کراجسکی در مجلات گوناگونی همچون نیویورکر، نِیشن، نیویورکتایمز و... چاپ و بهصورت آنلاین منتشر شده است. در سال ۲۰۱۵، «کمکهزینهٔ تحصیلی نایت - والاس» در دانشگاه میشیگان به او اعطا شد.
کراجسکی با حمایت «مرکز پولیتزر» درخصوص گزارش بحران، بهمدت ۴ سال در استانبولِ ترکیه زندگی کرد و از ترکیه، عراق و سوریه با توجه خاص به مسائل کردها گزارش تهیه کرد. موضوعات داستانهای او شامل استخدام زنان در نیروهای مسلح چریکی کردها، احتمال استقلال کردها از عراق و اعتراضات ضدّدولتی در ترکیه میشود. در سال ۲۰۱۵، او اولین روزنامهنگار آمریکایی بود که قطعهای دقیق و عمیق دربارهٔ «روژاوا»، انقلاب کردها در شمال سوریه، منتشر کرد.
بخشهایی از کتاب آخرین دختر
«محاصرهٔ کوچو حدود دو هفته ادامه داشت. برخی روزها خیلی سریع میگذشت، هرلحظه درست مثل لحظهٔ قبل؛ درحالیکه برخی روزها، هر ثانیهاش را مثل جای گزیدگی احساس میکردم. صبح، صدای دعوت اسلامی برای نماز از ایستهای بازرسی خلافت اسلامی پخش میشد، صدایی که اگرچه برای کوچو غیرمعمول بود، من از زمان تحصیل اسلام در مدرسه و سفر به شهر شهنگال آن را خوب میشناختم. ایزدیهای مسنتر، با شنیدن این صدای دعوت به نماز اعتراض میکردند. آنها افسوس میخوردند که شهنگال دیگر یک شهر ایزدی نیست و با اطمینان میگفتند که ما همه بهزودی به همین روستاها و شهرهای کوچک خود محدود خواهیم شد، درحالیکه بخشهای مطلوب منطقهٔ ایزدی برای کردها و اعراب بانفوذ و ثروتمند باقی خواهد ماند. بااینحال تا پیشازاینکه داعش به شهنگال برسد هیچوقت از شنیدن صدای این دعوت اذیت نشدم. ازآنجاییکه آنها دورتادور ما را محاصره کرده بودند، صدا نیز شدید و وحشتآور شده بود.
بستگانمان یکییکی به خانهٔ ما روانه شدند. ژیلان-همسر حزنی-خانهٔ تقریباً تکمیلشدهٔ خودشان را که دقیقاً در خارج از شهر بود ترک کرد تا به ما ملحق شود و عموزادهها و خواهر و برادران ناتنی از سراسر روستا با چمدانهای کوچک یا غذا و غذای مخصوص نوزادان آمدند. شیرین۷۶، همسر سَعود، تازه زایمان کرده بود و هنگامیکه نوزاد تازهمتولدشدهٔ رنگپریده و گریانِ خود را پیش ما آورد، زنان بچه را دوره کردند؛ نوزاد برای ما نمودی از امید بود. تعدادی از اتاقهای ما با لباس، پتو، عکس، اشیاء باارزش و هرچیزی که میتوانستند با خود بیاورند پر شده بود. درطول روز همگی دور تلویزیون جمع میشدیم و بهدنبال داستانهایی دربارهٔ قتلعام ایزدیها در شهنگال بودیم. چیزی شبیه یک کابوس بود. هواپیماها بهاندازهٔ کافی پایین پرواز نمیکردند تا بتوانند کمکها را بهدرستی توزیع کنند و بهنظر میرسید آن کوهستان عظیم، بستههای غذا و آب را بهمحض افتادن میبلعد.
ایزدیها دیوانهوار سعی میکردند بر هلیکوپترهای ارتش عراق که در جادههای مقابل قلهٔ کوه فرود میآمدند سوار شوند. نوزادها و افراد سالخورده را با زور به جلو میبردند که سوار شوند؛ ولی سربازان آنها را به عقب هل میدادند و فریاد میزدند که جای کافی نیست. آنها با این منطق سر مردم داد میزدند: «هلیکوپتر با این همه سرنشین نمیتونه از زمین بلند بشه!» این موضوع برای آن مردم آشفته و عصبانی اهمیتی نداشت. شنیدیم که درست زمانیکه هلیکوپتر از زمین بلند میشود یک زن تصمیم میگیرد سوار هلیکوپتر شود؛ برای مدت کوتاهی از پایهٔ هلیکوپتر آویزان میشود، ولی تعادلش را ازدست میدهد و سقوط میکند. یکی میگفت که وقتی بدنش با سنگها برخورد کرده مثل یک هندوانه ترکیده.»
حجم
۴۴۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
حجم
۴۴۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
نظرات کاربران
مطالبی که تو کتاب بود تو اخبار هم میومد نادیا مطلب جدیدی نداشت در ضمن چون با حمایت غربی ها این کتاب رو نوشته اشاره نمیکنه کی عراق رو نجات داد و کی داعش رو درست کرد و فرستاد تو
همه ما ممکن بود جای نادیا باشیم . ممکن بود یه روز بیدار بشیم و ببینیم شهرمون به اشغال داعش دراومده. همه مردامون رو قتل عام میکردن و بچه ها و مادرا رو از هم جدا میکردن و دخترا رو
کتاب خوبی بود اما بنظر میرسه چون اسلام در این کتاب و از نظر نویسنده یک دین اجباری و بدون منطق ذکر شده و داعش معرف دین اسلامه جایزه نوبل گرفته چنان چه این ماجرا از زبان یک شیعه اسیر
پس از خواندن این کتاب بیش از پیش به جوانان غیور کشورم افتخار کردم که مدافعان حرم و حریم این مردم بی گناه بودند. مردان و زنانی که پس از اسارت در دستان کثیف داعش ، دیگر نه گذشتهای داشتند
#آخرین_ دختر کتاب خوبی است، خصوصا برای نوجوان و جوان ایرانی! و البته کتاب خوبی نیست چون اگر چه حقیقت را گفته است ولی تمام آن را نگفته! آخرین دختر سرنوشت دختری ایزدی است به نام #نادیا_مراد که روستایشان توسط داعش اشغال
سرگذشت نادیا ممکن بود سرگذشت خیلی ازما باشه امیدوارم همه با خواندن این کتاب فهمیده باشن که چرا مدافعان حرم به سوریه رفتن و خیلیا جان دادن تا داعش به ایران نرسه ، روحشان شاد
یادم میاد هر وقت میخواستم داعش رو برای خودم و دیگران بازنمایی کنم ازشون میخواستم لحظه ای رو تصور کنن که در خونه شون با لگد و سر و صدا باز میشه و یه عده میریزن توی خونه، پدر رو
کتاب جذابی بود و کشش ایجاد می کرد...ایزدی که فقط نامی ازش شنیده بودم شناخت پیدا کردم خوب معرفی کرده بود... فقط نمی دونم چرا هیچ حرفی از مدافعان ایرانی نزده بود؟!... اگر سپاه قدس و ارتش ایران و سردار
فقط متن جلد کتاب ...خلافت اسلامی در پرانتز داعش... اول برای این دختران متاسفم که همچین تجربه تلخی و از بیغیرتی و احمقی افرادی به اسم داعش تجربه کردند ... و دوم خلافت اسلامی فقط مختص دین حق است نه دین
نمی دانم چه بگویم؟ نادیا مراد نماد کسانی شده ست که باز قامت راست می کنند بعد از هولناک ترین دردها و رنج ها و تحقیرها و سواستفاده شدن های جنسی. خود را از یک دختر فروخته شده ی جنسی