دانلود و خرید کتاب من از گورانی ها می ترسم بلقیس سلیمانی
تصویر جلد کتاب من از گورانی ها می ترسم

کتاب من از گورانی ها می ترسم

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من از گورانی ها می ترسم

«من از گورانی‌ها می‌ترسم» داستان ترس‌های یک زن میان‌سال به اسم فرنگیس است که میان سنت و مدرنیته دست و پا می‌زند. ترس‌هایی که برخی از آن‌ها محصول روان ناآرام او و برخی محصول شرایط اجتماعیش هستند. بلقیس سلیمانی، نویسنده توانای این روزها، در این داستان هم مانند آثار دیگرش، «به هادس خوش آمدید» و «خاله‌بازی» پرسش‌های فلسفی مهمی را مطرح کرده است که از ذهن زنان سرچشمه می‌گیرند. این که درست و غلط را چطور باید تشخیص داد، زندگی توام با رنج ارزش زیستن دارد یا خیر و... فرنگیس دختر حاجی پیله‌وری از بزرگان شهر که برای تحصیل به تهران رفته، ازدواج کرده و زندگی مرفهی دارد، طبق برنامه خانوادگی، به شهر کوچک خود گوران (شهری که دو داستان دیگر سلیمانی هم در آنها می‌گذرد) آمده است تا مانند خواهرو برادرهایش، دوماه از پدرومادر پیر و برادرش که بیمار ذهنی-حرکتی است نگهداری کند. او در تهران مشکلات زیادی را از سرگذرانده است از جمله زندگی زناشویی ناموفق و طلاق که تا پایان داستان یکی یکی برای خواننده فاش می‌شوند. داستان اصلی سلیمانی، داستان بیگانگی فرنگیس با گورانی‌ها و سنت‌های آنان است. احساسی که او را دچار پارادوکس‌های درونی کرده است، در تقابل با شهری که سخت گرفتار سنت‌های دیرپای خود است. شهری نامهربان با زن‌ و مشکلاتش، شهری که پیش‌تر، قصاوتش را به دو هم کلاسی او، ناهید و رودابه (شخصیت‌های دو داستان دیگر سلیمانی) نشان داده است. او هم یکی از همین زن‌ها است که حالا یک خانم تهرانی شده و دیگر گورانی‌ها را نمی‌فهمد، اما گوران هنوز در باطن او ریشه دارد و بخشی از خاطراش همیشه در تسخیر گوران است: «چرا من در گذشته زندگی می‌کنم؟ چر این گذشته‌ لعنتی گوران ولم نمی‌کند؟ چرا به بچه‌هایم فکر نمی‌کنم، به سفرهایی که می‌توانم به آمریکا و اگر کار فرناز و شوهرش درست شد، به استرالیا داشته باشم؟» داستان سیری خطی دارد و ماجرا طی دو ماه روایت می‌شود. گاهی فلاش‌بک‌هایی به دهه شصت دارد و در تمام این‌ها به دنبال واکاوی ترس‌های فرنگیس است. معرفی کردن دیرهنگام شخصیت‌ها، بومی بودن فضای داستان، تعلیق‌های آرام و پی‌درپی و فضاسازی ماهرانه از ویژگی‌های این رمان بلقیس سلیمانی است. ترفندهای دراماتیک سلیمانی در روایت همچون حمایت نوبتی فرزندان از مادر و پدر پیر، دیدار با دوستان قدیم، بحران‌های خانوادگی، مرگ یا قتل دوست قدیمی و شروع دلبستگی جدید برای فرنگیس که نشان از جستجوی آرامشی گمشده‌ دارد، رمان «من از گورانی‌ها می‌ترسم» را به رمانی پربار و قابل تامل تبدیل می‌کند.
Sina Iravanian
۱۳۹۹/۰۴/۰۶

«افتادن و بلند شدن، بلند شدن و افتادن. آن‌چه من از این جهان و اتفاقات آن درک می‌کنم.» - قصه از زبان فرنگیس روایت می‌شود؛ زن میانسالی که در تهران زندگی می‌کند و دو ماه در سال برای نگهداری از پدر و

- بیشتر
rozhpari94
۱۳۹۹/۰۵/۱۰

خوندم ولی خیلییییییییی ناتمام بود ابول چی شد؟ احیانا مهیار قاتل نبود؟ املاک مادر چی؟؟ فرنگیس چی شد؟ دکتر؟

نازی
۱۳۹۹/۰۴/۱۱

واقعا کتاب با جمله‌ی «می‌خواهم با شما مشورت کنم» تموم میشه؟

مامانه درسا
۱۳۹۹/۰۳/۱۰

چرا اینجوری تموم شد؟

Hadith
۱۳۹۹/۰۴/۱۳

این کتاب هم برشی از زندگی یک زن و دغدغه هایش بود... تلخ و در عین حال شیرین بود مثل بقیه کتابهای خانم سلیمانی

نیتا
۱۴۰۲/۰۶/۲۵

داستان زندگی چندماهه زنی میانسال در شهر کوچک زادگاهش. هر چقدر داستان روان بود و خوب نوشته شده بود، پایان بی سر و ته ی داشت. انگار نویسنده یکدفعه از نوشتن داستان خسته شد و راهش کرد!

همچنان خواهم خواند...
۱۴۰۰/۰۵/۲۸

مثل باقی آثار بلقیس سلیمانی برشی از زندگی یک انسان معمولی و مثل اغلب آثارش مرتبط با گوران انگار که این‌گوران‌ ماکت کوچکی از جامعه ماست... بیشترین چیزی که در آثار این نویسنده دوست دارم، دغدغه‌ها و درگیری‌ها و کشمکش‌های درونی شخصیت‌هاست

- بیشتر
ساجده
۱۴۰۰/۰۵/۲۱

باتوجه به کارهای ایشون مثل پیاده و مارون و سگ سالی که من ازشون خوندم این کارشون ضعیف بود بدون پایانی مشخص.مثل اینکه داستان در اوج رها شد

Dark Lady
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

قصه جذاب و گیرا بود بر خلاف نظر دوستان به نظر من پایان باز و ناتمامی نداشت، کلا بسیاری از مسائل تو لفافه بیان شده بود و پایان هم متناسب با کل کتاب بود، میشد حدس زد که چی شده من از

- بیشتر
صائمه
۱۴۰۱/۱۰/۰۷

کتاب پیاده رو خوندم ، نسخه ی چاپیش نبود بدون تحقیق این کتاب و گرفتم نمیگم کتاب بدیه، ولی چرا این طوری تموم شد من اومدم طاقچه گفتم شاید آخر کتاب تو نسخه ی چاپی نیست پایانی باز نبود، عین یه دره

- بیشتر
«مادر از وقتی آلزایمر گرفته هیچ تغییری نکرده، انگار همان‌طور که ساعت عقلش خوابیده، ساعت بدنش هم خواب رفته.»
نیتا
مادر هر سال کوچک‌تر می‌شود. این کوچک شدن را در نگاه و حالت چهره‌اش هم می‌بینم. مادر دارد دوباره بچه می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
دست‌های مادرم را دوست داشتم، انگشت‌های کشیده و سفیدش مبهوتم می‌کرد. در تمام دوران مدرسه به اولین چیزی از بدن معلم‌ها که نگاه می‌کردم، دست‌های‌شان بود، فقط برای این‌که آن‌ها را با دست‌های مادرم قیاس کنم.
همچنان خواهم خواند...
هر سال بهار بدون استثنا به این فکر می‌کنم که چرا ما مثل طبیعت سال‌به‌سال نو نمی‌شویم، چرا بدن‌مان با روان‌مان همراه نیست.
همچنان خواهم خواند...
هر سال بهار بدون استثنا به این فکر می‌کنم که چرا ما مثل طبیعت سال‌به‌سال نو نمی‌شویم، چرا بدن‌مان با روان‌مان همراه نیست.
نیتا
کی گفته پیرها برکت خانه‌اند؟ آن‌ها مایهٔ رنج و عذاب‌اند.
نیتا

حجم

۱۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
۲۳,۰۰۰
۵۰%
تومان