دانلود و خرید کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن اریک فروم ترجمه سهیلا خداوردیان
تصویر جلد کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن

کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن

نویسنده:اریک فروم
انتشارات:پندار تابان
امتیاز:
۴.۰از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن

کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن نوشتهٔ اریک فروم و ترجمهٔ سهیلا خداوردیان است و پندار تابان (جیحون) آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ نظریه‌های تحلیل روان است.

درباره کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن

مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن از مجموعه کتاب‌های نظریه‌های تحلیل روان است که مطالب خلاصه‌شدهٔ دو کتاب دیگر اریک فروم (۱۹۰۰-۱۹۸۰) به نام‌های «داشتن یا بودن» و «هنر بودن» و همچنین سخنرانی‌های به چاپ نرسیده، مصاحبه‌ها و مشاهدات کاوشگرانهٔ او را دربردارد.

این کتاب به ما می‌آموزد: با درنظرگرفتن موانع و دشواری‌هایی که هنر زیستن ما را با آنها روبه‌رو می‌سازد، چگونه می‌توانیم بدون راهنمایی، به تسلط بر این هنر امیدوار باشیم؟ در واقع، آموزش زیستن کار استادان زندگی، یعنی پیامبران در درجهٔ نخست و سپس افرادی مانند لائوتسه، بودا، توماس آکیناس، مایستر اکهارت، پاراسلسوس، اسپینوزا، گوته و شوایتزر است که اساساً اصول مشابهی را گاه در قالب مفاهیمی متناقض آموزش داده‌اند، اما این تناقض تنها به چشم کسانی می‌آید که به‌جای تجربه‌ای که اصول مزبور بدان اشاره دارند، به واژه‌ها توجه می‌کنند.

این اصول ساده هستند:

۱. انسان کامل شدن، عالی‌ترین و برترین هدف زندگی آدمی است.

۲. فرآیند «تولد بخشیدن» به خویشتن، به به‌ْروزی انسان منجر می‌شود و با لذت همراه است.

۳. آدمی تنها تا بدان حد که بر نفرت، نادانی، آزمندی و خودخواهی غالب شود و ظرفیت خویش را برای عشق، یک‌پارچگی، خرد و شجاعت رشد دهد، به هدف مذکور دست می‌یابد.

۴. آدمی نباید تنها این اهداف را بشناسد،‌ بلکه باید چگونگی دستیابی به آنها را در هر گام از زندگی خویش تمرین کند.

خواندن کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به روانکاوان و پژوهشگران و دوستداران روان‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اریک فروم

اریک سلیگمن فروم، روان‌شناس اجتماعی، روان‌کاو، جامعه‌شناس و فیلسوف انسان‌گرای اهل آلمان بود. او که تنها فرزند یک خانوادهٔ یهودی/ارتودوکس بود، تحصیلات آکادمیک خود را در سال ۱۹۱۸ در دانشگاه فرانکفورت ام ماین زادگاه خویش در رشتهٔ فلسفهٔ حقوق آغاز کرد. اما پس از دو نیم‌سال تحصیلی در دانشگاه هایدلبرگ، به مطالعهٔ جامعه‌شناسی پرداخت و در سال ۱۹۲۲ دکترای خود را در این رشته دریافت کرد. در اواسط دههٔ ۱۹۲۰، او به آموختن روان‌کاوی در آسایشگاه فریدا رایشمن در هایدلبرگ مشغول شد و به سال ۱۹۲۷ فعالیت درمانی خود را آغاز کرد.

بخشی از کتاب مقدمات روان‌شناسی فروم؛ زندگی در میان داشتن و بودن

این اندیشه که خوب زیستن کاری آسان است، نسبتاً جدید است. البته همواره افرادی بوده‌اند که احساس می‌کردند اگر به لذت، قدرت و ثروت دست یابند، شادمان خواهند بود و آنچه نیاز دارند یاد بگیرند، راه خوب زیستن نیست، بلکه شیوهٔ کسب موفقیت است، به‌گونه‌ای که برای دستیابی به هدف خوب زیستن بسنده باشد. اما برخلاف این افراد و گروه‌ها، که اصل لذت‌جویی افراطی را از هر نظر به‌کار می‌بستند، در تمامی فرهنگ‌ها، برخی اساتید زندگی و اندیشه بودند که اظهار می‌کردند خوب زیستن هنری است که می‌باید آموخته شود و آموختن این هنر، تلاش، فداکاری، درک و بردباری می‌طلبد و اینکه، خوب زیستن برترین هنر است.

امروز اما، کسانی که راه و رسم زندگی را به آدمیان می‌آموزند (روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و سیاست‌مداران) یادگیری این هنر را آسان می‌شمارند. در واقع، چیزی فراتر از کتاب‌های راهنما برای یادگیری این هنر وجود ندارد. چه عاملی موجب این تغییر شگفت‌انگیز و شکل‌گیری این باور شده است که یادگیری زیستن ساده است، در حالی که تنها موضوع دشوار برای یادگیری، ساختن یک زندگی است؟

بخشی از پاسخ این پرسش، در کاربرد تمدن ماشینی نهفته است. تمدنی که در آن کار دستی جای خود را به خدمات ماشینی داده است. زمانی ساختن یک جفت کفش یا یک میز تکلیفی دشوار بود، که فرد ناچار می‌شد برای تسلط بر آن، سال‌ها مطالعه کند. حال تولیدکنندگان کفش یا میز مجبور نیستند سال‌ها مطالعه کنند و تعداد بسیار اندکی از مشاغل حرفه‌ای مستلزم آموزشی هستند که قابل مقایسه با آموزش یک استاد نجار است.

همین سادگی، بر حوزهٔ مصرف نیز غالب است. آشپزی، رانندگی، عکاسی و تقریباً تمامی اعمال مصرفی را می‌توان با حداقل مهارت، تلاش و تمرکز انجام داد و تنها کافی است که قواعد ساده‌ای را دنبال کنید. چرا زندگی باید هنر باشد و یادگیری آن تلاش زیادی را ایجاب کند، وقتی که کودکی می‌تواند تنها با فشار دادن دکمهٔ تلویزیون، دنیای کاملی را خلق کند؟

با این وصف زندگی آسان نیست. تعداد اندکی امیال غریزی در ما به ودیعت گذاشته شده، که ارضای آن برای بقای فرد یا گونه ضروری است و از این بابت با حیوانات تفاوتی نداریم. اما برخلاف حیوانات، ما دارای اسباب درونی کاملاً غریزی نیستیم که بر اساس یک طرح کلی برای خوب زیستن، به ما بگوید در جریان عادی زندگی چگونه منشی داشته باشیم. اگر اعمال ما توسط ضرورت‌های زیستی‌مان تعیین می‌شدند، ما عملکردی خردمندانه داشتیم و برای مثال، یکدیگر را برای کسب افتخار، شهرت یا ثروت نمی‌کشتیم. بلکه جهت تداوم بقاء با یکدیگر همکاری می‌کردیم. اگر اعمال ما را خرد تعیین می‌کرد، همگی به‌جا بودند. اما تفکر ما به‌راستی، بیش از آن محصول علائق خودخواهانه و هوس‌های نابخردانه است که بتواند راهنمای قابل اتکایی برای هنر زیستن باشد.

انسان، موجودی است که نارس و ناتوان متولد می‌شود و تولد فیزیولوژیک خود را ماه‌ها پس از «تولد آغازینش» جشن می‌گیرد. قابلیت‌های ذهنی او در زمان تولد، حتی از قابلیت‌های جسمی‌اش ناکامل‌تر است. او به یک عمر نیاز دارد تا به لحاظ روانی، به‌راستی متولد شود. اما در عین حال می‌تواند خویشتن را از دست بدهد، در هر مرحله‌ای از رشد خویش دچار توقف شود و سرانجام به ویرانگری، افسردگی، فقدان عشق و انزوا برسد و مبدل به انسانی ذلیل شود.

آدمی به لحاظ جسمانی و روانی تابع قانون زندگی است، قانونی حاکی از اینکه زندگی رشد کردن است و فعال بودن. و آن‌گاه که رشد متوقف می‌شود، تباهی و مرگ ریشه می‌دواند. مرگ فیزیولوژیک به‌آسانی قابل تشخیص است. اما مرگ روانی را تنها کسانی می‌توانند تشخیص دهند که حیات روانی را می‌شناسند. بدن را می‌توان زنده نگاه داشت، تلاش‌های انسان برای زنده نگاه داشتن بدن توسط ساختار عصبی‌فیزیولوژیک مغز تعیین و هدایت می‌شود. اما او ناچار نیست، یا بسیار کم‌تر ناچار است که خود را در رشد و به لحاظ روانی، فعال نگاه دارد. برای این کار، او باید به تلاش پایداری دست بزند که فی‌نفسه لذت‌بخش است، اما به سوی این تلاش «سوق» داده نمی‌شود، مانند آنچه در رفتارهای انگیزشی غریزی می‌توان دید.

معجزه ی سپاسگزاری
۱۳۹۸/۰۳/۲۱

به نام بودن. نداشتن،هیچگاه به تلخی فراموش کردن یک داشتن نیست. نادر.

sam
۱۴۰۲/۰۸/۱۹

جاهایی که در مورد روانشناسی فردی صحبت کرده به نظر بد نیستن، ولی جاهایی که اومده به جامعه بسط بده، دلیلی برایشان ذکر نکرده و صرفا اومده برای تایید گفته خود بریده ای از نظر دیگران را قرار داده که

- بیشتر
من آنچه مالک آنم، هستم».
نادر
در زبان آلمانی، واژهٔ «عشق» با واژه‌های «ستایش»، «لذت» و «آزادی»، ریشهٔ مشترک دارد. آنجا که لذت، آزادی و ستایش نیست، عشقی وجود ندارد.
sam
خوب زیستن هنری است که می‌باید آموخته شود و آموختن این هنر، تلاش، فداکاری، درک و بردباری می‌طلبد
hastiiiii
واقعیت آن است که اکنون بیشتر مردم کارمند هستند و در هر درجه و سطحی، کارهایی را انجام می‌دهند که به آنان گفته، یا به موجب قواعد از آنان خواسته می‌شود. آنان تا حد امکان کم‌تر تن به احساسات می‌دهند، زیرا احساسات کارکرد یک‌نواخت ماشین را مختل می‌کند. در جوامع صنعتی، از آن جهت که عملکرد یک‌نواخت ماشین ضروری است و هر گونه ناهمواری و اصطکاک در آن، هزینه در بردارد، افراد باید به خود بیاموزند که تا جایی که ممکن است، هیجانات کم‌تری داشته باشند، زیرا هیجان هزینه دارد.
sam
این اندیشه که خوب زیستن کاری آسان است، نسبتاً جدید است. البته همواره افرادی بوده‌اند که احساس می‌کردند اگر به لذت، قدرت و ثروت دست یابند، شادمان خواهند بود و آنچه نیاز دارند یاد بگیرند، راه خوب زیستن نیست، بلکه شیوهٔ کسب موفقیت است، به‌گونه‌ای که برای دستیابی به هدف خوب زیستن بسنده باشد. اما برخلاف این افراد و گروه‌ها، که اصل لذت‌جویی افراطی را از هر نظر به‌کار می‌بستند، در تمامی فرهنگ‌ها، برخی اساتید زندگی و اندیشه بودند که اظهار می‌کردند خوب زیستن هنری است که می‌باید آموخته شود و آموختن این هنر، تلاش، فداکاری، درک و بردباری می‌طلبد و اینکه، خوب زیستن برترین هنر است.
نادر
شخص زمانی شادمان است که به آنچه انجام می‌دهد، علاقه‌مند باشد، تنها در این صورت می‌تواند قدرت خود را ابراز کند، تنها در این صورت منزوی نیست و تنها در این صورت، احساس می‌کند با دنیا پیوند دارد و ناتوان نیست. او می‌تواند اشیاء، شغل خویش و مردمان را دوست بدارد. با این وصف، او چیزی جز قطعه‌ای کوچک از یک ماشین نیست اگر، کاری جز متابعت از فرمان‌ها انجام ندهد. مهم نیست که برای این کار به او دستمزد خوبی پرداخته می‌شود یا نه. اگر او فاقد قدرت راستین باشد، اگر علاقه‌ای نشان ندهد چون کار جالبی برای انجام دادن وجود ندارد، آن‌گاه او ملول می‌شود. فردی که از ملالت در عذاب است، به‌ندرت می‌تواند آن را تحمل کند. او از طریق مصرف، سعی در جبران آن دارد. او با ماشین خود به این‌سو و آن‌سو می‌رود، الکل مصرف می‌کند و دست به هر کاری می‌زند تا دو سه ساعتی را که مجبور نیست به کار طاقت‌فرسا بپردازد، «صرف» کند.
پویا پانا
شما فکری دربارهٔ یک احساس دارید و بیشتر ما کاملاً قادر به تفکیک یا تمیز یک احساس ناب، که حقیقی و متناظر با آن چیزی است که در کل نظام فیزیولوژیک بدنمان رخ می‌دهد و اندیشهٔ یک احساس، که تقریباً شبیه احساس واقعی است، اما به‌واقع احساس نیست، نمی‌باشیم.
sima
فرد حریص، موذی و حیله‌گر است، فرد خردمند، زیرک است.
sam
هدف منش‌بازاری، یعنی عملکرد مناسب تحت شرایط معین، فرد را وادار می‌کند که به جهان به شیوه‌ای عمدتاً اندیشمندانه پاسخ دهد. خرد در معنای درک و فهم، ویژگی انحصاری انسان ناطق است،
Havisht
این واقعیت که امروزه عزت نفس بیشتر افراد بسیار متزلزل است، از همین امر ریشه می‌گیرد. آنان خود را نه به سبب باورهای راسخ خود (این من هستم، این قابلیت عشق‌ورزی من و این توانایی تفکر و احساسات من است)، بلکه به سبب کسب تأیید دیگران، اینکه می‌توانند خود را بفروشند و اینکه دیگران می‌گویند «او فردی فوق‌العاده است»، ارزش‌مند می‌بینند. طبیعتاً، آن‌گاه که احساس عزت‌نفس به دیگران بستگی دارد، بسیار بی‌ثبات و غیرقابل اتکاست.
شکوه
ما در جامعه‌ای به‌سر می‌بریم که رو به سوی موفقیت و منفعت دارد، نه جامعه‌ای که بر عشق مبتنی است. از این رو، فردی که بر اساس مفهوم عشق عمل می‌کند، خود را از تفکر اجتماعی خارج می‌کند. او مطرود می‌شود. تاجر قصهٔ ما، به‌سختی می‌تواند این موضوع را با همسرش در میان بگذارد، زیرا همسرش وی را «ابله» خواهد نامید. وی حتی کم‌تر می‌تواند به همکارانش در این زمینه چیزی بگوید، زیرا اعتبار خود را از دست خواهد داد و «نیمه‌کودن» تلقی خواهد شد.
پویا پانا
پدرسالاری در واقع نمونهٔ نخستین استثمار محسوب می‌شود، آن هم نه در مورد یک طبقهٔ خاص، بلکه در مورد نیمی از طبیعت بشری، توسط نیمی دیگر. بر این باورم که با اطمینان می‌توان گفت به‌طور کلی استثمار به پایان نمی‌رسد، مگر آنکه پدرسالاری متوقف شود. امری که تاکنون رخ نداده است: زیرا پدرسالاری فی‌نفسه آن رفتار آدمی است که به موجب آن، یک شخص از دیگری در جهت اهداف خویش استفاده می‌کند.
پویا پانا
اگر فردی قادر نباشد که با خود خلوت کند و به دیگران و خویشتن علاقهٔ واقعی داشته باشد، آن‌گاه قادر نخواهد بود که با هیچ فردی بیش از مدت معینی بماند و ملول نشود. اگر رابطهٔ بین دو جنس، تنها گریزی از تنهایی و انزوای فردی باشد، از ارزش‌های بالقوه‌ای که رابطهٔ واقعی بین زن و مرد بر آن دلالت دارد، بسیار فاصله می‌گیرد.
پویا پانا
قلب و مغز روشنفکران با یکدیگر پیوندی ندارند، یا به بیان فلسفی، آنان بی‌خویشتن (از خودبیگانه) هستند. آنچه آنان می‌اندیشند، بیشتر افکاری هستند که با احساسات مرتبطند. در واقع، این به‌گونه‌ای، تعریفی از اسکیزوفرنی محسوب می‌شود. من به‌راستی اعتقاد دارم که اجتماع ما، تصویری از یک اسکیزوفرنی خفیف مزمن را ارائه می‌دهد. در حالی که اجتماع در قرن نوزدهم تصویر یک هیستری خفیف عمومی را به تماشا می‌گذاشت
پویا پانا
اندیشه می‌تواند توسط احساس به حماقت آلوده شود، یا به روشن‌بینی برسد و برعکس.
پویا پانا
«من بر این باورم که انسانی که راه تعالی را برمی‌گزیند، می‌تواند از طریق ارتقای نیروهای بشری خویشتن، به وحدتی دوباره دست یابد، که در سه نوع جهت‌گیری قابل حصول است. این سه می‌توانند با یکدیگر، یا به‌طور جداگانه ظاهر شوند: زنده‌گرایی، عشق به بشریت و طبیعت و استقلال و آزادی».
sima
«لذت زندگی» معمولاً نصیب شخصی می‌شود که جهت‌گیری بودن را دارد. برعکس، آن کس که جهت‌گیری داشتن را اتخاذ می‌کند، احساس افسردگی دارد و هراسان است که «خویشتن» خود را از دست بدهد و از این رو، تمایل دارد این فقدان را عمدتاً از طریق مصرف‌زدگی وسواس‌گونه جبران کند.
احسان رضاپور
سؤال اصلی نباید این باشد که «آیا من مورد عشق و علاقه هستم؟» که تا حد زیادی معادل این پرسش‌هاست: «آیا مورد تأیید هستم؟»، «آیا مورد رضایت هستم؟» «آیا مورد تحسین قرار می‌گیرم؟» پرسش اصلی باید این باشد: «آیا می‌توانم عشق بورزم؟» این وضعیت دشواری است. مورد عشق بودن و عشق ورزیدن بسیار آسان است، تا زمانی که ملال‌آور و نیز ملول شوید. اما عاشق شدن و «عاشق ماندن»، همان‌گونه که بود، به‌راستی دشوار است، اگرچه متعلق به ابرانسان نیست. در واقع این بنیادی‌ترین ویژگی انسان است. اگر فردی قادر نباشد که با خود خلوت کند و به دیگران و خویشتن علاقهٔ واقعی داشته باشد، آن‌گاه قادر نخواهد بود که با هیچ فردی بیش از مدت معینی بماند و ملول نشود.
شکوه
مارکس بر این باور بود که تجملات به همان اندازهٔ فقر، یک رذیلت است.
پویا پانا
آنچنان که مارکس گفت، جامعه‌ای قابل درک است که کارکردی منطقی دارد و مطابق با شأن بشر رفتار می‌کند، جامعه‌ای که «شفاف» است، بر مبنای بینش نسبت به منابع موجود و احتمال رشد سازمان یافته است. جامعه‌ای که در آن، القای جهان‌بینی‌های غلط به افراد ضرورتی ندارد. در چنین جامعه‌ای، انسان می‌تواند همه چیز را آشکارا ببیند و ناچار نیست نابخرد باشد.
پویا پانا

حجم

۱۳۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۳۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان