دانلود و خرید کتاب پسری به نام دردسر جری اسپینلی ترجمه حبیب گوهری‌راد

معرفی کتاب پسری به نام دردسر

«پسری به نام دردسر» نام داستانی برای نوجوانان به قلم نویسنده آمریکایی، جری اسپینلی (-۱۹۴۱) است.

پسری به نام «جان پاتریک کوگان» که همه او را به دلیل شیطنت‌هایش، «دردسر» صدا می‌کنند با پسری هم‌سن و سال خودش که در برخورد اول به نظر «مسخره با قیافه‌ای ابلهانه» می‌آید، آشنا می‌شود و این آشنایی به دوستی می‌انجامد و...

اسپینلی برای این‌کتاب، نامزد دریافت جایزه ملی کتاب سال آمریکا، و برنده مدال افتخار نیوبری شده‌است. این اثر، همچنین برگزیده انجمن ادبی ALA و کتاب سال پابلیشرز ویکلی نیز می‌باشد.

در ابتدای اثر نوشته شده‌است: «به یاد همهٔ آن دیوارهایی که در کودکی از آن‌ها بالا نرفته‌ایم»:

هنوز اولین باری که او را دیدم، یادم هست. تابستان قبل از کلاس اول بود؛ هفت سال پیش...

یک روز آفتابی تابستان بود. من توی محوطه جلوی خانه، با بیلچهٔ قرمزم، مشغول کندن زمین بودم. یک دفعه صدایی مثل سوت شنیدم. سرم را بلند کردم. بله، صدای سوت بود. یک پسر مسخره، با قیافه‌ای ابلهانه، در پیاده‌رو قدم می‌زد و برای خودش سوت می‌زد. طوری راه می‌رفت که انگار کل محله مال او بود! دست‌هایش را توی جیب‌هایش کرده بود و شلنگ تخته می‌انداخت و همان‌طور که یک آهنگ شاد و مضحک را با سوت می‌زد، بِروبِر، خانه‌ها را تماشا می‌کرد. یک دکمهٔ خیلی بزرگ هم روی لباسش وصل کرده بود که تقریبآ نصف سینه‌اش را پوشانده بود. البته نه این که فکر کنید دکمه خیلی بزرگ بود، نه، سینه او آن‌قدر لاغرمُردنی و نی‌قلیان بود که هر چیز دیگری هم بود، همین‌طور سینه‌اش را می‌پوشاند.

بعد در همان حالی که با آن دکمهٔ بزرگ، سوت زنان قدم می‌زد و به خانه‌ها نگاه می‌کرد، به طرف من... یعنی به طرف محوطهٔ من آمد! نمی‌دانم چرا یک دفعه تصمیم گرفتم کاری بکنم. انگار صدایی از آسمان توی مغزم فرود آمد و گفت: «نذار این بچه پررو بیاد این جا!»

مثل فشنگ، از جلوی سوراخی که داشتم آن را می‌کندم پریدم و جلوی پسربچهٔ تازه‌وارد سبز شدم. او چه کار کرد؟... نیشش را تا بناگوش باز کرد و گفت: «صبح بخیر. من همسایهٔ جدید شما هستم. اسم من «پن وب» است؛ اسم تو چیه؟!»

آلیس در سرزمین نجایب
۱۴۰۱/۰۷/۲۳

جری اسپینلی عزیز و دوست داشتنی من! دردسر نام پسربچه‌ی شیطون و پرانرژیه که دست بر قضا با یه پسر عجیب به اسم وب دوست می‌شه. وب که طرفدار صلحه، گیاهخواره و بسیار بسیار مهربون! داستان حول رشد شخصیتی کرش می‌چرخه. ------- زمانی

- بیشتر
Hana
۱۳۹۹/۰۸/۱۸

خیلی جالب و قشنگ بود.

کتاب_باز
۱۳۹۸/۰۱/۱۰

کتابی روان و روایت زندگی یه پسر ملقب به دردسر منو از بس درگیر خودش کرد که چند ساعته خوندمش👏

Atena S
۱۳۹۹/۱۰/۱۳

بدک نبود ته کلاس صندلی آخرم جالبه

G.H.M
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

عااللللللللییلالییا

Alireza Darani
۱۳۹۷/۰۷/۲۴

خوب بود

ن. عادل
۱۳۹۸/۰۴/۰۴

بزرگ شدن یک پسر رو بخونید!

Farhan
۱۳۹۷/۰۳/۲۱

خوبه

سياه مشق
۱۳۹۶/۱۱/۱۴

کسی این کتابو نخونده؟ چطوره بخرم؟

winchester
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

کتابش نقطه اوج و فرودی نداشت، روال معمولی بود اما بامزه بود.

امروز اولین روز مدرسه بود؛ دوم راهنمایی. هنوز پانزده دقیقه به خوردن زنگ مانده بود، اما همهٔ بچه‌ها در مدرسه بودند. معمولا روز اول همه هیجان‌زده‌اند و زود به مدرسه می‌آیند، اما یک علت مهم‌تر هم وجود دارد، آن هم فضولی کردن است؛ مثلا این که ببینند دوستانشان بعد از تابستان چه شکلی شده‌اند.
اِیْ اِچْ|
یک بار وقتی دیدمش، اون‌قدر بهش نگاه کردم که تصویرش توی ذهنم حک شد.
Parinaz
نقاشی هست که با نقاشی‌های دیگه فرق داره...» گفتم: «چی؟» - «من برای این نقاشی، مدل نداشتم.» - «نداشتی؟» - «نه، من حتی این نقاشی رو از روی عکس اون هم نکشیدم.» - «مگه می‌شه؟» مادرم خودش را به اسکوتر چسباند و گفت: «آره... من این نقاشی رو ذهنی کشیدم. اون روزها، اون همیشه بیرون از خونه بود، واسه همین یک بار وقتی دیدمش، اون‌قدر بهش نگاه کردم که تصویرش توی ذهنم حک شد. خیلی می‌ترسیدم که نکنه یادم بره... اما وقتی اینو می‌کشیدم، اون قدر تصویرش توی ذهنم واضح بود که انگار روبروی من ایستاده بود.» بعد گوش اسکوتر را از پشت بوسید و گفت: «مگه نه بابا؟»
کتاب_باز
یادم هست یک بار که من و ابی بچه بودیم، به ما گفت که فروشگاه بوقلمون‌هایش را تمام کرده و امسال مجبوریم به جای بوقلمون، کرکس بخوریم! ابی باورش شد و آن قدر داد و فریاد کرد تا مجبور شدند واقعیت را به او بگویند. امسال، به ابی گفت که این بوقلمون، بدون گوشت است و از دانه‌های گیاهی سویا درست شده است، اما ابی باور نکرد و لب به غذا نزد.
شلاله

حجم

۱۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۲۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان