دانلود و خرید کتاب چشمک راب هرل ترجمه زهرا توفیقی
تصویر جلد کتاب چشمک

کتاب چشمک

نویسنده:راب هرل
امتیاز:
۴.۷از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چشمک

کتاب چشمک نوشته راب هرل و ترجمه زهرا توفیقی است. کتاب چشمک را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب چشمک

این کتاب داستان پسربچه‌ای به اسم راس است که دلش می‌خواهد عادی باشد، او می‌خواهد دیگران یاد بگیرند چطور با او عادی رفتار کنند و خودش هم کلاه نگذارد و موهایش را در صورتش نریزد، اما عموما مردم نمی‌دانند با کسی که مبتلا به سرطان است چطور رفتار کنند. راس نوعی سرطان نادر چشم دارد و باید با آن کنار بیاید. 

این کتاب فقط داستان نیست تصاویر بامزه‌ای هم دارد که کودکان را سرگرم می‌کند و آن‌ها را با داستانی سرگرم کننده و خنده‌دار روبه‌رو می‌کند. 

خواندن کتاب چشمک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کودکان و نوجوانانی که داستان دوست دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چشمک

هرچه بیشتر سعی می‌کنم چشمم را بی‌حرکت نگه دارم، بیشتر دلش می‌خواهد از ضربدر دور شود. ولی فقط چشمم نیست که حواسش پرت می‌شود. مغزم هم مدام من را می‌برد به روزی که همه‌چیز شروع شد...

خب، در این ماجرا چندتا روز خیلی بد را گذراندم. هم روز را پُررنگ می‌کنم، هم بد را. اولی‌اش چند ماه پیش بود: نیمهٔ جولای، دقیقاً وسط تابستانی که قرار بود آرام و معرکه باشد. 

روز بد اول از آنجایی شروع شد که من روی یک صندلی، سروته لم داده بودم و کتاب کشتن مرغ مقلد را می‌خواندم. مشق مدرسه بود. با اینکه شدیداً با تکالیف تابستانی مخالفم، اعتراف می‌کنم کتاب خیلی خوبی بود. از جایم بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه؛ چشم‌های بابا گرد شد:

«اوه! اینجات چی شده؟»

منِ بی‌خبر از همه‌جا، در کابینت را باز کردم و دنبال خوراکی گشتم. «کجام چی شده؟»

بابا جلو آمد و با احتیاط به بالای چشمم دست زد. «درد داره؟»

گفتم: «چی درد داره؟» رفتم توی راهرو و به آینه نگاه کردم.

پلکم کلاً پُف کرده بود: مثل گردن قورباغه‌های گنده‌ای که گلویشان را باد می‌کنند.

بهش سیخونک زدم: «اَه... چه چندشه!» خیلی حال‌به‌هم‌زن بود. انگار پُر از مایع باشد. گفتیم شاید چیزی نیشم زده (که نزده بود.) یا به جایی خورده‌ام (که نخورده بودم.) و تصمیم گرفتیم رویش یخ بگذاریم.

ورمش نیم‌ساعته خوابید و ما هم بی‌خیالش شدیم.

اما روز بعد، یکشنبه، دیر بیدار شدم و چشمم باز هم قورباغه‌ای شده بود. دوباره رویش یخ گذاشتیم. صبح دوشنبه بابا نگاهی بهم انداخت و به محل کارش زنگ زد و مرخصی گرفت ـ که کم چیزی نبود! ـ و سوار ماشین شدیم تا برویم دیدن دکتر شِفلِر، متخصص چشم.

دکتر شفلر بهم گفت باید بروم پیشی اسکن.

اول فکر کردم قرار است روی سروکله‌ام گربه بمالند، ولی بعد معلوم شد این توی زبان دکترها یعنی همان سی‌تی اسکن.

سی دقیقهٔ بعد، توی یک ساختمان قدیمی کنار بیمارستان بودم. یکهو به خودم آمدم و دیدم یک گان بیمارستانی ـ مسخره‌ترین و شل‌وول‌ترین لباسی که بشر تابه‌حال دوخته ـ را تنم کرده‌اند و دارم با دمپایی‌های کوچولویی که کفشان عاج دارد، توی یک راهروی سرد جلو می‌روم. من را روی تختی فلزی خواباندند و پاهایم را توی یک‌جور دونات مکانیکی قفل کردند و این‌جاها بود که دیگر واقعاً دل‌شوره گرفتم و فکر کردم کاش بابا هم باهام می‌آمد و توی اتاق انتظار نمی‌ماند.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۲۰

راس سعی داره عادی باشه و مردمم با اون مثل مردم عادی رفتار کنن اما خب .... خیلی زیبا بود💕👍

golfam
۱۴۰۲/۰۳/۳۱

چرا شبیه نایلزه؟

Zahra Darvishi
۱۴۰۱/۰۱/۱۹

عالی بود. هنگام خواندن کتاب در احساسات راس شریک شدم و برایم بسیار جالب بود که نویسنده آنقدر زیبا احساسات راس را شرح کرده است پر از درس و مفهوم بود، مطالعه این نوع کتاب ها به خصوص برای نوجوان ها پر

- بیشتر
setayeshine
۱۴۰۱/۱۲/۰۹

خیلی کیوت بود داستانش همین ک اتفاق های ناراحت کننده رو با قالب طنز نوشته بود کتابو بامزه و قشنگ میکرد بنظرم نویسنده ریسک بزرگی کرد ک در مورد یک پسر سرطانی نوشت ممکن بود افراد زیادی نخوان بچه شون همچین کتابی

- بیشتر
𝙑𝙖✰𝙣𝙞𝙖
۱۴۰۳/۰۸/۰۸

منم وقتی میخواستم آندوسکوپی کنم همینطوری بودم و کاملا این کتابو درک کردم

شهرزاد بانو😇
۱۴۰۰/۰۵/۰۱

من معمولا به بریده نگاه میدازم چون کتابی ک از نظرم جذاب باشه ، توی بریده هم میتونه خواننده رو جذب کنه ؛ من جذب کتاب نشدم :-(

آها راستی، زندگی هدیه‌ای شگفت‌انگیز و ارزشمند از خداوند است. هر لحظه‌اش را قدر بدانید و فلان و بیسار.
booklover
«می‌دونی؟ بعضی‌وقت‌ها زندگی توی بدترین حالت ممکنه. گاهی مثل جهنمه. تنها کاری که از آدم برمی‌آد اینه که ادامه بده و شاید هم روی چیزهایی تمرکز کنه که دوستشون داره. آدم‌هایی که دوستشون داره. و فقط یه‌جورهایی بچسبه بهشون... دو دستی!»
روناک
«می‌دونی؟ بعضی‌وقت‌ها زندگی توی بدترین حالت ممکنه.
booklover
چشمم می‌افتد به دختری که اسمش بِتانی یا چیزی توی این مایه‌هاست. دارد توی گوش دوستش پچ‌پچ می‌کند. با دست جلوی دهانش را گرفته و هر دویشان به من نگاه می‌کنند. این زبان بین‌المللی است برای جملهٔ ما داریم دربارهٔ تو حرف می‌زنیم.
book worm
بقیهٔ راه را ساکت می‌مانم و از پنجره به بیرون زل می‌زنم. تازگی‌ها توی این کار خیلی خوب شده‌ام.
کاربر... :)

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۳۹,۶۰۰
تومان