دانلود و خرید کتاب باد، نه بادی کریستوفر پل کورتیس ترجمه فرمهر منجزی

معرفی کتاب باد، نه بادی

«باد، نه بادی»، داستان زندگی پسربچه‌ای است به نام «باد» است که پدرش را هرگز ندیده و مادرش را هم در ۱۰سالگی از دست می‌دهد. «باد» تنها چمدانی از خاطرات مادرش و نشانه‌هایی از پدرش دارد. مادرش قبل از مرگ از او خواسته بود تا به دنبال پدرش برود. باد هم چمدانش را برمی‌دارد و از یتیم‌خانه‌اش در شهر میشیگان امریکا فرار می‌کند. با ترس‌هایش، گرسنگی و خون‌آشام‌ها می‌جنگد و نشانه‌ها را دنبال می‌کند تا به پدر مرموزش برسد. «باد، نه بادی» داستانی برای نوجوانان است. این کتاب برنده جایزه «کورتا اسکات کینگ»، کتاب برگزیده «شورای ملی مطالعات اجتماعی»، بهترین کتاب سال از نظر «اسکول لایبرری ژورنال»، بهترین کتاب سال از نظر «پابلیشر ویکلی»، کتاب برگزیده «نیویورک تایمز» و برنده‌ کتاب «گلدن کایت» شده‌ است. این کتاب دومین رمان «کریستوفر پل کورتیس» است.
بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۶/۲۶

لذت بردم ممنون پیدایش داستان یه پسر بچه ی سیاه پوست در زمانی که زندگی براشون زیاد راحت نبوده 1930 سفید پوست هایی که اذیتش میکردن و از روی چندتا آگهی دنبال پدرش میگرده زیبا بود ممنون پیدایش

ارغوان
۱۳۹۹/۱۱/۱۹

زمانی که کتاب رو میخونید ، وارد دنیای باد میشید و تمامی وقایع رو حس میکنید . در بعضی از جاهای کتاب هم به مشکلات سیاه پوستان اشاره داره که همین امر باعث میشه که باد و همه انسان های سیاه

- بیشتر
سارا طهماسبی
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

من از طریق کتاب "یه جا برام نگه دار "پیداش کردم دوتا از شخصیت های داستان" یه جا برام نگه دار"همزمان داشتن برای تکلیف کلاسشون میخوندنش منم کنجکاو شدم و پرس و جو کردم و فهمیدم این کتاب واقعا وجود

- بیشتر
『تی‌تی :)♡』
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

نمیگم کتاب بدی بود، قشنگ بود و یه جاهایی حس خوبی بهم میداد ولی... آخرش از خودم پرسیدم خب؟ بعدش؟ شاید انتظارم بیشتر بود، اسم داستان وسوسه کنندس، ولی محتواش باب میلم نبود

1976
۱۳۹۷/۰۶/۲۸

نمونه رو خوندم. ترجمه خوب و داستان دلنشینی هم داشت. حالا بعد از خرید کتاب، به نیمه‌های رمان رسیدم. داستان ساده‌ای داره و از رنج‌های یک کودک، در زندگی، برای پیدا کردن پدرش و نرفتن به یتیم‌خانه می‌گه. شخصیت اصلی

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۲/۰۳

کتاب «باد، نه بادی» رمانی نوشته «کریستوفر پل کورتیس» است که اولین بار در سال 1999 به چاپ رسید. «باد» پسری آفریقایی-آمریکایی و ده ساله، از رفتارهای بی رحمانه ای که در پرورشگاه های مختلف تحمل کرده، کاملا خسته شده

- بیشتر
Ghazal Karavan
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

خیلی روان و دوست داشتنی بود

Need time
۱۴۰۱/۰۳/۲۳

توصیفات خیلی خوب بود. شخصیت داستان را خیلی دوست داشتم. شاید بهترین بخش کتاب پایانش بود که اصلا قابل پیش بینی نبود .

Mar__yam
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

فوق‌العاده، درواقع چیزی فراتر از فوق‌العاده. خیلی دوستش داشتم :) امیدوارم بخونید و لذت ببرید

هاجر
۱۴۰۰/۰۵/۱۶

خیلی خوب و تاثیرگذار

هرچه بزرگ‌تر می‌شوی، چیزی که تو را به گریه بیندازد باید خیلی بدتر باشد.
Book
درِ سنگین را هُل دادم و باز کردم و رفتم توی کتابخانه. هوای کتابخانه مثلِ هوای هیچ جای دیگری نیست.
آفتاب
یک وقت‌هایی همین که نبردی را می‌بازی، دیگر برایت مهم نیست آن مبارزه را ادامه بدهی. این واکنش به خاطر ترسو بودن تو نیست، به این خاطر است که قدرت تشخیص پیدا کرده‌ای و متوجه می‌شوی کی باید مبارزه را تمام کنی.
بلاتریکس لسترنج
هیچ‌چیز مثل داستانی که گفته نشده سوزاننده نیست.
Book
«کسی که آخر می‌خندد، بهتر می‌خندد.»
Book
این هم چیزِ عجیبِ دیگری دربارهٔ کتابخانه. وقتی شما در کتابخانه هستید به نظر می‌رسد زمان به سرعت برق و باد می‌گذرد.
آفتاب
ممکن است بعضی وقت‌ها مغز بخواهد شجاع باشد، اما دهان اجازه بدهد یک مشت اراجیف ازش بیرون بریزد.
Book
اینکه تو کسی را داشته باشی که این‌قدر دوستت داشته باشد و فکر کند هرچه می‌گویی حقیقت است، بهشتی است برای یک دروغگو.
Amin 13
وقتی شما در کتابخانه هستید به نظر می‌رسد زمان به سرعت برق و باد می‌گذرد.
Yousef
مردن، غم‌انگیز و ناراحت‌کننده نیست. مگر اینکه آدم زجر بکشد و واقعاً ذره‌ذره بمیرد. مامان من آن‌قدر سریع و بدون درد مرد که حتی وقت نداشت چشم‌هایش را ببندد. حتی آن‌قدر وقت نداشت که صورتش را شبیه آدم‌هایی بکند که درد دارند
1976
قانون شمارهٔ ۱۱۸ ناچاری به بزرگ‌ترها چیزی بدهی که آنها فکر کنند با استفاده از آن و دور انداختنش می‌توانند تو را اذیت کنند. این‌طوری ممکن است چیزی راکه واقعاً دوست داری دور نیندازند. مگر اینکه دیوانه باشند یا یک احمق واقعی که چیزی نمی‌فهمند.
Amin 13
قانون شمارهٔ ۲۸ رفت= مرد! نمی‌دانم چرا آدم‌بزرگ‌ها نمی‌توانند بگویند کسی مرده. فکر می‌کنند بهتر است بگویند "رفته".
بلاتریکس لسترنج
گفتم: «باد، نه بادی.»
ن. عادل
اَه، بعضی آدم‌ها طوری هستند که تو قبل از اینکه بدانی داری چه کار می‌کنی، دهانت را باز می‌کنند و ازت حرف می‌کشند.
Book
هوای کتابخانه مثلِ هوای هیچ جای دیگری نیست. اول اینکه همیشه خنک‌تر از بیرون است.
Book
یک وقت‌هایی همین که نبردی را می‌بازی، دیگر برایت مهم نیست آن مبارزه را ادامه بدهی.
Book
ـ یادت می‌آید وقتی برای اولین بار فهمیدی او رفته، چه حالِ بدی داشتی، نه؟ ـ بله خانم. چون هنوز هم همان حس را دارم.
Tiyana
از این عصبانی بودم که این‌طوری اینجا گیر افتاده بودم، بدون اینکه کسی به فکرم باشد و برایش مهم باشد چه بلایی سرم می‌آید.
Book
تاد قانون شمارهٔ ۳ باد کالدول را بلد بود،‌ آن هم برای داشتن یک زندگی شادتر. و اینکه از خودش دروغگوی بهتری بسازد.
Book
اینکه تو کسی را داشته باشی که این‌قدر دوستت داشته باشد و فکر کند هرچه می‌گویی حقیقت است، بهشتی است برای یک دروغگو.
نوجوون نما :)

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۳ صفحه

قیمت:
۱۳۴,۰۰۰
تومان