کتاب منم، مرجان!
معرفی کتاب منم، مرجان!
کتاب منم، مرجان! رمانی جالب نوشته سیده مرجان اخلاقی است. این کتاب داستان زندگی دختری به نام مرجان قاصد است که همیشه مورد بیمهری پدر و مادرش قرار گرفته است ولی حالا زندگیاش تغییراتی میکند.
درباره کتاب منم، مرجان!
کتاب منم، مرجان! داستان زندگی دختری به نام مرجان قاصد است. مرجان در تمام عمر مورد بیمهری پدر و مادرش بوده است. اما حالاکه بیست و شش ساله شده است، حسابی تغییر کرده. مرجان به دختری خشن و بیرحم تبدیل شده است. اما بعد خودش را به دردسری میاندازد. حالا باید برای حفظ جانش هم که شده، مدتی پنهانی زندگی کند. این زندگی جدید و عجیب او را به خانه پیرزنی میبرد که قوانین عجیبی دارد. قوانین که مرجان را تا مرز عاشق شدن پیش میبرد. مرجان میکوشد که زندگیاش را از نابودی نجات دهد، خودش را و عشقش را اثبات کند و ...
کتاب منم، مرجان! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان و دوستداران رمانها و ادبیات داستانی ایرانی از خواندن این کتاب لذت میبرند.
بخشی از کتاب منم، مرجان!
منم، مرجان... مرجان قاصد... یک دهه شصتی متولد اردیبهشت. از همانهایی که توی فالشان همیشه میگویند آدم احساساتی و مهربانیست! ولی خب جانم بگوید برایتان که آدم عاقل زیاد هم نباید توی قید و بند فال و طالعبینی باشد، چون همهاش که درست نیست. مثلاً یکیاش همین که من چندان هم آدم مهربان و رمانتیکی نبودهام! تا قبل از اینکه به سن بیست و شش سالگی برسم، دقیقاً هفده شغل ثابت تماموقت، سه شغل نیمهوقت و البته تا دلتان بخواهد شغلهای پارهوقت با درآمدهای غیرقابلپیشبینی تجربه کردهام! یکی از پرکارترین دختران فامیلی که سال به سال نمیبینمشان، یکی از پرمشغلهترین اعضا خانواده از هم پاشیدهام و در بین دوستان کممعرفتم یکی از پردرآمدترین عضو گروه چهار نفرهمان بودهام! فکر میکنم این گزارش برای کسانی که همیشه میگویند جوانان بیکارند، کمی مشکوک به نظر میرسد! یعنی میخواهم بگویم در همین تجربیات اقتصادی که داشتهام، اصلاً آدم رمانتیکی شناخته نشدهام! یادم نمیآید یکبار هم که شده یک نفر گفته باشد تو دختر مهربان هستی! حتی یک نفر!
اینکه این آمار را تا روز تولد بیست و شش سالگیام حساب میکنم، به دلیل مهم بودن روز تولدم است! البته میدانم! حواسم هست که روز تولد همهٔ آدمها روز به خصوص و خاطرهسازی است؛ اما تولد بیست و شش سالگیام، یعنی غروب روز شنبه، پنجم اردیبهشت ماه، روز تولد دوبارهٔ من است. برای همین سعی میکنم، همه وقایع را طوری تعریف کنم که متناسب با این تاریخ عطف باشد. یعنی اگر بخواهیم پنجم اردیبهشت را روز زنده شدن دوبارهام حساب کنیم، قبل از آن میشود دوران ماقبل از تولدم! نه فقط دورانی که یک جنین بودهام! البته دوران جنینیام هم داستانهای خاص خودش را دارد که بیشتر به پدرم و مادرم مربوط است و من در شکلگیری آن بیشتر از یک جنین سهم نداشته و ندارم، اما در زندگیام بسیار تأثیرگذار بوده است... مهمترین نقطه عطف داستان این دوران، این بوده که خانوادهام، مرا نمیخواستهاند... همین! خودتان بهتر میتوانید تا ته ماجرا را حدس بزنید! و بیست و شش سال، هر بار که تولدم را جشن گرفتهام، به این فکر کردهام که مادرم پیش از تولدم، چندین و چند راه را برای سقطم امتحان کرده است؟! و پدرم، چندین و چند هزار بار به خاطر وجود من، مادرم، خودش و سرنوشت را سرزنش کرده است؟!
حجم
۵۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۵۸ صفحه
حجم
۵۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۵۸ صفحه
نظرات کاربران
خلاصه: داستان در خصوص دختری به نام مرجان است که بر عقیده خودش در همه تصمیم های زندگیش بر اساس سه اولویت زندگی کرده است، اول خودش، دوم خودش و سوم هم خودش و معتقد است آخرین بازمانده جماعت متمدن
عالی بود کتابهای زیادی خوندم و این کتاب رو اصلا نتونستم با وقفه بخونم و توی دو روز تمومش کردم(یکی از دوستان نوشته بود "کسل کننده بود و من نتونستم تمومش کنم!!!!!! " و من دقیقا برعکس ایشون برام فوق العاده
سلام وقتی داشتم نظراتو راجع به کتاب شما میخوندم، دیدم چند نفر نوشتن تا وسطا خوندیم و ولش کردیم ولی من یه بند نشستم خوندم و تمومش کردم و به نظرم جذاب بود.
افتضاح
زیاد جالب نبود
فقط بگم خیلی خوب ، بهترین تعریفی که میتونم بگم : آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند .. دلنشین بود
متاسفانه نتوتستم تمومش کنم بس که کسل کننده بود
خیلی دوستش داشتم، قلم نویسنده روان و سلیس بود و سیر تحول مرجان و خیلی خوب روایت کرد، اما اگر دوستان، مذهب و عقاید مذهبیو تحجر و فناتیک می دونن اصلأ این کتاب و نخونن چون حالشون بد میشه!!!
نصفش رو خوندم بقیه ش رو نتونستم از بس که بیخود بود ، یه دختر بی ادب و وحشی با یه پسر چندش مومن آشنا میشه اونم مومن میشه … دیگه بقیه ش رو نخوندم
کتاب قلم خوبی داره ولی دلستان تکراریه جدیدا باب شده اینطوری قصه بنویسن یه کتاب دیگه ایی تازگی خوندم به اسم توبه شکن که اونم دقیقا همچین داستانی بود یه دختر بد که یه پسر مذهبی عاشقش میشه و اون