
کتاب اوتای
معرفی کتاب اوتای
کتاب الکترونیکی «اوتای» نوشتهٔ اکرم حسینزاده (امیدوار) را نشر شقایق منتشر کرده است. این رمان معاصر با محوریت زندگی در روستاهای مرزی آذربایجان، به روایت داستانی خانوادگی و اجتماعی میپردازد که در بستر تحولات قومی و فرهنگی منطقه شکل گرفته است. «اوتای» با تمرکز بر شخصیتهایی چندلایه و روابط پیچیدهٔ خانوادگی، دغدغههای هویتی، سنت و مدرنیته و چالشهای زیستن در مرز را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اوتای
در «اوتای» اکرم حسینزاده (امیدوار) داستانی چندصدایی و پرکشش روایت میشود که در قالب رمان اجتماعی و خانوادگی، زندگی اهالی یک روستای مرزی آذربایجان را به تصویر میکشد. این کتاب با نگاهی موشکافانه به روابط میان اعضای خانواده، مناسبات سنتی و تغییرات اجتماعی میپردازد و در دل خود، دغدغههای هویتی و فرهنگی مردمان این منطقه را بازتاب میدهد. روایت کتاب حول محور شخصیت اولدوز (تارا) و خانوادهاش شکل گرفته و با ورود شخصیتهایی چون یاشار، تنشها و کشمکشهای تازهای در داستان ایجاد میشود. ساختار رمان مبتنی بر گفتوگوهای زنده، توصیفهای دقیق از فضای روستا و مراسمهای جمعی و همچنین بازنمایی تضادهای درونی و بیرونی شخصیتهاست. «اوتای» با بهرهگیری از زبان و فرهنگ محلی، فضایی ملموس و باورپذیر خلق کرده و مخاطب را به دل دغدغههای روزمره و بحرانهای بزرگتر اجتماعی و قومی میبرد. این اثر در قالب روایی پیوسته و با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، تصویری از فرازونشیبهای زیستن در مرز و مواجهه با سنت و تغییر را ارائه میدهد.
خلاصه داستان اوتای
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «اوتای» با محوریت اولدوز (تارا)، دختر جوان و سرزندهٔ خانوادهای روستایی در منطقهای مرزی آغاز میشود. او شخصیتی مستقل و جسور دارد که همواره در کشاکش میان سنتهای خانوادگی و میل به آزادی و تجربهٔ زندگی مدرن قرار گرفته است. روابط او با اعضای خانواده، بهویژه برادرش تایماز و پدرش اصلان، سرشار از کشمکش و شوخیهای خواهر و برادری است. در کنار این روابط خانوادگی، حضور یاشار، مردی با گذشتهای پرحاشیه و طردشده از روستا، تنشهای تازهای به داستان وارد میکند. یاشار که بهدلیل شرایط خاص و مهارتهایش دوباره به روستا بازگشته، با پیشنهادهایی غیرمنتظره و شرطهایی عجیب، معادلات خانواده و اهالی را به هم میریزد. در بستر داستان، مراسمها و جشنهای محلی، دغدغههای امنیتی و بحرانهای قومی و منطقهای نیز بازتاب یافتهاند. اولدوز با نام هنری «ستاره» در گروه موسیقی محلی فعالیت میکند و همین موضوع، علاوهبر مسائل خانوادگی، او را در معرض چالشهای تازهای قرار میدهد. روایت کتاب، با تمرکز بر روابط پیچیدهٔ شخصیتها، کشمکشهای عاطفی، دغدغههای هویتی و بحرانهای اجتماعی، تصویری از زندگی در مرز، جدال میان سنت و مدرنیته و تلاش برای حفظ هویت فردی و جمعی ارائه میدهد. پایان داستان باز گذاشته شده و سرنوشت شخصیتها در دل بحرانها و انتخابهای دشوار باقی میماند.
چرا باید کتاب اوتای را بخوانیم؟
«اوتای» با فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی چندلایه، تصویری زنده از زندگی در روستاهای مرزی و چالشهای هویتی و اجتماعی مردمان این مناطق ارائه میدهد. روایت کتاب، نهتنها به روابط خانوادگی و عاطفی میپردازد، بلکه مسائل بزرگتری چون بحرانهای قومی، امنیت منطقهای و تأثیر مرزها بر سرنوشت افراد را نیز به تصویر میکشد. خواندن این رمان فرصتی است برای آشنایی با فرهنگ، زبان و دغدغههای مردمانی که در سایهٔ تحولات اجتماعی و سیاسی، برای حفظ هویت و پیوندهای خانوادگی خود تلاش میکنند. همچنین، روایت پرکشش و دیالوگهای زندهٔ کتاب، مخاطب را به دل ماجراها و فرازونشیبهای شخصیتها میبرد و تجربهای ملموس از زیستن در مرز را پیش چشم میگذارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و خانوادگی، کسانی که دغدغهٔ هویت، سنت و مدرنیته دارند و مخاطبانی که به فرهنگ و زندگی مردم مناطق مرزی علاقهمندند، مناسب است. همچنین، برای کسانی که به دنبال داستانهایی با محوریت روابط خانوادگی، کشمکشهای عاطفی و بحرانهای اجتماعی هستند، «اوتای» انتخابی خواندنی خواهد بود.
بخشی از کتاب اوتای
«پر حرص دست برد و موهایش را دور دستش پیچاند، کش سرش را به زور دور آن حجم از موها انداخت. با پاشیده شدن خاکستری گرگ و میش شب بیتوجه خندهی کوتاهی کرد و شانه بالا انداخت. بدون اینکه عجلهای برای رسیدن به خانه داشته باشد، دست در جیبهایش سراند و گامهای بیتکلفش به گذر زمان طعنه زد. هنوز به محل نزدیک خانهشان نپیچیده بود که با نشستن دست سنگینی بر شانهاش بهسرعت دستش را همراه با چاقویی که همیشه داشت از جیبش بیرون کشید. چرخید و خیلی ماهرانه و حرفهای داشت چاقو را تا گلوی فرد پشت سریاش میبرد که او فرزتر دست روی دستش گذاشت. - غلاف کن بابا منم! با دیدن آن رنگ عجیب چشمان مقابلش که با وجود تیره بودن فضای شبانگاهی باز روشنیشان قابل تشخیص بود، پوفی کشید. - اتفاقا چون تویی... من و این چاقو به خونت تشنهایم! مچ ظریف در دستش را کمی فشرد و با تکخندهای ابرو بالا پراند و دست و چاقو را با هم پایین کشید. - اونوقت چرا؟ دستش را کمی شل کرد تا مرد روبهرو ولش کند. - تو شیادتر از خودت سراغ داری این اطراف؟»
حجم
۶۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۱۶ صفحه
حجم
۶۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۱۶ صفحه