کتاب مسافر جمعه
۴٫۴
(۳۰)
خواندن نظراتمعرفی کتاب مسافر جمعه
«مسافر جمعه» رمانی به قلم نویسنده معاصر، سمیه عالمی (-۱۳۵۸) است. این داستان یک عاشقانه سیاسی و درباره پسری، اهل یکی از روستاهای سبزوار است که پدرش را مدتها پیش از دست داده و حالا تصمیم گرفته است به خواستگاری دخترخالهاش برود و با او ازدواج کند .حال و هوای این رمان در دوره اصلاحات ارضی و سالهای ۴۱و ۴۲میگذرد و نویسنده اطلاعات تاریخی که به مخاطب میدهد کاملاً غیرمستقیم و بدون شعارگویی است.
بخشی از کتاب :
برای چندمین بار چشم چرخاند و ته کوچه را نگاه کرد. هیچچیز به چشم رسول آشنا نمیآمد. انگار کوچه را خراب کرده باشند و خاکش را به سرند کشیده و از نو ساخته باشند. اگر خرابه را پیدا میکرد، بقیهی راه را بلد بود. دهمین باری بود که تا ته کوچه میرفت و بینتیجه برمیگشت. چشمهایش را بست. دوباره حرفها و صداهای آن روز، همهی چیزهایی که به چشمش خورده بود را در ذهن دوره کرد. دوباره به مغزش فشار آورد شاید نشانهی تازهای یادش بیایید. دری، پیکری که از آن روز جایی از ذهنش باقی مانده باشد؛ هیچ اثری از آنهمه نبود. مردی که از پنجرهی راهپلهی خانهاش، رسول را میپایید، صدایش را بلند کرد:
-پی چی میگردی؟
رسول وانمود کرد متوجه مرد نبوده، سرش را بالا گرفت و بلندتر گفت:
«خرابه! ... همون که اینجا رو به کوچه بغل وصل میکرد». مرد دستش را از پنجره بیرون آورد و به زنی که با آفتابه جلوی خانهاش را خیس میکرد اشاره کرد:
«همینه دیگه؛ فقط راهش رو بستن. تیغه کشیدن نامردا. بپا هم گذاشتن برا محل».
بوی خاک نمخورده، حال رسول را جا آورد. مرد به دیوار اشاره کرده بود. زن، کمر راست کرد و چادر دور کمرش را سفت کرد. مرد، خودش را تا کمر از پنجره بیرون آورد و دستش را دراز کرد:
«برگرد سر کوچه. دوتا کوچهی بنبست رو رد کنی، سومین کوچه همون جاییه که تو میخوای بری».
رسول دوباره همهی ماجرا را یادآوری کرد؛ نشانههای کوچک و بزرگ. معطل نکرد، خودش را از دیوار بالا کشید.
شیر نشو
مجید قیصری
قربانی طهرانحامد اشتری
به نام یونسعلی آرمین
ملداشمهدی کرد فیروزجایی
رستاخیز عاشقیمحمد سرشار
فصل فیروزهمحبوبه زارع
یک استکان چای تلخسیدعلی شجاعی
لبخند مسیحسارا عرفانی
پیامبر بی معجزهمحمدعلی رکنی
کتاب یحیاامیرحسین معتمد
وقت بودنجلیل سامان
اوسنهی گوهرشادسعید تشکری
آفرتناهید قادری
زمستان بیشازدهفاطمه نفری
بی اسمیاحمد شاکری
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
۱,۵۰۰۷۰%
تومان
نظرات کاربران
به نام خدا این کتاب عالیییییی بود. من که خیلی خوشم اومد. یک روز از خوندن کتاب گذشته اما هنوز روحم تو داستان مونده و داره همراه رسول خوابیدن کنار چرخدستی کفاش رو تجربه میکنه. داستان حوادث سال 41 و 42 ایران
کتابی قشنگ که تمامی ماجراها رو به چشم میبینید.
کتاب قشنگی بود. داستان درباره حمله به فیضیه قم ه و از دید یک پسر روستایی به نام رسول تعریف میشه. رسول پس از ماجراهایی که در روستا براش اتفاق میفته، به قم میره و به طور اتفاقی با چند
داستان خوبی بود؛ مخصوصا اونجاش که دردسرهای آدم های عاشق 50 سال پیش را متوجه میشی. :) در کنار داستان گریزی به حوادث سال 41_42 مخصوصا حوادث مدرسه فیضیه میزنه. دوستانی مطالعه میکنن توجه داشته باشن فصل آخر داستان تموم نمیشه!!شاید نویسنده
موضوع و سوژه هایی که کمتر بهشون پرداخته می شه. داستان پسر صاف و ساده ی روستایی که خواسته و ناخواسته اتفاقاتی براش می افته و تقسیم زمین های کشاورزی. ماجرای عاشقانه و مبارزات انقلابی نه خیلی کمرنگ بود و نه
قصه اش قشنگه. هم یک خط عاشقانه داره هم یک خط گوشه کنایه هایی به حوادث انقلاب داره
کتاب خوبی بود روایت ساده ولی زیبایی داشت.
اگه گشتید و کتابی برای خواندن پیدا نکردید این کتاب رو بخوانید