دانلود و خرید کتاب موکب رنگی‌پنگی بهزاد دانشگر
تصویر جلد کتاب موکب رنگی‌پنگی

کتاب موکب رنگی‌پنگی

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موکب رنگی‌پنگی

کتاب موکب رنگی پنگی  نوشته عباس دانشگر خرده روایت‌هایی از زیارت اربعین است که سومین مجموعه در ادامه کتاب های پادشاهان پیاده و موکب آمستردام است و در مورد موکبی کوچک و پر از شوق و سر و صدای بچه‌ها است و روایت‌های این مجموعه از هنرمندان خلاق این موکب رنگی پنگی است.

خواندن کتاب موکب رنگی‌پنگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های مربوط به اربعین پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب موکب رنگی‌پنگی

بعدها البته فهمیدیم، یعنی بهمان فهماندند، این ما نیستیم که تصمیم می‌گیریم؛ از جای دیگری است که دعوتمان می‌کنند و قدم‌به‌قدم هدایتمان می‌کنند. هیچ وقت فکرش را هم نمی‌کردیم روزی بیاید که بتوانیم خادم حرم امام حسین علیه‌السلام شویم.

شروع حرکت ما از اربعین سه سال قبل بود. قرار بود کارگاهمان را در موکب شهرداری تهران و با حمایت خودشان راه بیندازیم و در جادهٔ نجف، کربلا مستقر شویم. خیلی هم خوش‌بین بودیم و همه‌چیز در ظاهر خیلی مرتب به نظر می‌رسید. تا اینکه آمدیم رسیدیم نجف. قرار اولیه‌مان اجرای برنامه برای بچه‌های ایرانی بود؛ حالا اگر عرب‌ها هم می‌آمدند بالاخره می‌شد کارهایی کرد؛ چون بچه‌ها زبان ایما و اشاره را خیلی بهتر از بزرگ‌ترها درک می‌کنند. قرار بود عمود ۱۰۰ مستقر شویم. گفتند شما بمانید نجف، خبرتان می‌کنیم. این خبردادن، دوسه روز طول کشید. از آن ده‌روزی که قرار بود توی جاده باشیم، سه روز رفت. پیگیری کردیم گفتند عمود ۱۰۰ نه، با ماشین بروید عمود ۶۰۰. آنجا هم گفتند نه اینجا نیست. بروید جلوتر، وسایل را برایتان می‌فرستیم. در نهایت رسیدیم عمود ۱۴۰۰ که ورودی شهر کربلا است. فکر کنید بعد از چهارپنج روز این‌طرف و آن‌طرف و پیگیری سر از اینجا در آوردیم. آن موقع مسئول گروه یکی از دوستان بودند که پیگیری کردند و گفتند حالا بروید محل اسکان بچه‌های شهرداری تا بهتان خبر بدهیم. بعد آدرس دادند و دست راست و دست چپ و آدرس درستی هم که ما نداشتیم، سر از مدرسه‌ای درآوردیم که ورودی مسیر حلّه به کربلاست. دوروزی هم اینجا معطل شدیم و در نهایت خبر دادند که وسایل شما توی کانتینرهای شهرداری است و بیرون‌آوردنش در این شرایط غیر ممکن است. هم‌زمان با ما یک تیم بزرگ از پزشک و پرستار هم آورده بودند که از آن گروه پزشکی، هشتاد نفر گم شده بودند و مسئولینی که توی عراق بودند آن‌قدر درگیر این ماجرا بودند که فرصت پیگیری وضعیت و شرایط ما را نداشتند. دو روزی اینجا مستقر شدیم تا اینکه مسئولین گفتند اینجا آب ندارد، آب‌گرم‌کنش هم برای حمام و غذای گرم ظرفیت کافی ندارد. بروید مدینه‌الحسین علیه‌السلام که یک مجموعهٔ بزرگ ساختمانی است برای اسکان زائرین در ایام شلوغ و مدیریتش هم با خود عتبهٔ امام حسین علیه‌السلام است. 

کمالی
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

این کتاب درمورد گروهی است که تصمیم میگیرند در راه پیمایی اربعین برای بچه ها مکانی مثل مهد ایجاد کنند که در مسیر این کار اتفاقاتی براشون پیش میاد که اگر می خواهید بدانید که اون اتفاقات چه چیز هایی

- بیشتر
𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۱۰/۰۵

عالی و جالب بود👌🏻👌🏻👌🏻🌼🌼🌷🌷❤❤❤ حتما بخونید🌷🌷🌷🌹🌹🌹💐💐🌸🌸🌸 ممنون از طاقچه بابت این کتاب زیبا😘😘😘🌺🌺🌺🌺🌺⚘⚘⚘⚘⚘🌻🌻🌻🌻🏵🏵🏵💐💐

کتابخوان🤓
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

خیلی عالی بود، مخصوصا برای کسانی که تجربه اولی هستند و هیچ تجربه ای ندارند یا تردید دارند که بروند به این سفر یا نروند این کتاب رو پیشنهاد می کنم.

fnqdy
۱۴۰۳/۰۴/۲۱

خاطرات خیلی خودمونی مردم از تجربه سفر اربعین شیرین و روان اگه دوسش داشتید پادشاهان پیاده و موکب آمستردام رو هم پیشنهاد میکنم

قاصدک
۱۴۰۲/۰۸/۱۷

خیلی قشنگ بود😍 روایت هایی کوتاه از زبان آدم های مختلف که هرکدوم شون تجارب زیبای خودشونو بیان کردن وحس خوبی داره واقعا😍🥰

محمد
۱۴۰۰/۱۱/۲۱

قیمت این کتاب 19000 تومان چرا طاقچه نظارتی روی قیمت ها نداره !!!؟

آر-طاقچه
۱۴۰۰/۱۱/۰۲

بسیار خوب و مستند

تو ترکیه حتی زن‌های باحجاب هم حجابشان کوتاه است. این‌طوری مد شده که مانتوهای کوتاه می‌پوشند، روسری‌هاشان کوتاه است و آرایش می‌کنند. ولی من این‌طوری خوشم نمی‌آمد. می‌گویم حجاب این گونه نیست. حضرت زهرا علیهاالسلام این‌گونه حجاب نداشت. این‌طور که در روایات آمده حجاب حضرت زهرا علیهاالسلام گشاد بوده و بلند؛ پس ما هم باید لباس گشاد بپوشیم و حجابمان باید بلند باشد.
آر-طاقچه
هیچ‌وقت دلم نخواست ارتباط نادرستی با پسری داشته باشم؛ چون عقیده‌ام این بود که اگر قرار است با مردی ارتباط داشته باشم فقط باید با او ازدواج کنم. فقط اوست که می‌توانم راحت کنارش باشم و با محبت باهاش صحبت کنم. فقط یک نفر را می‌خواهم نه چند نفر.
آر-طاقچه
«گر عشق حرم باشد، سهل است بیابان‌ها...»
zahra
حاج عبدالامیر جمله‌ای گفت که به نظرم خیلی جالب بود. ای‌کاش توی ایران یا بین بقیهٔ خدام هم چنین نگاهی وجود داشت. گفت من از آن روزی می‌ترسم که بمیرم و سر پل صراط، امام حسین علیه‌السلام جلوی من را بگیرد و بگوید چرا آن‌ها آمدند و می‌خواستند به من کمک کنند؛ اما تو نگذاشتی.
f.r
دوست داشتم ببینم حضرت زینب علیهاالسلام در این راه چه کشیده است؟ من که نمی‌توانم بفهمم؛ چون به ما غذا می‌دهند، آب می‌دهند، چای می‌دهند، نوشابه می‌دهند، میوه می‌دهند، همه چیز می‌دهند؛ اما حضرت زینب علیهاالسلام... بمیرم برایشان...
آر-طاقچه
من همیشه این جملهٔ پیامبر را می‌شنیدم اما نمی‌فهمیدم یعنی چه: در قلب مؤمن حرارتی از امام حسین علیه‌السلام هست که هیچ وقت سرد نمی‌شود، یک چیزی نزدیک به این مضمون؛ یعنی الآن هم نمی‌فهمم اما خدا یک‌ذره‌اش را این روزها نشانم داد.
maryhzd
این شد که من بعد از این سفر با قبلش فرق کردم. اصلاً نوع نگاه من به حوزهٔ فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی تفاوت پیدا کرد. مثل توجهی که از این سفر به بعد به ظهور پیدا کردم. تا قبل از این کار فرهنگی می‌کردیم ولی توجهی به این نداشتیم که باید آمادهٔ سربازی دورهٔ ظهور شویم. دعای کمیل می‌خواندیم و اردو برگزار می‌کردیم برای نتایج اخلاقی‌اش، برای نتایج اجتماعی‌اش؛ اما این سفر بهم نشان داد هرکاری می‌خواهیم بکنیم باید نسبتش را با انتظار و ظهور پیدا کنیم. از بعد اربعین انگار همه چیز را می‌توانی در مدار امام زمان (عج) ببینی.
maryhzd
یعنی ما با معرفت حسینی به معرفت مهدوی برسیم الگوی ما کسی مثل حضرت ابوالفضل علیه‌السلام است. ایشان با اینکه خودشان شخصیت بزرگی داشتند، هیچ نظر و عقیده‌ای در پیشگاه ولایت نداشتند و تابع محض ولایت بودند.
کتاب دوست
به مدیر آن کاروان گفتم دلم می‌خواهد با شما بیایم، به نظرتان چه‌کارکنم؟ آن آقا به من گفت همین‌که تو می‌خواستی فقط با کاروان ما بیایی اشتباه است. نگاهت اشتباه است. نباید برای زیارت امام شرط تعیین کنی. بگذار به عهدهٔ خودشان. بعدش رفتم سر مزار یکی از شهدا. به امام گفتم به این شهیدی که در راه شما توی کربلا شهید شده و غریب هم هست، چون محل شهادتش کربلا بود و مال آنجا نبود و آورده بودندش توی گلزار شهدای ما، خودت کاری کن. همان جا یکی از دوستانم را دیدم. گفت: «هفتهٔ دیگر داریم می‌رویم کربلا، می‌آیی؟» گفتم: «نمی‌دانم پدر و مادرم اجازه می‌دهند با کاروانی که مال سازمان حج و زیارت نیست، تنها بروم یا نه.» شب رفتم به مادرم گفتم. مادرم گفت: «برو.»
یا فاطمه زهرا (س)
همان جا دعا کردم و خواستم من را بپذیرد. خواستم هرجور که دوست دارد بپذیرد. آنجا از امام حسین علیه‌السلام خواستم من را مال خودش بکند، من را نوکر خودش و مادر خودش بکند.
یا فاطمه زهرا (س)
حاج‌آقا پناهیان همیشه تأکید می‌کردند که همهٔ هیئت‌های بزرگ تهران هیئت‌های خوبی بوده‌اند؛ ولی الآن درگیر یک سری آفت شده‌اند. نخوت و خودبزرگ‌بینی یکی از دام‌های شیطان برای امثال ماست که توی خیلی از گناهان دیگر مراقبت می‌کنیم. مواظب باشید؛ شیطان از راه‌های مختلف نفوذ می‌کند برای اینکه اجر کارتان را کم کند؛ اما متأسفانه به این آفت دچار شدیم و به‌مرور فیلترهایی گذاشتیم که افراد را دسته‌بندی می‌کند و مسیر را برای بعضی از افراد آن‌قدر تنگ می‌کند که نتوانند برای خدمت به امام حسین علیه‌السلام از آن عبور کنند.
f.r
توی این هشت کیلومتر که تا حرم پیاده می‌رفتیم من اصلاً خسته نمی‌شدم. همه‌اش توی فکر این چیزها بودم. می‌گفتم ای امام حسین علیه‌السلام ازت خواهش می‌کنم من را به‌خاطر همهٔ آن سال‌هایی که بدون تو و بدون عشق تو سر کردم ببخش. من چقدر از تو غافل بودم. چقدر پشیمانم برای سال‌هایی که برای تو اشک نریختم. می‌گفتم خدایا من چقدر فرصت‌های عمرم را از دست دادم. می‌گفتم خدایا نباید این را حساب بکنی ازم؛ باید دوباره آن عمری که از دستم رفته را بهم برگردانی.
Book lover 19
من آن موقع ساق دست نمی‌پوشیدم و یک وقت‌هایی دستم از توی لباس بیرون می‌آمد. برایم اهمیتی نداشت. بعد خواب دیدم که دست‌هایم سوخته. این خواب شاید الآن عادی باشد؛ ولی برای من آن موقع خیلی تکان‌دهنده بود. این شد که این گناه را ترک کردم.
آر-طاقچه
دلم خادمی می‌خواست. زیارت عادی به دلم نمی‌چسبید. نه که زیارت چیز کمی باشد.
آر-طاقچه
جای کار فرهنگی در پیاده‌روی اربعین خالی است.
آر-طاقچه
در ترکیه تقریباً دو میلیون شیعه زندگی می‌کند. علوی‌ها اما بیست‌وپنج میلیون نفرند. علوی‌ها دوازده امامی هستند ولی تفاوت‌های زیادی با شیعیان دارند: نماز نمی‌خوانند، در ماه رمضان روزه نمی‌گیرند ولی در هر ماه یک روز روزه می‌گیرند، تمایلات کمونیستی هم دارند ولی بالاخره دوازده‌امامی هستند. علوی‌ها می‌آیند هالکالی. مراسمشان با ما فرق می‌کند. تار می‌زنند و روضه می‌خوانند ولی به‌هرحال همه‌مان به اسم امام حسین علیه‌السلام یک جا جمع می‌شویم.
maryhzd
پیاده‌روی اربعین بزرگ‌ترین تجمع جهانی است و این عبارت «جهانی» واژهٔ واقعاً کمی نیست. این تجمع جهانی هم دست ما نیست؛ یعنی اینکه بگویم من دارم می‌روم که این اتفاق می‌افتد یا ما داریم مدیریتش می‌کنیم؛ همه می‌دانیم که این‌طور نیست. خودشان دارند این کار را انجام می‌دهند و اداره‌اش می‌کنند. ما هم به عنوان سیاهی‌لشکر می‌رویم. می‌رویم قلب‌هایمان را به هم نزدیک کنیم. اینجا آن اتحاد اگر شکل نگیرد خیلی باید تأسف بخوریم. ببینید من بارها و بارها دعوای بین ایرانی‌ها را دیده‌ام، دعوای بین عراقی‌ها و ایرانی‌ها را دیده‌ام. این‌ها در درازمدت می‌تواند آسیب‌زا باشد.
maryhzd
حاج عبدالامیر جمله‌ای گفت که به نظرم خیلی جالب بود. ای‌کاش توی ایران یا بین بقیهٔ خدام هم چنین نگاهی وجود داشت. گفت من از آن روزی می‌ترسم که بمیرم و سر پل صراط، امام حسین علیه‌السلام جلوی من را بگیرد و بگوید چرا آن‌ها آمدند و می‌خواستند به من کمک کنند؛ اما تو نگذاشتی.
maryhzd
درست است عشق به امام حسین علیه‌السلام از طریق خانواده به بچه‌ها منتقل می‌شود؛ ولی چیزی که وجود دارد این است که هنر می‌تواند این ارتباط را زیبا کند؛ یعنی آن‌قدر زیبا جلوه‌اش بدهد که آن آدم تا پایان عمر لحظات شیرینی را که با امام حسین علیه‌السلام سپری کرده، فراموش نکند.
maryhzd

حجم

۱۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۲,۴۰۰
تومان