دانلود و خرید کتاب آخرین مرثیه جمعی از نویسندگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آخرین مرثیه

کتاب آخرین مرثیه

گردآورنده:حمید بابایی
انتشارات:نشر صاد
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آخرین مرثیه

کتاب آخرین مرثیه نوشتهٔ جمعی از نویسندگان و حاصل گردآوری حمید بابایی است. نشر صاد این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی قرار می‌گیرد، حاوی یک مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی است. این مجموعه در باب ظلم‌ستیزی، مبارزه با فساد، مبارزه با استعمار، مردم‌داری و حذف نخبگان است. هر کدام از نویسندگان این مجموعه در داستان خود به بعدی از شخصیت «امیرکبیر» پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب آخرین مرثیه

کتاب «آخرین مرثیه» که نخستین‌بار در سال ۱۴۰۳ در ایران منتشر شد، ۱۲ داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را در بر گرفته است. گفته شده است که امیرکبیر بهانه‌ای شده تا هر کدام از نویسندگان این مجموعه در داستان خود به ابعاد مختلف این شخصیت تاریخی ایران بپردازند. امیرکبیر یا «میرزا تقی خان فراهانی» جزو چند شخصیت مهم تاریخ ایران است. دستاوردها و خدمات این شخصیت در تاریخ ماندگار شده است. او در مقابل ظلم سر خم نکرد و نشست تا خونش در کف حمام فین در کاشان ریخته شود، اما بر پایهٔ اصولی که داشت ماند و ایستاد. امیرکبیر برای آنچه ساختن ایران می‌پنداشت، خونش را تقدیم کرد.

عنوان داستان‌های این کتاب عبارت است از:

«شاخه‌های لخت چنار عباسی» (به قلم «مجتبی فرخ‌فال»)، «عریضه‌های بی‌پاسخ» (به قلم «زهرا عباسی»)، «دادخواهی» (به قلم «زهرا رشیدی»)، «آخرین مرثیه» (به قلم «زهرا بنکدار»)، «خلعت نجات» (به قلم «پروانه حیدری»)، «شب خون» (به قلم «الهام استرابی»)، «نقش‌کشیدن در هوا» (به قلم «ماهور حاتمی»)، «انگشتر عقیق» (به قلم «سعیده سادات حسینی»)، «گلاب کاشان» (به قلم «فهیمه‌سادات حسینی»)، «نقل بیدمشک» (به قلم «نعیمه السادات کاظمی»)، «دکمهٔ شیر و خورشید» (به قلم «سمیه بینا») و «مریض‌خانه» (به قلم «ملیحه لطفی»).

خلاصه داستان آخرین مرثیه

خلاصهٔ سه داستان از مجموعهٔ «آخرین مرثیه» را بخوانید.

۱. داستان «نقش‌کشیدن در هوا» به قلم «ماهور حاتمی»:

راوی این داستان «مهدعلیا»، مادر ناصرالدین شاه قاجار و مادرِ همسر امیرکبیر است. این راوی که بانویی بانفوذ در دربار بود، در این داستان شب را با بی‌خوابی و انتظار خبری مهم سپری می‌کند. او در اضطراب و بی‌قراری در عمارت خود قدم می‌زند و با خدمتکارانش از جمله «سلیم» و «محبوبه» ارتباط برقرار می‌کند. مهدعلیا در هر لحظه انتظار خبر مرگ فردی را می‌کشد که برایش سرنوشت‌ساز است. به‌تدریج مشخص می‌شود که مهدعلیا در پی حذف «میرزا تقی‌خان امیرکبیر» است؛ کسی که زمانی مورد اعتمادش بود اما اکنون دشمنش محسوب می‌شود. مهدعلیا که نقش اصلی را در صدور فرمان قتل امیرکبیر داشته، این لحظات را در بیم و امید می‌گذراند و به گذشته و تصمیماتش می‌اندیشد. هر لحظه که می‌گذرد، تردید و وسوسه، بیشتر در وجود این راوی رخنه می‌کند؛ با این‌حال او مصمم است. سرانجام پیکی که انتظارش را داشت می‌رسد و خبر مهم را برایش می‌آورد. مهدعلیا حالا چه احساسی دارد؟

۲. داستان «خلعت نجات» به قلم «پروانه حیدری»:

راوی این داستان «حاجب‌الدوله» است؛ مأمور قتل امیرکبیر در تبعیدگاه کاشان. حاجب‌الدوله همراه با «میرغضب» و «میرزا محمود» به‌سمت باغ فین می‌رود. افکارش پر از حس حسادت، ترس و وظیفه‌گرایی است. در طول راه، سرمای سخت و مکالمه‌های طعنه‌آمیز میرغضب او را عصبی می‌کند. وقتی به باغ می‌رسند متوجه رفاه نسبی امیرکبیر در تبعیدگاهش می‌شوند. امیر در حمام و از حکم مرگش بی‌خبر است. حاجب‌الدوله فرمان شاه را برایش می‌خواند. امیر بدون التماس مرگ را می‌پذیرد و از دلاک می‌خواهد رگش را بزند، اما مرگی آرام نصیب او نمی‌شود. میرغضب ضربه‌ای می‌زند تا او را به زمین بیندازد. مرگ او چهار ساعت طول می‌کشد؛ درحالی‌که خون از رگ‌هایش فوران می‌کند. قاتلان پیش از اینکه «عزت‌الدوله» برسد، صحنه را ترک می‌کنند. این داستان را بخوانید تا بدانید حاجب‌الدوله از نگاه نویسنده دارد به چه فکر می‌کند.

۳. داستان «دادخواهی» به قلم «زهرا رشیدی»:

راوی این داستان «نازتاب» است؛ زنی بیوه که با فرزند خردسالش به نام «جلال» در جست‌وجوی دادخواهی برای شوهر مقتولش، «تیمور» به عمارت دیوان می‌رود. تیمور را اراذل و اوباش «جعفرجنی» به قتل رسانده‌اند، اما نظمیه که با آن‌ها زدوبند دارد از رسیدگی سر باز می‌زند. نازتاب ناامید از عدالت، امیرکبیر را در مقابل عمارتش خطاب قرار داده و او را به بی‌خبری از ظلم زیردستانش متهم می‌کند. امیر که به اجرای عدالت شهرت دارد، با شنیدن سخنان نازتاب تصمیم می‌گیرد حقیقت را بررسی کند. فردای آن روز جعفرجنی و رئیس فاسد نظمیه، زنجیربه‌پا به میز عدالت کشیده می‌شوند. نازتاب با دیدن آن‌ها متوجه می‌شود که امیرکبیر به وعده‌اش عمل کرده است. عاقبت جعفرجنی در این محکمه چه خواهد بود و آیا نازتاب می‌تواند با خاطری آسوده به آیندهٔ جلال، فرزند یتیمش نگاه کند؟

چرا باید کتاب آخرین مرثیه را بخوانیم؟

مطالعهٔ این اثر شما را به یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی - اجتماعی تاریخ ایران نزدیک می‌کند. «میرزاتقی خان فراهانی» یا «امیرکبیر» که بود و چه کرد و چرا به قتل رسید؟

کتاب آخرین مرثیه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه با محوریت امیرکبیر پیشنهاد می‌کنیم.

درباره حمید بابایی

حمید بابایی در سال ۱۳۶۴ در تهران به دنیا آمد. او دانش‌آموختهٔ رشتهٔ مهندسی معدن (کارشناسی) از دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران - جنوب) است؛ سپس دانشجوی فوق‌لیسانس پژوهش هنر شد. حمید بابایی فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۷۹ با شرکت در دوره‌های ادبی فرهنگسرای «اشراق» (زیرنظر «آقای کاشفی») آغاز کرد. در این زمان چند داستان کوتاه در نشریات مختلف چاپ و از سال ۱۳۸۳ نیز همکاری خود را با کانون ادبیات ایران آغاز کرد. در این مدت تعدادی نقد به‌صورت پراکنده در مطبوعات نوشت. سال ۱۳۸۸ بود که در بخش داستان مسابقات ملی قرآنی دانشجویی، نفر چهارم شد.

بخشی از کتاب آخرین مرثیه

«عزم کاشان کرده‌ایم. با میرغضب و میرزا محمود به سوی تبعیدگاه تو می‌آییم. دیار سردسیری که این ایام میهمان ناخوانده‌ای دارد. مردم کاشان از هم‌جواری با تو خوشحال‌اند و شاه از دوری‌ات غمگین. در فراق تو روزها می‌گرید و شب‌ها خواب آشفته می‌بیند. تکیدگی چهره‌اش دل نوکر سخت‌دلی چو من را هم آشوب می‌کند، چه رسد به تو که یار غارش بودی و اگر این روزهایش را می‌دیدی، به حالش زارزار می‌گریستی. من که هیچ نمی‌فهمم چه می‌کنی امیرنظام! که اول کار خودت را به دولت کفر بستی و از حمایت آن مفسده‌ها برپا شدی و بعد، با زبان چرب و نرمت شاه را فریب دادی و از مهر به او دم زدی. دست آخر هم مثل کودکان سربه‌زیر که از گزند ترکه فراری‌اند، ماندی در آن کنج عزلت تا شاید شاه ببخشدت. از گناهت درگذرد. از خیال خامی که در سرت بوده و هست. تو داعی سلطنت داری و من این را نیک می‌دانم، البت که همه می‌دانند؛ تنها سلطان ساده‌دل من است که نمی‌خواهد باور کند مار در آستین پرورانده. که امیرنظامش افسار امور مملکتی را به دست گرفته و فکر خیانت به سر دارد.

- چشمانت به خون افتاده فراش‌باشی، شبیه میرغضب‌ها شده‌ای.

میرغضب اسبش را به نزدیکی اسب من رسانده و وراجی‌اش را از سرگرفته. هرچه او دهان می‌جنباند، میرزا محمود خاموش و گرفته است. بی‌حوصله می‌گویم: «میرغضب که تویی بیچاره. من فقط مأمورم و معذور. باید حکم ببرم که می‌برم، باقی فضولیاتش به تو نیامده... انکرالاصوات...» صدای عوعوی سگان از پشت سرمان می‌آید. روبه‌رو مه‌بار است و سرماریزه. چشم، چشم را نمی‌بیند. از جلویمان اگر جن و پری دربیاید و اسب‌ها رم کنند، زودتر از تو جان به جان آفرین تسلیم می‌کنیم امیر. میرغضب داد می‌کشد تا باد صدایش را ندزدد: «از سگ‌ها نترسی، کاری به ما ندارند...» بخار از تن اسبم بلند شده. شلاق را محکم‌تر بر پهلویش فرود می‌آورم و داد می‌کشم: «مگر من ترسیده‌ام مردک؟ این شلاق‌ها را باید نثار تو کرد نه این زبان بسته‌ها. روزهٔ سکوت بگیر تا زبانت را از حلقت درنیاورده‌ام.» مثل دیوانه‌ها می‌خندد. با یک لال مادرزاد و یک مجنون وراج راهی غربت شده‌ام. تنها گیرم آورده و زبانش باز شده. گستاخی می‌کند. نوکر جماعت باید داغ و درفش بالای سرش باشد تا حد خودش را بشناسد. بگذار از این جهنم سرد بگذریم، آن‌وقت می‌دانم چطور ادبش کنم. باز خودش را به من می‌رساند: «این چه هوایی‌ست فراش‌باشی؟» دست می‌برم به خنجری که زیر کمربندم گذاشته‌ام: «فراش‌باشی و حناق ابلیس. یادت رفته من کی هستم؟ نکند جنی شده‌ای؟ یا داری می‌خندی یا داری طعنه می‌زنی. به خیالت بعدی در کار نیست؟ گذر پوست و دباغ‌خانه به گوشت نخورده؟» شال پشمینش را از جلوی لب‌های تیره و پوسته‌پوسته‌اش کنار می‌زند: «آخر امیر، القاب بی‌خودی را بی‌اعتبار کرده‌اند، گمان کردم شاید لقب شما هم افتاده باشد ته چاه خلا...» با خشم نگاهش می‌کنم: «حیف که راه بلد تویی! صبرکن برگردیم، ته همان چاه خفه‌ات می‌کنم.» دانه‌های ریز برف روی سر و صورت‌مان می‌ریزد. بیهوده تلاش می‌کنیم چشمان‌مان را در هجوم بوران باز نگه داریم. میرغضب فریاد می‌کشد: «تو راهی می‌بینی حاجب خان؟ من که جز سایهٔ حور و پری چیزی نمی‌بینم. چندباری هم صدای آواز شنیدم، از همان فقره که عقل مسافران را زائل می‌کند. این هوا تقاصِ آهِ امیر است. حالا تو باور نکن...»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان