دانلود و خرید کتاب یک دسته گل بنفشه آلبا د سس پدس ترجمه بهمن فرزانه
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب یک دسته گل بنفشه

کتاب یک دسته گل بنفشه

معرفی کتاب یک دسته گل بنفشه

کتاب یک دسته گل بنفشه نوشتهٔ آلبا د سس پدس و ترجمهٔ بهمن فرزانه است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایتالیایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب یک دسته گل بنفشه

کتاب یک دسته گل بنفشه برابر با یک مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایتالیایی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «موسیقی مجلسی»، «نام من رجیناست»، «پیراهن عروسی»، «سلطهٔ حکومت» و «خانهٔ کنار دریاچهٔ کوچک آبی‌رنگ». داستان «یک دسته گل بنفشه» روایتگر عشقی ناتمام است؛ عشق معلم به شاگرد. «دانا» معلم پیانو بود. او یک روز صبح قبل از آنکه برای تدریس از خانه خارج شود، یادداشت «آندرآ» را دریافت کرد. فقط چند قطره اشک ریخته بود؛ چون مثل همیشه باید سر وقت سر درس خود حاضر می‌شد و می‌بایست آرام باشد.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب یک دسته گل بنفشه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره بهمن فرزانه

بهمن فرزانه در سال ۱۳۱۷ متولد شد. او به زبان‌های ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی مسلط بود و بیش از ۵۰ کتاب به فارسی ترجمه کرده است. فرزانه در انتخاب کتاب برای ترجمه دقت زیادی به‌کار می‌برد و اولین بار او بود که مارکز را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد. او سال‌ها در فلورانس و رم زندگی کرد؛ در بهار ۱۳۹۲ به قصد استراحت به ایران بازگشت و اعلام کرد دیگر قصد رفتن به ایتالیا را ندارد. بهمن فرزانه در هفدهم بهمن همان سال و در ۷۵سالگی در تهران درگذشت.

بخشی از کتاب یک دسته گل بنفشه

«لوئیزا خانم فکر می‌کرد تمام آن سبدهای گل در خانه عروس باقی مانده‌اند. خانه خودش به هم ریخته و غم‌انگیز بر جای مانده بود. میز طبق عادت برای سه نفر چیده شده و جای روبرتو خالی مانده بود. از این به بعد دیگر روبرتو همیشه همراه «او» به این‌جا می‌آمد. آن ناهار و شام‌های سه‌نفری و خودمانی خودشان به آخر رسیده بود. از این به بعد، شام‌ها رسمی می‌شدند. از آن‌هایی که باید دو جور غذا پخت و لیوان‌های قشنگ را از ویترین بیرون آورد و روی میز گذاشت.

دیشب روبرتو با آن‌ها شام خورده بود ولی حواسش جای دیگری بود، به هیجان آمده بود. می‌خندید، مدام بلند می‌شد و تکه می‌پراند! مدت‌ها می‌شد که دیگر روبرتوی مادرش نبود. ذهنا در خانه «او» بود یا بهتر بگوییم در خانه‌ای که حاضر و آماده در انتظارشان بود. با پشت پرده‌های ارگاندی و لوازم آشپزخانه آخرین مدل. درست مثل آگهی‌ها. خانه تازه‌سازی بود. پسرک حالا خانه قدیمی خودشان را مسخره می‌کرد. حتی طفولیت خود را هم در آن‌جا فراموش کرده بود و برایش ارزشی قائل نمی‌شد. این خانه دیگر به او تعلق نداشت. برایش مثل یک پانسیون شده بود. یک زندگی موقتی. اکنون ارباب جهان خود بود؛ جهانی متفاوت و جدید که با کودکستان قدیمی والدینش خیلی فرق داشت.

لوئیزا خانم در اتاق‌ها می‌گشت. آهسته قدم برمی‌داشت و در هر گوشه‌ای خاطره‌ای از فرزند خود می‌یافت. با هر خاطره دلش بیش‌تر می‌گرفت ولی ادامه می‌داد، انگار از آن رنج لذت می‌برد. شوهرش در اتاق ناهارخوری نشسته بود. ظاهرا داشت روزنامه می‌خواند ولی نگاهش ثابت مانده بود. بدون شک او هم داشت به روبرتو فکر می‌کرد. باید او را به حال خود رها کرد. نباید مزاحمش شد. شاید دلش بخواهد به دل راحت دو قطره اشک بریزد.

به اتاق پسرش رفت. هنوز دو صندلی در وسط اتاق بر جای مانده بود. قبلاً روی یکی از آن‌ها چمدانی بزرگ دیده می‌شد که بعد درِ آن بسته شد و از آن‌جا خارج شد. انگار نور آن خانه در آن چمدان جا گرفته و آن‌جا را همراه روبرتو ترک کرده بود. چند تا از کراوات‌هایش روی کف زمین دیده می‌شد. اگر آن‌ها را دیگر نمی‌خواست چرا این طوری با شلختگی روی زمین انداخته بودشان؟ می‌شد آن‌ها را به پسر سرایدار داد. چند کاغذ پاره پاره شده، چند تا عکس زن پاره شده هم روی زمین ریخته بود. خوشبختانه عکس آن زن‌ها را حسابی ریزریز کرده بود. رختخوابش هم هنوز جمع نشده و پیژامایش هم روی آن افتاده بود. به نظرش می‌رسید که آن پیژاما هنوز از حرارت بدن او گرم است و درست مثل نازبالش بوی او را می‌دهد.

آه پسرک نازنین. کاش لااقل سعادتمند می‌شد! به هر حال گریه و زاری بی‌فایده بود. سرنوشت مادرها چنین است. پا به سن می‌گذارند و فرزندشان ترکشان می‌کند و به دنبال زندگی خود می‌رود، پا به راه دیگری می‌گذارد. راهی که در انتهای آن لب‌های یک زن ناشناس تبسم می‌کند.

روبرتو در واقع خیلی کم با همسرش آشنایی دارد. یکمرتبه عاشق شده بود مثل یک مرض عفونی. عاشق آن موجود سبزه‌رو شده بود. سبزه‌رو و درخشان، درست مثل یک بت چوبی ساخت سودان. مهلت این را به دست نیاورده بود تا روی اخلاق او تعمق کند، سلیقه و خصوصیات او را درک کند. یکمرتبه عاشق شده بود. با تمام وجود دیوانه‌وار عاشق شده بود. قبل از این که از او تقاضایی کند، خود را کت‌بسته دودستی تقدیمش کرده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۳۴,۵۰۰
۵۰%
تومان