کتاب منظره دریایی
معرفی کتاب منظره دریایی
کتاب منظره دریایی نوشتهٔ ادوارد آلبی و ترجمهٔ محمدرضا طیبی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب منظره دریایی
کتاب منظره دریایی حاوی یک نمایشنامهٔ آمریکایی با سبکی ابزورد و فانتزی است. این نمایشنامه دربارهٔ «چارلی» و «نانسی»، زن و شوهری است که سالهای پیری را پشت سر میگذارند. آنها میدانند که زمان فراوانی تا پایان عمر ندارند. بحثی میان این زوج شکل میگیرد که سالهای باقیمانده از زندگی را چگونه سپری کنند و همین موضوع باعث اختلافنظرشان میشود. ادوارد آلبی با این متن نمایشی که دربارهٔ مرگ است، در سال ۱۹۷۵ میلادی برندهٔ جایزهٔ پولیتزر شد. داستان این نمایشنامه از جایی آغاز میشود که چارلی و نانسی به پیکنیک رفته و در ساحل دریایی که کسی به آن رفتوآمد نمیکند، دراز کشیده و استراحت میکنند. ظهر است و آنها ناهار را تازه صرف کردهاند. چارلی و نانسی دربارهٔ خانه، خانواده و زندگی مشترک خود صحبت میکنند. چرت پس از ناهار را میزنند و دربارهٔ مسائل مختلف برنامهریزی میکنند، اما ناگهان دو موجود دریایی که شبیه به مارمولک هستند از اعماق اقیانوس بیرون آمده و به چارلی و نانسی ملحق شده و گفتوگوی عجیب و جذابی میان آنها شکل میگیرد. آلبی در این نمایشنامه به مرگ و نیاز به شناخت و پذیرش آن بهعنوان بخشی از فرایند زندگی پرداخته است.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب منظره دریایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی آمریکا و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره ادوارد آلبی
ادوارد آلبی (Edward Albee) یا «ادوارد فرانکلین آلبی» نمایشنامهنویس شهیر آمریکایی و برندهٔ سه جایزهٔ پولیتزر بوده است. او بیشتر بهخاطر نگارش نمایشنامههای «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟»، «داستان باغوحش» و «رؤیای آمریکایی» معروف است. این نویسنده را «وجدان بیدار آمریکا» مینامیدند. کارهای اولیهٔ او بهشکلی گونهٔ آمریکاییِ تئاتر پوچی و تأثیرپذیرفته از افرادی همچون «ژان ژنه»، «ساموئل بکت» و «اوژن یونسکو» بود. نمایشنامههای او به نقد جامعهٔ آمریکا پرداخته است. نمایشنامهٔ معروف «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» جدا از اهمیتش در عرصهٔ نمایش و سینما، بهعنوان یک متن مرجع در دروس روانشناسی و علوم ارتباطات دانشگاههای جهان مورد تجزیهوتحلیل قرار میگیرد.
بخشی از کتاب منظره دریایی
«صحنهٔ دوم
پرده بالا میرود. آرایش صحنه مانند پایان صحنهٔ قبل است. چارلی، نانسی، لزلی و سارا همانطور که بودند. همه لحظهای ثابت و بیحرکتاند.
لزلی: (رویش را به سمت سارا برمیگرداند.) خب سارا، تو چی فکر میکنی؟
سارا: (سر تکان میدهد.) نمیدونم لزلی.
لزلی: به نظرت اونها دارن چیکار میکنن؟
سارا: خب به نظر میرسه کارشون یهجورایی به معنی تسلیم باشه، اما از کجا معلوم؟ شاید هم کلک باشه.
لزلی: میرم یه نگاهی بندازم.
سارا: باشه. خیلی مراقب باش.
لزلی: (آهی از سر بیزاری.) باشه سارا.
لزلی: به سمت جایی که نانسی و چارلی در موقعیت تسلیمشاناند راه میافتد.
چارلی: اوه خدای من. یکیشون داره میآد.
نانسی: از جات جُم نخور.
چارلی: اگه یکیشون بهم دست بزنه چی؟
نانسی: لبخند بزن.
چارلی: جیغ میزنم.
نانسی: نه. این کار رو نکن.
چارلی: (از گوشهٔ لب نجوا میکند.) داره میآد! داره میآد!
نانسی: خب... آروم باش و وحشت نکن. اگه دُم داشتیم، الان بهترین زمان تکون دادنش بود.
لزلی: کاملاً نزدیک است.
چارلی: اوه خدا.
لزلی: میایستد. روی چارلی خم میشود و چندین بار او را بو میکند. سپس صاف میایستد و با پنجهٔ پایش به دندهٔ چارلی سقلمهای میزند. چارلی بیاختیار نالهای میکند، اما همچنان بیحرکت میماند و لبخند میزند. لزلی به نانسی نگاه میکند. او را میبوید و ضربهای هم به او میزند. نانسی لبخند میزند و دستش را کمی تکان میدهد. لزلی هر دو را برانداز میکند، سپس برمیگردد و به سمت سارا میرود.
سارا: خب؟
لزلی: خب... اونها چندان... ترسناک به نظر نمیآن. حتی یهجورایی جالبن. جوون نیستن. دندونهاشون رو نشون میدن، ولی به نظر نمیآد که بخوان گاز بگیرن. پوستشون بامزهست... نرمه.
سارا: چه بویی میدادن؟
لزلی: عجیب.
سارا: خب باید حدس میزدم.
لزلی: (نهچندان مطمئن) فکر کنم امنه.
سارا: مطمئنی؟
لزلی: (خندهٔ کوتاه.) نه. معلومه که نه. (سرش را میخاراند.)
نانسی: (بهنجوا.) دارن چیکار میکنن؟
چارلی: بهم سقلمه زد. یکیشون بهم سقلمه زد. فکر کردم همهچی تموم شده.
نانسی: (نمیخواهد از قافله عقب بماند.) خب به من هم سقلمه زد.
چارلی: من رو بو کرد.»
حجم
۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه