دانلود و خرید کتاب گناه سفید زهرا علیپور
تصویر جلد کتاب گناه سفید

کتاب گناه سفید

نویسنده:زهرا علیپور
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گناه سفید

کتاب گناه سفید نوشتهٔ زهرا علیپور است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب گناه سفید

کتاب گناه سفید برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که ۲۲ فصل دارد. گفته شده است که گناه برای بعضی از انسان‌ها همچون تب داغی است که به این راحتی‌ها پایین نمی‌آید و شاید آن گناه، دل‌بستن دختری باشد به رنگی گناه به پسری به رنگی سفید! «آیدا» دختر معتادی است که با طمع گرفتن پول و مواد از طرف «ماهان» که سردستهٔ یک باند بزرگ دشمن است، مأموریت می‌گیرد تا وارد زندگی «علی» شود و او را در دام گناه بیندازد و با بردن آبرویش ماهان را به هدف شومش برساند، ولی اواسط راه متوجه شخصیت عجیب علی شده و تمام معادلات او به هم می‌ریزد. با او همراه می‌شوید؟

خواندن کتاب گناه سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گناه سفید

«حالی که الان داشتم اصلاً قابل وصف نبود. هرکس دیگری هم جای من بود الان چنین حالی را داشت. اما چه کنم که علی برای من خیلی مهم بود. و آنقدر به علی مطمئن بودم که میدانستم هرچه هم باشد او علیِ پاکِ من است. من مطمئنم که در قلب او تنها من ساکن هستم نه مریم. اما باز هم برایم سخت بود که علی، همسرم، پدر فرزندم، محبوبم، در مقابلم با زن دیگری باشد و آن زن هم عشوه گری قهار باشد و از قضا در ماموریتش حکم جذب علی را به او داده باشند. واقعاً سخت بود.

واقعاً..

–آیداجان، مادر بده من اون کاسه رو..

بی‌حواس می‌گویم.

-بله؟

بی‌بی‌سادات مهربان کنارم می‌ایستد و دستش را روی گودی کمرم می‌گذارد.

-انقدر غصه نخور مادر، خدا خودش کریمه. ان شالله مشکلاتت حل میشه و بچتم سالم و سلامت دنیا میاد. فقط مادر انقدر غمگین نباش خدای نکرده روی بچتم تاثیر میزاره‌ها..

لبخند محوی میزنم و سر خم میکنم.

-چشم..

با مهربانی بازویم را میفشارد و از آشپزخانه خارج می‌شود. مشغول جا کردن سبزی‌های داخل سبد می‌شوم که دمی بعد مریم با کنجکاوی وارد آشپزخانه می‌شود.

با دیدنش قلبم را انگار که آتش زده باشندش، می‌سوزد و تمام وجودم را شعله ور میکند. لبخند تلخی میزنم که کنارم می‌ایستد و لبخند تصنعی روی لب می‌نشاند.

-بهتری؟

سر تکان میدهم.

-خداروشکر..

لب می‌فشارد.

-میگم خیلی تغییر کردی‌ها..

خب خداروشکر! هنوز بسم الله نگفته شروع به نشانه گیری قلبم را کرده بود. خدا آخر عاقبتش را به خیر بگذراند.

-تغییر؟ منظورتونو نفهمیدم..

شانه ای بالا می‌اندازد و مشغول جا کردن ماست‌ها داخل پیاله می‌شود.

-چی بگم والا.. بیخیال.

از روی حرص چشمانم را میبندم و در دل فقط از خدا می‌خواهم تا صبرم بدهد تا خدایی نکرده زبانم به چیزی باز نشود که شرمنده خدایم شوم.

بی‌اهمیت از کنارش می‌گذرم که با سوال بی‌موقعش قلبم به تپش می‌افتد.

-میگم آیداجون، بچت چند ماهشه؟ کو شوهرت؟

خودم را نمیبازم و لبخند متینی میزنم.

-بچم شش ماهشه، چطور انقدر در مورد خانواده من کنجکاو شدین؟

خنده ای میکند و پیاله‌های ماست را داخل سینی می‌چیند.

-هیچی فقط برام عجیب بود که تو این چندماه کی وقت کردی شوهر کنی و بدتر از اون کی وقت کردی بچه بیاری؟ خیلی هول بودیاا.

در دل پوزخندی میزنم و در جوابش تنها سکوت میکنم. مشخص بود قصد دارد تنها با حرف‌هایش عذابم دهد و حرف از دهانم بیرون بکشد. کمی که می‌گذرد بی‌بی سادات به آشپزخانه برمیگردد و سری به قابلمه می‌زند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

حجم

۳۲۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۲۸ صفحه

قیمت:
۱۰۲,۰۰۰
۳۰,۶۰۰
۷۰%
تومان