دانلود و خرید کتاب همکار فریدا مک فادن ترجمه مریم علیزاده میلانلو
تصویر جلد کتاب همکار

کتاب همکار

ویراستار:نیلوفر حقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همکار

کتاب الکترونیکی «همکار» از فریدا مک فادن و مریم علیزاده میلانلو و نیلوفر حقی - کتاب کوله پشتی. این کتاب را می‌توانید از طاقچه دریافت کنید.

𝖵
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

همکار، کتابیِ که نمی‌تونید زمین بزاریدش و به هیچ عنوان به این موضوع شک نکنید. شما با یک کتاب مهیج و جنایی روبرواید! من در متن کتاب با تضاد فکری و داستانی که دو شخصیت داشتن مواجه شدم و نمیتونم منکر

- بیشتر
shrfhelia
۱۴۰۳/۰۴/۰۶

حقیقتا با خودم گفتم یه چند تا کتاب از مک فادن خوب بودن دلیل نمی شه همه ش خوب باشه که ! ولی خوندم و شوکه شدم و خوشم اومد . توصیه می کنم اگه دنبال هیجان هستین و نمی خواین

- بیشتر
Sadaf
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

حقیقتا روند داستانی جذابی داشت. تا اواسط داستان شما درگیر دو زاویه دید از یک شخصیت میشید و فک میکنید چقد یکی مظلومه و یکی ظالم! نقطه اوج خوبی داشت. یکمی قابل پیش بینی بود اما باز هم شگفتی های خودشو

- بیشتر
کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۳/۰۴/۱۱

سیر داستان خواننده را مجبور به خواندن میکنه ولی به نظرم خیلی آبکی تموم شد

ساشا خانوم
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

اگه علاقمند به کتاب های جنایی هستید، یکبار خوندندش رو توصیه می کنم، البته برای حرفه ای های داستان و رمان های جنایی قابل حدس خواهد بود، چهار چوب اصلی کتاب خیلی باحال و منظم هست، اما اخرش رو دوس

- بیشتر
Mosavi
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

بعد از خوندن بخشD و هیچوقت دروغ نگو بنظرم دوز معمایی این کتاب نسبت ب کتابای دیگه اش کم بود

pari
۱۴۰۳/۰۴/۲۹

روند داستان جالب بود فقط مشکل شخصیت داون بود که من نتونستم باهاش ارتباط بگیرم پایان بندی هم آبکی بود میتونست بهتر باشه واقعا با توجه به نویسنده مشهور

دریا
۱۴۰۳/۰۴/۲۸

خوب کتاب های خانم مک فادن حرف نداره این هم کتاب خوبی بود سپاسگزارم طاقچه💙🩵💙

annie and her books
۱۴۰۳/۰۴/۲۴

صادقانه بگم موضوع داستان واقعا جذاب بود تمام وقایع داستان فوق العاده پیش می‌رفت و نویسنده کاری میکنه که شما تا انتها کتاب رو بخونید و تشخیص دادن شخصیت منفی به خاطر زمینه چینی های نویسنده خیلی سخت بشه. ولی اگه

- بیشتر
zohreh
۱۴۰۳/۰۸/۱۶

۱۷۴. کتابی نسبتا کوتاه با داستانی جذاب و ترجمه‌ای خوب که میتونید چند ساعته تمومش کنید. "داون" دختری بشدت منظم و مقرراتی که در شرکتی بعنوان حسابدار مشغول به کاره یک روز به رئیسش و "ناتالی"، فروشنده برتر شرکت، ایمیل میزنه و

- بیشتر
هیچ‌چیزی مثل یک راز مشترک دو نفر را به هم پیوند نمی‌دهد.
Sadaf
هیچ‌وقت به کسی لذت دیدن اشک‌هایت را نده.
AS4438
بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
Sadaf
تو یه دروغ‌گوی هرزه‌ای. این حرفش درست نیست. من به او سیاست بازپرداختمان را گفتم. تقصیر من نیست که آن‌قدر مشغول نگاه کردنم بوده که بادقت گوش نداده است. من دروغ‌گوی هرزه نیستم و کاری را که برای فروش محصولاتمان لازم است انجام می‌دهم و فقط کارم را می‌کنم. تقصیر من نیست.
Bookish cat
مردم در اینترنت به‌سرعت علاقه‌شان را به موضوعی از دست می‌دهند.
دریا
جای تعجب ندارد که ست از ایده‌ام برای خلاص شدن از ناهارها خوشش نیامد. ناتالی او را روی انگشتش می‌چرخاند. ست نمی‌تواند به ناتالی نه بگوید.
sahar1370326
به دفتر که می‌رسم مستقیم به کابینم می‌روم. باید از فکر کردن دربارهٔ این موضوع دست بردارم و خودم را غرق کارم کنم. اتفاقی که برای داون افتاده وحشتناک است؛ اما تقصیر من نیست و به‌لطف دوست‌پسر فوق‌العاده‌ام، که از این به بعد کاملاً به او تعلق خواهم داشت، عذر موجهی دارم
Bookish cat
مردم در اینترنت به‌سرعت علاقه‌شان را به موضوعی از دست می‌دهند.
دریا
درست است که تصمیم بدی گرفته بود، اما نمی‌خواست دربارهٔ آن بشنود. بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
sahar1370326
نمی‌توانم تصور کنم کسی چهارصد سال زندگی کند. من سی سال زندگی کرده‌ام که همان هم واقعاً طاقت‌فرسا بوده است. دیگر بریده‌ام. هرچیزی را که نیاز داشتم یا می‌خواستم، تجربه کرده‌ام.
zohreh
وقتی هفده سالت است و زیبا و محبوبی، زور گفتن به آدم ضعیف‌تر از خودت آسان است. احساس قدرت می‌دهد.
zohreh
می‌دانم، تو از من خوشت می‌آید؛ اما کافی نیست. تا وقتی که اینجا نیستی فایده‌ای ندارد. اگر اینجا بودی، شاید می‌توانستم با این چیزها کنار بیایم؛ اما اینجا نیستی.
zohreh
بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
zohreh
آدم می‌تواند وانمود کند خیلی از اخلاق‌ها را دارد؛ اما تظاهر به مهربان بودن واقعاً سخت است. به‌ندرت هم آدم مهربان پیدا می‌شود.
zohreh
هرچیزی هم که دارم، می‌خواهم برای وثیقهٔ آزادی‌ام نگه دارم. به همین دلیل موافقت می‌کنم از وکیل رایگان استفاده کنم. ‫درحال‌حاضر، قرار است جلسه‌ای با وکیلم داشته باشم. آنها من را به یکی از اتاق‌های بازجویی برده‌اند که درست بالای سرم لامپ بسیار پرنوری دارد. چهل‌وپنج دقیق
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
مشت قرص خورد و بعد، داخل حمام مچ دستش را برید. وقتی پدر و مادرش پیدایش کردند، دیگر از دست رفته بود. آنها همان شب برای دادن این خبر با من تماس گرفتند. من هم به‌اندازهٔ آنها میا را دوست داشتم. هیچ‌وقت هیچ دوست
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
نخواهد داشت. ‫دو روز بعدش میا خودش را کشت. ‫یک‌مشت قرص خورد و بعد، داخل حمام مچ دستش را برید. وقتی پدر و مادرش پیدایش کردند، دیگر از دست رفته بود. آنها همان شب برای دادن این
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷

حجم

۳۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۳۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰
۳۰%
تومان