- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب همکار
- بریدهها
بریدههایی از کتاب همکار
نویسنده:فریدا مک فادن
مترجم:مریم علیزاده میلانلو
ویراستار:نیلوفر حقی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۶۴ رأی
۳٫۶
(۶۴)
هیچوقت به کسی لذت دیدن اشکهایت را نده.
AS4438
هیچچیزی مثل یک راز مشترک دو نفر را به هم پیوند نمیدهد.
Sadaf
بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
Sadaf
تو یه دروغگوی هرزهای.
این حرفش درست نیست. من به او سیاست بازپرداختمان را گفتم. تقصیر من نیست که آنقدر مشغول نگاه کردنم بوده که بادقت گوش نداده است. من دروغگوی هرزه نیستم و کاری را که برای فروش محصولاتمان لازم است انجام میدهم و فقط کارم را میکنم.
تقصیر من نیست.
Bookish cat
جای تعجب ندارد که ست از ایدهام برای خلاص شدن از ناهارها خوشش نیامد. ناتالی او را روی انگشتش میچرخاند. ست نمیتواند به ناتالی نه بگوید.
sahar1370326
مردم در اینترنت بهسرعت علاقهشان را به موضوعی از دست میدهند.
دریا
درست است که تصمیم بدی گرفته بود، اما نمیخواست دربارهٔ آن بشنود. بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
sahar1370326
مردم در اینترنت بهسرعت علاقهشان را به موضوعی از دست میدهند.
دریا
به دفتر که میرسم مستقیم به کابینم میروم. باید از فکر کردن دربارهٔ این موضوع دست بردارم و خودم را غرق کارم کنم. اتفاقی که برای داون افتاده وحشتناک است؛ اما تقصیر من نیست و بهلطف دوستپسر فوقالعادهام، که از این به بعد کاملاً به او تعلق خواهم داشت، عذر موجهی دارم
Bookish cat
وقتی هفده سالت است و زیبا و محبوبی، زور گفتن به آدم ضعیفتر از خودت آسان است. احساس قدرت میدهد.
zohreh
نمیتوانم تصور کنم کسی چهارصد سال زندگی کند. من سی سال زندگی کردهام که همان هم واقعاً طاقتفرسا بوده است. دیگر بریدهام. هرچیزی را که نیاز داشتم یا میخواستم، تجربه کردهام.
zohreh
نخواهد داشت.
دو روز بعدش میا خودش را کشت.
یکمشت قرص خورد و بعد، داخل حمام مچ دستش را برید. وقتی پدر و مادرش پیدایش کردند، دیگر از دست رفته بود. آنها همان شب برای دادن این
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
مشت قرص خورد و بعد، داخل حمام مچ دستش را برید. وقتی پدر و مادرش پیدایش کردند، دیگر از دست رفته بود. آنها همان شب برای دادن این خبر با من تماس گرفتند. من هم بهاندازهٔ آنها میا را دوست داشتم. هیچوقت هیچ دوست
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
هرچیزی هم که دارم، میخواهم برای وثیقهٔ آزادیام نگه دارم. به همین دلیل موافقت میکنم از وکیل رایگان استفاده کنم.
درحالحاضر، قرار است جلسهای با وکیلم داشته باشم. آنها من را به یکی از اتاقهای بازجویی بردهاند که درست بالای سرم لامپ بسیار پرنوری دارد. چهلوپنج دقیق
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
آدم میتواند وانمود کند خیلی از اخلاقها را دارد؛ اما تظاهر به مهربان بودن واقعاً سخت است. بهندرت هم آدم مهربان پیدا میشود.
zohreh
بعضی از مردم فقط دوست دارند بشنوند که حق با آنهاست.
zohreh
میدانم، تو از من خوشت میآید؛ اما کافی نیست. تا وقتی که اینجا نیستی فایدهای ندارد. اگر اینجا بودی، شاید میتوانستم با این چیزها کنار بیایم؛ اما اینجا نیستی.
zohreh
کلیدهایم را روی میز کنار در میاندازم و بعد، خودم را روی کاناپهٔ چرمی اتاق نشیمنم ولو میکنم. به آرامش نیاز دارم. هر اتفاقی که برای داون افتاده وحشتناک است؛ اما به من ربطی ندارد. هیچکسی آن بیرون قرار نیست
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
در طول مصاحبهٔ صوتیام تماس دیگری هم از شمارهای مسدودشده داشتم. یعنی آن هم از همین شماره بوده است؟
بهمحض اینکه به وحشت
کاربر ۴۲۶۴۸۵۷
حجم
۳۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰۳۰%
تومان