کتاب یادسپاری و یادآوری
معرفی کتاب یادسپاری و یادآوری
کتاب یادسپاری و یادآوری نوشتهٔ لیزا جنووا و ترجمهٔ مهدی ملکی و محمد عنایتی راد است. انتشارات مازیار این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی در باب علم یادسپاری و هنر فراموشی.
درباره کتاب یادسپاری و یادآوری
کتاب یادسپاری و یادآوری درمورد اینکه چگونه میتوانید کارآیی یکی از مهمترین فراوردههای مغزتان یعنی حافظه را به حداکثر برسانید، سخن گفته است. این کتاب توصیههایی ارائه میکند که در عین اینکه غیرمنطقی نیست، این قابلیت را دارد که بهسادگی به کار بسته شود. این کتاب ما را از این امر آگاه میکند که با وجود اینکه حافظه چونان موهبت سترگی است، واقعیت ما فراتر از آن چیزی است که میتوانیم به یاد بیاوریم. این اثر درمورد علم یادسپاری و هنر فراموشی سخن گفته است. لیزا جنووا با تحلیل دقیق و علمی ساختار مغز، به این پرسش پاسخ میدهد که چه عاملی در به یاد آوردن و از یاد بردن امور مختلف نقش دارد. این نویسنده معتقد است اگر فرایند کار حافظه را بفهمیم، بیشتر به یاد میآوریم و کمتر فراموش میکنیم؛ بنابراین او در این کتاب پرفروش نیویورک تایمز، ما را با حافظه بهعنوان بخش مهمی از مغز آشنا میکند.
خواندن کتاب یادسپاری و یادآوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد حافظه بهعنوان بخش مهمی از مغز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یادسپاری و یادآوری
«این که چیزی را به یاد داشته باشید یا فراموش کنید، تحتِ تأثیرِ عواملِ زیادی قرار دارد. همچنان که قبلاً یاد گرفتید، خاطرهسازی و ایجادِ حافظه، نیازمندِ توجه است. توجهکردن، اولین کاری است که میتوانید در هر سنی، برای بهبودِ حافظهٔ خود انجام دهید و عدمِ توجه، آن را مختل خواهد کرد. هر بار. همچنین مشاهده کردید که مرور ذهنی، خودآزمایی، تصویرسازی بصری و فضایی، یادافزایی، شگفتزدگی، احساسات، و معنا، همگی حافظه را بهبود میبخشند. چه عواملِ دیگری تشکیلِ حافظه و بازیابی آن را تقویت یا از آن ممانعت میکنند؟ اغلب، توانایی ما در به خاطر آوردن، به شرایطِ محیطی بستگی دارد.
من دیگر بدون عینک نمیتوانم مِنُوها، دستورالعملهای روی برچسبهای لباس، برچسبهای روی بطریهای دارو، یا کتاب بخوانم. دیگر شبی در حالی که روی تختخواب نشسته بودم، هیجانزده چسبیده بودم به فصلِ بعدی کتابی که داشتم میخواندم، متوجه شدم که عینکم را همراه ندارم. آخ. احتمالاً آن را در آشپزخانه گذاشتهام.
از تختخواب بیرون آمدم، از پلهها پایین رفتم، وارد آشپزخانه شدم، و چراغها را روشن کردم. با گیجیومَنگی تمام، دور و بر را نگاه کردم. اصلاً نمیدانستم چرا در این اتاق هستم.
مغزم شروع به کارآگاه بازی درآوردن کرد. میدانستم که از تختخواب بیرون آمدهام و به آشپزخانه آمدهام تا چیزی بردارم. اما چه چیزی؟ دُورتادُورِ اتاق، همه چیز را برانداز کردم -یخچال، تُستِر، موزهایی که داخلِ یک کاسه بودند، ژاکتم که پشت یکی از چهارپایههای اُپِن آویزان بود. هیچ چیزی به ذهنم خطور نکرد. اینجا آمدهام که چیزی بخورم؟ نه. آب نیاز داشتم؟ نه. نمیتوانستم به یاد بیاورم. درمانده، به اتاق خوابم برگشتم آها! عینکم! دوباره به همان طبقهٔ پایین که رفته بودم، برگشتم. حداقل کمی ورزش کردم.
فراموشکردنِ دلیلِ ورود به اتاق، یکی از رایجترین مواردِ گِله از ناکامی حافظه است که من شنیدهام، درست در رتبهٔ بعد از فراموشکردنِ نامها و فراموش کردنِ جایی که کلید و تلفن خود را در آن گذاشتهاید. همهٔ ما چنین چیزی را تجربه میکنیم که به اتاقی میرویم و آخرش، فقط با زبانی که از تعجب بند آمده، سرمان را میخارانیم. من چرا اینجا هستم؟
چرا این اتفاق میافتد؟ در مثال من، این فکر که برو عینکت را از آشپزخانه بردار را به معنای واقعی کلمه فقط چند ثانیه قبل از این که به طورِ فیزیکی به آنجا برسم در سر داشتم. چگونه این فکر، این خاطره، به این سرعت از ذهنم محو شد؟ چرا در آشپرخانه نتوانستم به یاد بیاورم که قصد داشتهام چه کار کنم، و آن حافظهام که ناظر بود به کاری که قصد انجامش را داشتم، به ذهنم نرسید و به قولی ناکام ماند، اما چند لحظه بعد در اتاق خواب، توفیق یافت؟ چرا باید در آشپزخانه بیهیچ نتیجهای فکر کنم و فکر کنم، اما در اتاق خوابم، فوراً و بدون تلاش، آنچه را که میخواستم به یاد بیاورم؟»
حجم
۲۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۱۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه