کتاب کتابخانه سیار شبانه
معرفی کتاب کتابخانه سیار شبانه
کتاب الکترونیکی کتابخانه سیار شبانه نوشتۀ آدری نیفنگر و ترجمۀ لیلا کرد است و انتشارات کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. تصور کنید نیمهشب، در خیابانی خلوت، در کاروانی قدیمی همۀ کتابهایی را که تاکنون خواندهاید، یکجا ببینید، حتی کتابهایی که عنوانهایشان را از یاد بردهاید، کتاب کتابخانه سیار شبانه کتابی مصور است که شما را وارد این فضای عجیب و رؤیا گون میکند.
درباره کتاب کتابخانه سیار شبانه
کتابخانۀ سیار شبانه روایت زنی است که یک نیمهشب با کتابخانۀ سیار مرموزی مواجه میشود که شامل تمامی کتابهایی است که از کودکی تاکنون خوانده. همهشان آنجایند؛ از پتِ خرگوش گرفته تا آناکارنینا و سورِ عریان، حتی کتاب رنگینکمان جاذبه که خواندنش را نصفه رها کرده بود. این کتابخانه درست مانند یک آلبوم عکس بازتابی از تمامی خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی زن است. اما سپیدهدم، وقتی او ناباورانه و مشتاقانه میان کتابها غوطهور شده، ساعت کاری کتابخانۀ سیار شبانه پایان میگیرد و بعد کاروان در خمِ خیابان ناپدید میشود. مواجهۀ زن با خودِ گذشتهاش و تمامی لحظاتی که با آن کتابها گذرانده، اشتیاق دیدار دوبارۀ آن کتابها و مرور خاطراتش، او را وامیدارد تا نیمهشبها به جستوجوی کتابخانۀ سیار شبانه برآید. اما نه کسی تابهحال آن کتابخانه را دیده و نه کسی حرفش را باور میکند، ولی او همچنان جستوجوی شبانهاش را ادامه میدهد…
خواندن کتاب کتابخانه سیار شبانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به کسانی به داستانهای کوتاه و مصور علاقهمند هستند پیشنهاد میشود
بخشی از کتاب کتابخانه سیار شبانه
«همهچیز خیلی تمیز و اندکی خیس بود؛ چون حدود ساعت یه صبح، درست همان موقع که من و ریچارد دعوا کرده بودیم، باران میبارید. برای همین بیرون بودم و در خنکای پایانی شب راه میرفتم که کتابخانۀ سیار شبانه را دیدم.
سر پیچ ریونروود و بِل پلین جا خوش کرده بود. البته آن موقع نمیدانستم کتابخانۀ سیار شبانه است. کاراوان کهنۀ خیلی بزرگی که همۀ چراغهایش روشن بود و آهنگ «من به کلانتر شلیک کردم» با صدای خیلی بلند از داخلش پخش میشد.
من هم مثل خیلیها از باب مارلی خوشم میآید، اما شنیدن صدای خیلی بلند آن آهنگ در آن ساعت شب در خیابانی خلوت در شیکاگو تا حدی عجیب و تقریباً ترسناک بود.
کمی اینپا و آنپا کردم، اما نمیخواستم کسی که داخل کاراوان بود فکر کند بهخاطر او توقف کردهام، برای همین دوباره راه افتادم...»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درمورد زنی هست که نصفه شب درحال قدم زدن توی خیابونه و یکهو با یه کتابخانه سیار روبرو میشه... معمولی بود تقریبا و جوری نبود که بگم واووو حتما بخونینش. من خودم قبل خوندنش فکر میکردم خیلی جالبتر باشه. اما
کتاب راجب یه خانمی که با یک کتابخانه سیار اشنا می شه. کتاب خیلی گوگولی و کیوتی و موقع خوندش احساس خوبی داشتم. کتاب دارای تصویره و متن های کوتاهی داره چهار ستاره رو به خاطر اینکه خیلی کتاب خفنی بود
حس خوبی بهم نداد