دانلود و خرید کتاب قلب ضعیف و بوبوک فئودور داستایفسکی ترجمه یلدا بیدختی‌نژاد
تصویر جلد کتاب قلب ضعیف و بوبوک

کتاب قلب ضعیف و بوبوک

معرفی کتاب قلب ضعیف و بوبوک

کتاب قلب ضعیف و بوبوک نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ یلدا بیدختی نژاد است. نشر چشمه این دو داستان کوتاه و بلند و روسی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب قلب ضعیف و بوبوک

کتاب قلب ضعیف و بوبوک حاوی دو داستان به قلم فئودور داستایفسکی است.

داستان کوتاه «قلب ضعیف» در سال ۱۸۴۸ میلادی نوشته شده است. این داستان بلند که مربوط به اوایل کار نویسنده است، طاقت خواننده را با غلیان احساسات طاق می‌کند و بعد از فرازوفرودهای شدید و جان‌کاه احساسی، قهرمانش را از اوج خوشی و شادکامی به قعر مصیبت و بدبختی می‌اندازد و سرانجام او را به ورطهٔ جنون می‌کشاند. در این راه پرکشمکش گاهی هم از حربهٔ مألوف معلمش، «گوگول» بهره می‌گیرد؛ مستقیم خواننده را موردخطاب قرار می‌دهد و چند کلامی در کسوت نویسنده و دانای کل با خواننده‌اش حرف می‌زند. «واسیا»، شخصیت اصلی «قلب ضعیف» دیوانه می‌شود؛ درست مثل روح همکار و هم‌قطارش «آکاکی آکاکی‌یویچ»؛ با این تفاوت که جزئیات روند دیوانه‌شدنش از پیشِ چشم خواننده می‌گذرد و با آن جوشش‌های پی‌درپی احساسات چه‌بسا حتی خواننده را هم به مرز دیوانگی برساند. داستایفسکی واسیا را از روی کارمندی ساخته که برای یکی از دوستانش به‌اصطلاح فعلگیِ ادبی می‌کرده است.

داستان «بوبوک» در سال ۱۸۷۳ میلادی نوشته شده و محصول سال‌های پختگی نویسنده است. گفته شده است که داستایفسکی وقتی «بوبوک» را نوشت که تجربهٔ مشهور جَستن از پای چوبهٔ دار را از سر گذرانده و دوران محکومیتش در سیبری را طی کرده بود. او وقتی این داستان را می‌نوشت، کارنامهٔ بلندبالایی از داستان و مقاله داشت و علاوه‌بر آن چهار رمان بزرگش («آزردگان»، «جنایت و مکافات»، «ابله» و «شیاطین»)، او را شهرهٔ خاص‌وعام کرده بود. «بوبوک» در نوعِ خود داستان عجیبی است و به نظر می‌رسد داستایفسکی می‌خواست اندکی نوشتن به سبک سوررئالیسم را امتحان کند. قهرمان داستان یک ادبیات‌چیِ درمانده و مطرود است که نشانه‌هایی از توهم دیداری و شنیداری در او بروز کرده و لب مرز جنون گام می‌زند. داستایفسکی باز هم سراغ معلم قدیمی خود رفته و یک‌بار دیگر سر از زیر شنلِ گوگول بیرون آورده تا شخصیتی نزدیک به «پاپریشین»، قهرمان اصلی «یادداشت‌های یک دیوانه» خلق کند. می‌گویند پاپریشینْ خودِ گوگول است و «ایوان ایوانوویچ» خودِ داستایفسکی. داستان «بوبوک» جوابیهٔ هجوآمیز داستایفسکی است به روزنامه‌نگاری به نام «پانیوتین» که به او توهین کرده و حتی ظاهرش را به مسخره گرفته بود. دیگر شباهتی که میان بوبوک و یادداشت‌های یک دیوانه می‌توان یافت استفاده از ژانر یادداشت و همچنین تک‌گویی‌های مطول قهرمانان است. این داستان کوتاه را شاهکار کوتاهِ هجو و گروتسکِ داستایفسکی دانسته‌اند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب قلب ضعیف و بوبوک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان کوتاه و داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روان‌کاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستان‌های داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیان‌زده و بیمار و روان‌پریش است. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها است که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند. 

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).

مقاله‌های او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

فئودور داستایفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب قلب ضعیف و بوبوک

«برای این‌که حواسم را پرت کنم، رفتم قدمی بزنم که به یک مراسم تشییع‌جنازه برخوردم. معلوم شد از بستگان دور است. عضو شورای دانشگاه بود. مُرد و بیوه‌اش و پنج دختر دم‌بختش را تنها گذاشت. می‌دانی فقط پول کفش‌شان چه‌قدر می‌شود؟! البته مرحوم، وقتی خودش زنده بود، بالاخره یک جوری سروتهش را به هم می‌آورد، اما حالا فقط حقوق مستمری‌اش برای‌شان می‌ماند. دیگر باید از مخارج اضافی بزنند. هیچ‌وقت محلم نمی‌گذاشتند. الآن هم اگر چنین موقعیت خاصی نبود، به دیدن‌شان نمی‌رفتم. مثل بقیهٔ مشایعت‌کنندگان تا گورستان همراهی‌شان کردم، اما آن‌ها مدام از من کناره می‌گرفتند و برایم پشت چشم نازک می‌کردند. البته حق داشتند، چون سرووضعم هیچ تعریفی ندارد. فکر کنم بیست و پنج سالی می‌شد پایم را به گورستان نگذاشته بودم. این‌جا هم عجب جایی است!

اول از همه از حال‌وهوایش بگویم! حدود پانزده متوفا را با هم آورده بودند. گاری‌های نعش‌کش هر کدام نرخی دارد. حتی دو کالسکهٔ نعش‌کش حسابی هم بود، یکی برای نعش یک جناب ژنرال و دیگری هم برای خانمی اعیان‌زاده. خیلی از چهره‌ها واقعاً غمگین بودند، ولی عدهٔ زیادی هم ادای ماتم‌زدگی و مصیبت‌دیدگی را درمی‌آوردند. این میان بسیاری دیگر هم بودند که حتی سعی نمی‌کردند شادی‌شان را مخفی کنند. البته کشیش احتمالاً شکایتی ندارد و نانش حسابی توی روغن است. اما بد جایی است این قبرستان، بد! من که هیچ دلم نمی‌خواست کشیش این‌جا باشم.»

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

hamed
۱۴۰۲/۱۰/۱۱

من لذت بردم و به فکر فرو رفتم و دوباره به تاثیرگذاری قلم و اندیشه داستایفسکی ایمان آوردم، ترجمه هم عالیه، قبلا با ترجمه دیگه خوندم ولی یلدا بیدختی نژاد که مستقیماً از روسی هم برگردان داشته، از پس کار

- بیشتر
به نظر من از همه عاقل‌تر کسی است که حداقل یک‌بار در ماه خودش را دیوانه خطاب کند. چنین قدرتی در این روزگار نایاب است!
sara
«آخ که چه‌قدر دلم می‌خواهد شرم‌وحیا را کنار بگذارم!»
sara
بیایید این دو ماه را در حقیقتی عریان و به دور از شرم زندگی کنیم! بیایید عریان شویم و خودمان را آشکار کنیم!»
sara
«زودتر! زود باشید! آخ! پس کی قرار است شرم‌وحیا را خاک کنیم؟!»
sara
به نظر من که اتفاقاً اگر از هیچ‌چیز تعجب نکنی، خیلی احمق‌تری از کسی که همه‌چیز او را به حیرت وامی‌دارد.
sara

حجم

۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان