کتاب نوسترومو
معرفی کتاب نوسترومو
کتاب نوسترومو نوشتهٔ جوزف کنراد با ترجمهٔ سهیل سمی است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است. بسیاری از منتقدان این کتاب را بهترین رمان کنراد میدانند.
درباره کتاب نوسترومو
مضمون کتاب نوسترومو تنهايی است؛ تنهايی نوسترومو، تنهايی خانم گولد، تنهايی مبارز پير ايتاليايی كه هرگز به تفاهم يا پيوندی متقابل نمیانجامد. نوسترومو، در حقيقت، بررسی عميق و نيز ظريفِ تأثيرات فاسدكنندهٔ سياست و منافع مادی بر روابط انسانهاست. از اين لحاظ، مأمور مخفی و از چشم غربی نيز از مضمون تأثير سياست خالی نيستند. شخصيتهای رمان نوسترومو پنداری هر يک صاحبِ تاريخی مجزا و منحصر بهفرد هستند. چارلز گولد تجلّی شخصيت حقيقی يک استعمارگر اروپايی است؛ سرد و بیاحساس و منطقزده. زندگی همسرش، خانم گولد، نيز در اين سرزمين خيالی در آمريكای جنوبی به فاجعه تبديل میشود، فاجعه ناشی از تنهايی و عدم ارتباط. مارتين ديكودِ فرانسوی نيز آنجا كه چند شب و روز در جزيرهای كوچک تنها میماند، به عنوان شخصيتِ روشنفكرِ رمان پی میبرد كه استقلال وجودیاش توهّمی بيش نبوده و در نهايت در اوج تنهايی راهی متفاوت در پيش میگيرد. اما جورجو ويولای پير از جهانی ديگر، از دنيای كهن، دنيای ارزشها میآيد و دنيای قديمی او با دنيای پر از حرص و فسادی كه در نوسترومو میبينيم هيچ همخوانیای ندارد.
كنراد، خود توضيح داده است كه ايده نگارش رمان نوسترومو چگونه به ذهنش رسيد. او از يكی از دوستان صميمیاش در مورد ملوانی در آمريكای جنوبی داستانی میشنود؛ در اين داستان، ملوانِ واقعی مردی پست است كه دست به دزدی نقره میزند و حتی به هنگام مستی و از خود بيخودی در مورد اين كارش لاف هم میزده. ملوان در حضور همه فرياد میزده كه علت پولدار شدنش كار كردن با كشتی كوچكش نيست، بلكه هرازگاه، به گنجينهای كه ربوده سری میزده و كمی نقره از آن برمیداشته و میفروخته. كنراد شرح میدهد كه مدتی درگير اين داستان بوده تا سرانجام به اين نتيجه میرسد كه اين شخصيت در رمانش نبايد حتماً شخصيتی منفی باشد، بلكه برعكس، میتواند قهرمانی محبوب و مردمی باشد، مردی با معيارها و اخلاقيات خاص خود.
خواندن کتاب نوسترومو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار جوزف کنراد پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
يوزف تئودور كنراد كوژنيوفسكی در سوم دسامبر سال ۱۸۵۷ در لهستانی كه در آن زمان تحت فرمان و انقياد روسيه بود به دنيا آمد. در پنج سالگی به همراه پدر و مادرش، كه به عنوان عناصر سياسی به روسيه تبعيد شدند، پا به اين كشور گذاشت. در دوازده سالگی يتيم شد و در كراكوف به دبيرستان رفت. در سال ۱۸۷۴ به قصد فرانسه از لهستان خارج شد. در شهر مارسی به گروه مدافعان دون كارلوس، پسر دوم چارلز چهارم، كه خود را پادشاه بر حقِ اسپانيا میدانست، پيوست و در قاچاق اسلحه برای كارليستها شركت كرد. اولين بار در سال ۱۸۷۵ با كشتی تجاری فرانسه راهی سفر دريايی شد. سپس بين سالهای ۱۸۷۸ تا ۱۸۹۴ به همراه كشتیهای بريتانيا، كشوری كه تابعيت آن را پذيرفت، به آبهای دور دنيا سفر كرد. در اين مدت از ناخداسومی به ناخدايكمی ترفيع پيدا كرد و سرانجام در سال ۱۸۸۶ ناخدای كشتی شد. در سال ۱۸۹۰، چهار سال پس از پذيرش تابعيت بريتانيا، با كشتی راهی رودخانه كنگو شد و در سال ۱۸۹۴ بهرغم ميل خودش دريا را ترک كرد. نخستين رمانش در سال ۱۸۹۵ چاپ شد. در سال ۱۸۹۶ ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. در تابستان ۱۹۱۴ برای ديدنِ كشورش به لهستان برگشت و پس از آغاز جنگ جهانی اول، به كمک سفير آمريكا در وين توانست به انگليس برگردد. در سال ۱۹۲۳ در حالیكه به گرمی از او استقبال شد به آمريكا سفر كرد و در سوم اوت سال بعد، يعنی سال ۱۹۲۴ درگذشت و در گورستانی در كنتر بری به خاک سپرده شد.
خود كنراد به فورد مدوكس فورد، دوست و همكارش، گفته بود كه اولين رمانش را روی آستر بدرقه و حاشيهها و داخل جلدِ كپیای كه از رمان مادام بواری داشته، نوشته است. او همچنين به فورد گفته بود كه اولين بار، وقتی از پنجره كوچک كشتی چشمش به اسكله افتاده و مهمانكدهای را كه وعدهگاه مادام بواری و رودولف بوده، ديده بود، به فكر نويسنده شدن افتاده بود. البته كنراد بعدها در اين باب ماجراهای ديگری نيز تعريف كرد. اما صرفنظر از اين داستان، روشن است كه كنراد ابتدا با آثار ادبی فرانسه آشنا شده بوده. پيش از آنكه بتواند به زبان انگليسی صحبت كند، فرانسه را خوب و روان حرف میزده است. در حوزه نوشتن، تحت تأثير فلوبر، كار رماننويس را به معنای واقعی كلمه هنر میدانسته، هنری كه مستلزم تلاش، زحمت و ايثار بسيار است.
فورد مدوكس فورد میگويد كه زبان انديشه كنراد فرانسه بوده، اما با توجه به نثر متكلّف و آهنگين كنراد در آثارش، بهويژه آن دسته از آثارش كه رخدادهايشان بيشتر بر پهنه آب میگذرند، كاملا مشخص میشود كه احساسات و انديشه و خاطراتِ اين نويسنده با زبان انگليسی پيوندی انكار نكردنی دارند.
آثار كنراد را در نگاهی كلی میتوان به دو گروه تقسيم كرد: اول نوولها هستند، منظور از نوول داستان كوتاه بلندی است كه حجم آن چنان هست كه به شكل جداگانه صحافی و چاپ شود، اما از طرف ديگر، به اندازه رمانهای كلاسيک قطور و پرحجم نيست. اتفاقاً كنراد در عرصه نوولنويسی بسيار كاركشته و خُبرهتر است. رمانهای كلاسيک و مفصّل او نوسترومو (۱۹۰۴)، مأمور مخفی (۱۹۰۷)، از چشم غربی (۱۹۱۱)، شانس (۱۹۱۳) و پيروزی (۱۹۱۵) هستند. از اين نظر، نوسترومو نسبت به مابقی رمانها پيچيدهتر و به لحاظ محيط داستان بسيار گستردهتر است. از نوولها نيز میتوان دل تاريكی، طوفان و جوانی را نام برد.
در مورد سبک و نوع نگارش كنراد نيز، برای مثال، نوعی تفاوت ميان نثر نوسترومو و نثر دلِ تاريكی مشهود است. از اين نظر، نوسترومو و معدودی از آثار ديگر كنراد مانند پيروزی و شانس را میتوان در يک دسته، و آثاری چون داستان مُرداب، سياهپوستِ نارسيسوس و طوفان و دل تاريكی را در دسته ديگر گنجاند. نثر آثار گروه اول در عين آنكه چون همه آثار اين نويسنده سنگين است، ساده و زودفهم هم است. برای مثال، ويژگی نوسترومو عظمت و ساختار دقيق اين رمان است. زبان به مفهوم ادبیِ كلمه چالشبرانگيز نيست، بلكه تمهيدی است برای توصيف و تشريح، توصيف مكانها و شرح انگيزهها و شخصيتها. اما در آثار دسته دوم، زبان كاركردی پيچيدهتر دارد، زبان نوعی حال و هوای رازورزانه و پر رمز و راز خلق میكند، و بسيار آهنگين است، به نحوی كه حتی بدون آنكه رشتهحوادثی را توصيف كند يا انگيزهای را شرح دهد، رازآفرين و آبستن نماد و اسطوره خلق شده است؛ نمونه بارز اين آثار دل تاريكی است. با اين كه خوانندگان كنراد را بيشتر به خاطر اين گونه آثارش میشناسند، خود كنراد و حتی منتقدانی برجسته چون اف.آر.ليويس نوسترومو را بهترين رمان او میدانند.
بخشی از کتاب نوسترومو
«امتياز بهرهبرداری گولد در خلال گزارشهای خوب و بدی كه در باب فراز و نشيب درگيریها ــ به قول دون خوزه: «سرنوشت صداقت ملی نامتوازن شده است.» ــ میرسيد، بیوقفه فعال بود. كوه چهارگوش همچنان گنجينههايش را روانه زير پرسهايی كه بر روی شمشها نشان میزد كرده بود. چراغهای سانتومه شب از پی شب بر فراز پهنه وسيع و بیكرانه سايههای منطقه كورسو زده بود. هر سه ماه گروه محافظان نقرهها از فراز كوه به سمت ساحل دريا روانه شده بودند، گويا جنگ يا پيامدهای آن هرگز بر اين استان كهن غربی، كه در دل سدرفيع رشتهكوههايش از مابقی عالم جدا افتاده بود، تأثيری به جا نمیگذاشت. تمام جنگ و درگيریها در آن سوی آن ديواره مستحكم قلههای دندانهوار جريان داشت، قلههايی كه گنبد سفيد ايگوئروتا بر فرازشان گردن راست كرده بود، منطقهای كه راهآهن هنوز به آن چنگ نينداخته بود، چون از پروژه احداث ريل آهن فقط بخش نخستش انجام شده بود، يعنی بخش سهلالوصول دشت سولاكو تا دره ايوی در پای جاده. خط تلگراف نيز هنوز از كوه گذر نكرده بود؛ تيرکهای تلگراف مثل تيرهای چراغ تا حاشيه جنگلی دامنه تپهها، كه مسير تلگراف تا به اعماقش نفوذ میكرد، پيش رفته بود؛ سيمها نيز ناگهان در اردوی تأسيساتی، در ميزی سفيد از چوب كاج كه دستگاه مورس روی آن قرار داشت به پايان میرسيد، در دل كلبهای دراز كه ديوارههايش از الوار و سقفش از آهن كركره ساخته و زير سايه درختان غولآسای سرو واقع شده بود اين كلبه مقر مهندسان مسئول بخش پيشرفته پروژه بود.
لنگرگاه نيز به خاطر ترافيک راهآهن و نقل و انتقالات سربازان در امتداد ساحل بسيار شلوغ شده بود. شركت او.اس.ان حال برای ناوگان كشتیهای باربریاش سفارشهای كاری زيادی پيدا كرده بود. كوستاگوئانا نيروی دريايی نداشت، و به استثنای چند قايق تندروی نگهبانان ساحلی، كشتی دولتی نداشت، البته بجز چند كشتی بخار قديمی و تجاری كه از آن برای نقل و انتقالات استفاده میشد.
كاپيتان ميچل، كه هر دم بيش و بيشتر خود را در بخش پرغوغای تاريخ غرق میديد، يک روز بعد از ظهر در سالن پذيرايی خانه گولد حدوداً يک ساعت وقت فراغت پيدا كرد، و در آنجا در عين بیخبری از نيروهای واقعیای كه در پيرامونش منبع اثر بودند، اعتراف كرد كه دوری از مركز فشارها و درگيریهای جاری واقعاً مايه خشنودی و رضايت اوست. به زبان خود گفت كه اگر نوستروموی بینظير نبود، ديگر نمیدانست كه چه بايد بكند. بعد پنهانی به خانم گولد گفت كه آشفتگی سياسی كوستاگوئانا خيلی بيشتر از آنچه از ابتدا صحبتش شده بود او را درگير و مشغول كرده است.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه